نقد، بررسی و نظرات کتاب رمان چه کسی از دیوانه ها نمی ترسد؟ - مهدی رضایی
مرتبسازی: جدیدترین
eli
۱۴۰۱/۶/۱۳
00
کتاب خوبیه و داستان جالبی داره اما خیلی پر محتوا نیست
کتاب سرگرم کننده و جالبی با محتوای طنز بود. اما نویسنده نتوانسته بود وقایع را در انتهای کتاب به خوبی جمع بندی کند و شما این احساس را میکنید که جلد دومی ازین کتاب هم وجود دارد. در صورتی که اینطور نیست! خلاصه شما کتاب را با تعداد انبوهی از سوال در ذهن تمام میکنید ولی در هر صورت ارزش یکبار خواندن را دارد.
به نظرم نویسنده در این کتاب سعی کرده بود بگوید که همهی ما دیوانه هستیم و نباید از این فرار کرد ولی به قدری در نوشتن مهارت نداشت چون موضوع را به شاخههای بی ربط پرورش میداد و پایانی برای آنها در نظر نگرفته بود و فقط تکهای از آن را بیان کرده بود و آن را به حال خودش رها کرده بود و این ضعف نوشته را نشان میداد
سلام واحترام تقدیم حضور آقای رضایی عزیز
بنده از خوندن کتاب لذت بردم در حین سادگی پیچیدگیهای واقعی رو هم با خودش داشت
تخیل آدم رو قلقلک میداد مثلا من در خیال خودم شاهی رو یک فرد سیاسی ودانه درشت
دیدم که باقضاوت اشتباه در مورد همسرش باعث مرگ همسرش شد فکر میکرد همسرش
بهش خیانت کرده واحیانا همسرش دق کرد یا خودکشی کردوشاهی کسی رو که باعث این بد بینی شده بود بعداز سالها به خونه ش کشوند واز بین بردش انتقام همسرش رو گرفت واون مزاحم تلفنی هم کسی جز نسترن نبود
وحتی عشقی کهنه که یادش مدام آرمان رو آزارمیداد خیلی طبیعی بود چون عشق هرگز نمیمیره وفراموش کردنی نیست وبر خلاف دوستان عزیزی که میگفتن باعث آزارشون بوده به نظر من آرمان هرگز به همسرش خیانت نکرد ومدام هم در ناخودآگاهش با نسترن میجنگید واز یادآوری عشق قدیمیش احساس گناه هم میکرد
واما ببو هم طفلکی اینقدر بهش ظلم شد که یه روز طغیان کرد وصبرش سر اومد ولابلای این داستان در جای خودش ماجرای قابل تأملی بود در کل تمام اشخاص به نظرم حقیقی بودن حتی
دختر نامه نگار هم به قول آرمان با کمی رد گم کنی وجود داشت
در پایان از نویسنده وکتابراه ممنونم
واز بابت خیال پردازیهایی هم که خیلی سعی کردم کوتاه براتون بگم وطولانی شد عذر میخوام
🌹
بنده از خوندن کتاب لذت بردم در حین سادگی پیچیدگیهای واقعی رو هم با خودش داشت
تخیل آدم رو قلقلک میداد مثلا من در خیال خودم شاهی رو یک فرد سیاسی ودانه درشت
دیدم که باقضاوت اشتباه در مورد همسرش باعث مرگ همسرش شد فکر میکرد همسرش
بهش خیانت کرده واحیانا همسرش دق کرد یا خودکشی کردوشاهی کسی رو که باعث این بد بینی شده بود بعداز سالها به خونه ش کشوند واز بین بردش انتقام همسرش رو گرفت واون مزاحم تلفنی هم کسی جز نسترن نبود
وحتی عشقی کهنه که یادش مدام آرمان رو آزارمیداد خیلی طبیعی بود چون عشق هرگز نمیمیره وفراموش کردنی نیست وبر خلاف دوستان عزیزی که میگفتن باعث آزارشون بوده به نظر من آرمان هرگز به همسرش خیانت نکرد ومدام هم در ناخودآگاهش با نسترن میجنگید واز یادآوری عشق قدیمیش احساس گناه هم میکرد
واما ببو هم طفلکی اینقدر بهش ظلم شد که یه روز طغیان کرد وصبرش سر اومد ولابلای این داستان در جای خودش ماجرای قابل تأملی بود در کل تمام اشخاص به نظرم حقیقی بودن حتی
دختر نامه نگار هم به قول آرمان با کمی رد گم کنی وجود داشت
در پایان از نویسنده وکتابراه ممنونم
واز بابت خیال پردازیهایی هم که خیلی سعی کردم کوتاه براتون بگم وطولانی شد عذر میخوام
🌹
خوشم اومد ازش با اینکه کمی بعضی جاها قاطی کردم ولی خوب بود
نویسنده سعی کرده بود چیز خوبی ارائه بده ولی یکم عجیب غریب بود با این حال یک چیز عادی رو جذاب نشون داده بود و خوشم اومد
از توصیفهای دیوانهها هم خوشم اومد
وقتی خودش رو با دیوانهها مقایسه میکرد با دقت انجامش میداد و این جذابیت داستان رو زیاد میکرد
مرسی بابت این کتاب خوب🌹
نویسنده سعی کرده بود چیز خوبی ارائه بده ولی یکم عجیب غریب بود با این حال یک چیز عادی رو جذاب نشون داده بود و خوشم اومد
از توصیفهای دیوانهها هم خوشم اومد
وقتی خودش رو با دیوانهها مقایسه میکرد با دقت انجامش میداد و این جذابیت داستان رو زیاد میکرد
مرسی بابت این کتاب خوب🌹
کتابی که هیچوقت فراموشش نمیکنم
من واقعا از این کتاب خوشم اومد و خیلی راحت باهاش ارتباط گرفتم. برخلاف ظاهر داستان، این کتاب در واقع حرف خیلی زیادی برای گفتن داشت
بر خلاف اتفاقای عجیب غریب داستان، مطلبی که نویسنده میخواست برسونه واضح بود.
یکی از حرفای نویسنده که خیلی بهم چسبید این بود که همه بالاخره یهجورایی دیوونهاند فقط نوع دیوونگیشون فرق داره و هرکسی به یه نحوی اینو قایم میکنه...
از جناب رضایی واقعا بابت این کتاب ممنونم (بعد از خوندن این کتاب اینطور فکر کردم که با طرز فکرم توی این دنیا تنها نیستم و آدمای دیگهای هم هستن که مثل من فکر کنند) و ممنون از کتابراه برای این کتاب و همه کتابهای عالی دیگه که در اختیارمون میذاره
من واقعا از این کتاب خوشم اومد و خیلی راحت باهاش ارتباط گرفتم. برخلاف ظاهر داستان، این کتاب در واقع حرف خیلی زیادی برای گفتن داشت
بر خلاف اتفاقای عجیب غریب داستان، مطلبی که نویسنده میخواست برسونه واضح بود.
یکی از حرفای نویسنده که خیلی بهم چسبید این بود که همه بالاخره یهجورایی دیوونهاند فقط نوع دیوونگیشون فرق داره و هرکسی به یه نحوی اینو قایم میکنه...
از جناب رضایی واقعا بابت این کتاب ممنونم (بعد از خوندن این کتاب اینطور فکر کردم که با طرز فکرم توی این دنیا تنها نیستم و آدمای دیگهای هم هستن که مثل من فکر کنند) و ممنون از کتابراه برای این کتاب و همه کتابهای عالی دیگه که در اختیارمون میذاره
عالی به دلایل مختلف از جمله
بیان معضلات جامعه بانوع آوری خاص،
غلط املایی نداشت،
واز واژههای سخیف وپر غلط تازه باب شده در رمانهای نویسندگان تاجر مآب پرهیز شده بود،
هدفمند بودوپیام داشت که هر خوانندهای به وسع خود میتوانست خوشه بچیندو.... فقط بخاطر پاراف بندی نامتوازن، گاهی نمیتونستی تشخیص
بدی گویندهی دیالوگها کدام یک از اشخاص داستان هستن
ونیاز به برگشت و خواندن مجدد آن پاراگراف داشت
که گاهی هم فقط باید حدس میزدی ومیگذشتی.
ولی در مجموع نه تنهاارزش خواندن داره که ارزش خریدن کتاب ونگه داشتنش در کتابخانه کاغذی را هم دارد.
سپاس از نویسندهی توانمند وشجاع وخوش قلم جناب آقای رضایی وکتابراه
بیان معضلات جامعه بانوع آوری خاص،
غلط املایی نداشت،
واز واژههای سخیف وپر غلط تازه باب شده در رمانهای نویسندگان تاجر مآب پرهیز شده بود،
هدفمند بودوپیام داشت که هر خوانندهای به وسع خود میتوانست خوشه بچیندو.... فقط بخاطر پاراف بندی نامتوازن، گاهی نمیتونستی تشخیص
بدی گویندهی دیالوگها کدام یک از اشخاص داستان هستن
ونیاز به برگشت و خواندن مجدد آن پاراگراف داشت
که گاهی هم فقط باید حدس میزدی ومیگذشتی.
ولی در مجموع نه تنهاارزش خواندن داره که ارزش خریدن کتاب ونگه داشتنش در کتابخانه کاغذی را هم دارد.
سپاس از نویسندهی توانمند وشجاع وخوش قلم جناب آقای رضایی وکتابراه
ارزش یکبار خوندن رو داشت یک رمان اجتماعی زیر پوست شهر. نوع بیانش جالب بود و یکروزه تمومش کردم، خلاصه بود. از پرگوییهای معمول بعضی از رمان نویسها دوری شده وتنوع در مطالب ادم رو برای خوندن شارژ میکنه. بعضی جملاتش مدتها ذهن رو مشغول میکنه که فکر کنی و در کل حرفی برای گفتن داره ممنون نویسنده محترم ممنون کتابراه
این کتاب به نظر من وقایع تلخ روزگار رو بالحنی عامیانه بیان میکنه
ودر طول کتاب میشه پی برد که انسانها همیشه درحال جستجوی راهی برای
برقراری ارتباط؛ نشان دادن خود وابراز وجود هستند که متاسفانه بنا به دلایل
اجتماعی ازقبیل کم فرهنگی از بی سوادی ویا مسائل خانوادگی بدتربیتی
به بیراهه کشانده میشوند وزندگیشان دیگر فقط اسم زندگی دارد و یه جورایی
تباه شده است
گاهی فکرمیکنم انسانهایی که قرنها پیش زندگی میکردن خیلی آسوده تر
بودن. فکرمیکنم ما اینقدرجذب این مسائل دنیوی شدیم که یاذمون رفته آخرش
می میریم پس چراسعی نکنیم حداقل یه زندگی آرامی رو در دنیا تجربه کنیم
ودر طول کتاب میشه پی برد که انسانها همیشه درحال جستجوی راهی برای
برقراری ارتباط؛ نشان دادن خود وابراز وجود هستند که متاسفانه بنا به دلایل
اجتماعی ازقبیل کم فرهنگی از بی سوادی ویا مسائل خانوادگی بدتربیتی
به بیراهه کشانده میشوند وزندگیشان دیگر فقط اسم زندگی دارد و یه جورایی
تباه شده است
گاهی فکرمیکنم انسانهایی که قرنها پیش زندگی میکردن خیلی آسوده تر
بودن. فکرمیکنم ما اینقدرجذب این مسائل دنیوی شدیم که یاذمون رفته آخرش
می میریم پس چراسعی نکنیم حداقل یه زندگی آرامی رو در دنیا تجربه کنیم