نقد، بررسی و نظرات کمیک فدری داک - ماسیمیلیانو والنتینی
4.4
238 رای
مرتبسازی: جدیدترین
♧SEPEHR♧
۱۴۰۳/۱/۱۵
00
کتاب قشنگی هست و بسیاز کودکانه است. به نظر من یکم کوتاه بود و هیجان کمی داشت. ولی کتاب جالبی بود
با سلام
این کتاب به صورت تصویری کل داستان را به صورت خلاصه روایت میکند و برای افرادی که فرصت کافی برای مطالعه کتاب اصلی را ندارند خیلی خوب است.
داستان در واقع روایت یک افسانه است که مربوط به گنج شاه تابی است که دربین مردم دهان به دهان میچرخید و روزی از روزها فدری داک که برای ماهیگیری به دریا رفته بود که یک صفحه شطرنج و چند تا مهره شیشهای پیدا میکنند و وقتی که به بندر اردکها برمی گردند پیش دوست قدیمیاش که کاپیتانذبوده میروند و از تو ماجراای این صفحه شطرنج میپرسد و او هم ماجرای گنج شاه تابی را برای آنها میگوید و این گفتگو را دستیار یک فرد شرور هم میشنود و به اربابش خبر میدهد و او آنها را زیر نظر میگیرد و شبها به دنبال مهرهها میگردند و در یک شب مهره شاه تابی را پیدا میکنند که قرار میشود که مهرهها را از فدری داک بدزدند که موفق نمیشوند و آنها را به بهانه مذاکره به برج متروکه جزیره میکشانند که صفحه و مهرهها را از چنگ آنها بیرون بسیارند که باز هم موفق نمیشوند و مجبور به مذاکره با آنها میشوند و همه مهرهها را به صورت درست روی صفحه میچینند و یک مرتبه نقشه گنج ظاهر میشود که مختصات گنج در زمینهای فرد شرور بود که او میگوید گنج مال من است و با دستیارش به دنبال گنج در راهروهای زیر زمینی قلعهاش میگردند و در راهروهای قلعه میروند تا به یک در آهنی بزرگ میرسند و بعد از باز کردن درب یک دیوار روبروی آن درپیدا میشود که روی آن یک جمله نوشته شده و آن هم یک حرکت شطرنج برای مات کردن حریفان است و در واقع گنجی پرکار نبوده است و تابی یک شطرنج باز ماهر بوده است و هیچ گاه ثروتمند نبوده است و این افسانه هم فقط به خاطر آن حرکت شطرنج بود و در آخر هم فرد شرور به دریا کشیده میش
این کتاب به صورت تصویری کل داستان را به صورت خلاصه روایت میکند و برای افرادی که فرصت کافی برای مطالعه کتاب اصلی را ندارند خیلی خوب است.
داستان در واقع روایت یک افسانه است که مربوط به گنج شاه تابی است که دربین مردم دهان به دهان میچرخید و روزی از روزها فدری داک که برای ماهیگیری به دریا رفته بود که یک صفحه شطرنج و چند تا مهره شیشهای پیدا میکنند و وقتی که به بندر اردکها برمی گردند پیش دوست قدیمیاش که کاپیتانذبوده میروند و از تو ماجراای این صفحه شطرنج میپرسد و او هم ماجرای گنج شاه تابی را برای آنها میگوید و این گفتگو را دستیار یک فرد شرور هم میشنود و به اربابش خبر میدهد و او آنها را زیر نظر میگیرد و شبها به دنبال مهرهها میگردند و در یک شب مهره شاه تابی را پیدا میکنند که قرار میشود که مهرهها را از فدری داک بدزدند که موفق نمیشوند و آنها را به بهانه مذاکره به برج متروکه جزیره میکشانند که صفحه و مهرهها را از چنگ آنها بیرون بسیارند که باز هم موفق نمیشوند و مجبور به مذاکره با آنها میشوند و همه مهرهها را به صورت درست روی صفحه میچینند و یک مرتبه نقشه گنج ظاهر میشود که مختصات گنج در زمینهای فرد شرور بود که او میگوید گنج مال من است و با دستیارش به دنبال گنج در راهروهای زیر زمینی قلعهاش میگردند و در راهروهای قلعه میروند تا به یک در آهنی بزرگ میرسند و بعد از باز کردن درب یک دیوار روبروی آن درپیدا میشود که روی آن یک جمله نوشته شده و آن هم یک حرکت شطرنج برای مات کردن حریفان است و در واقع گنجی پرکار نبوده است و تابی یک شطرنج باز ماهر بوده است و هیچ گاه ثروتمند نبوده است و این افسانه هم فقط به خاطر آن حرکت شطرنج بود و در آخر هم فرد شرور به دریا کشیده میش