معرفی و دانلود کتاب به رنگ سراب

معرفی کتاب به رنگ سراب

کتاب به رنگ سراب نوشته‌ی علی دنیایی به زندگی مرد جوانی به نام بهرام می‌پردازد که با زنی روابط پنهانی دارد و به همسر خود خیانت می‌کند. در این کتاب شما با شخصیت و پستی‌ها و بلندی‌های زندگی بهرام آشنا می‌شوید.

بهرام مهندس عمران است و در زندگی و کار مرد موفقی محسوب می‌شود و از نظر ظاهری هم تحسین دیگران را جلب می‌کند اما به همسر خود مینا وفادار نیست و با دختر جوانی به نام سپیده روابط پنهان دارد و دائماً به صورت مخفیانه یکدیگر را ملاقات می‌کنند. همه چیز بر وفق مراد بهرام پیش می‌رود اما حادثه‌ای ناگهانی زندگی بهرام را زیر و رو می‌کند.

در بخشی از کتاب به رنگ سراب می‌خوانیم:

چند روزی از ماجرای باغ فدک و آخرین دیدارشان گذشت. بعد از آن اتفاق سپیده بارها و بارهابه ملاقات بهرام رفت و بارها به او تلفن زد. به عناوین مختلف برایش میل فرستاد تا بتواند به نحوی میانه شکر آب شده‌شان را بهبود بخشیده و دل بهرام را به دست آورد یا شاید بتواند آن عملش را توجیه کند اما هر بار با جواب سرد و یا با بی‌اعتنایی بهرام مواجه می‌شد و هر بار دست از پا درازتر برمی‌گشت و برای اقدام دیگری چاره می‌کرد.

گویا بهرام قصد کرده بود که خود را به طور قطع از زندگی سپیده بیرون بکشد. هر چند به سپیده عادت کرده بود و دوری از او پس از چند سال برایش سخت بود و ناگوار اما چاره‌ای جز این نداشت و مجبور بود تصمیمش را عملی کند. روزها یکی پس از دیگری می‌گذشت و تقریباً هر روز در مسیرش در موقعیت‌های مختلف سپیده را با چشمانی گریان می‌دید ولی تجسم صحنه آن شب در ذهنش، عذابش می‌داد و باعث می‌شد هر بار با انزجار دست رد به سینه او بزند.

تابستان هم کم کم می‌گذشت و فصل خزان فرا می‌رسید. در یکی از همین روزهای فصل تابستان و پایان اوج گرما، بهرام مطابق معمول در دفتر کارش در حال رسیدگی به امور جاری شرکت بود که ساعت پاندولی دفتر، آهنگی نواخت و ساعت ده صبح را اعلام کرد. چند ثانیه بعد زنگ تلفن به صدا درآمد. رهام یکی از دوستان قدیمش در آن سوی خط بود. رهام مدیر شرکتی بود که سپیده را به سفارش او استخدام کرده و او را منشی دفتر خود نموده بود. بعد از سلام و احوال پرسی، اعلام کرد که سپیده چند روز است بدون اطلاع او سرکارش حاضر نشده است.