موضوع خوب ولی به صورت ابتدایی به رشته تحریر درآمده بود.
اون قسمتی که زن و مرد تصویر خود را در آب دیدن، ولی بازم هم نفهمیدن که تصویر خودشون به دلیل انعکاس در آب افتاده، خنده دار بود. در واقع شاید نویسنده میخواست بگه که اون قدر زن و مرد در پی ثروت اندوزی و جمع آوری وسایل و... بودن که حتی به خودشان هم شک میکردن که شاید دزد باشه، بس که در ترس و اضطراب از دست دادن اموال زندگی میکردن.
یعنی مرده و زنه وقتی نزدیک بشکه شدن، و تصویر هردو افتاد تو آب، آیا همدیگرو مگه ندیده بودن؟ چرا بش نگفت اینکه خودتی؟ گیریم که اون زمان آینه نبود. ولی مرده که زنه رو دیده! زنه که مرده رو دیده.. مسسسسخرس
و ادمهای که درون خود دزدهای دارن
و چه ادمهایی که خسیس هستن و از زندگی لذت نمیبرن
و خود دزد مال خود میشن از بس بهش فکر میکنن که کسی مال شون رو نبره
کوتاه پر مفهوم
عالی بودهمه ما یه دزد درونی داریم که فقط در آینهای به پاکی آب میتونیم اونو ببینیم و باید با دستهای خودمون اونو از آینه ذهنمون پاک کنیم. واقعا تعابیر کاملی داشت
به نظرم نویسنده کمی غیر منطقی موضوعات داستان را به هم دیگر ربط داده بود و همین موضوع ذهن خواننده را درگیر کرده و دیگر رغبتی برای خواندن ادامه داستان ندارد.
اون قسمتی که زن و مرد تصویر خود را در آب دیدن، ولی بازم هم نفهمیدن که تصویر خودشون به دلیل انعکاس در آب افتاده، خنده دار بود. در واقع شاید نویسنده میخواست بگه که اون قدر زن و مرد در پی ثروت اندوزی و جمع آوری وسایل و... بودن که حتی به خودشان هم شک میکردن که شاید دزد باشه، بس که در ترس و اضطراب از دست دادن اموال زندگی میکردن.