نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی مرگ ایوان ایلیچ - لئو تولستوی
4.5
257 رای
مرتبسازی: پیشفرض
تولستوی بخوبی نشون میده چطور بیماری جسمی استانه مقاومت و انگیزه داشتن بره هرکاری رو پایین میاره. وقتی از تجویز پزشکان مایوس میشه تا جایی پیش میره که مرز بین خرافه و واقعیتو گم میکنه و تضاد درست و غلط بودن تصمیمات بیمار رو با منولوگ درونی اون که شامل جدل عقل و احساسه هویدا میکنه. همچنین از خود بیگانگی و وضعیت بیمار درحال مرگ از دید خودش ودید دیگران نسبت اون رو شرح میده. و اینکه چگونه دیگران با ایلیچ به مثابهی ابژه برخورد میکنند. همچنین استثنا شمردن خود و خیال بافی کاراکتر با یاداوری خاطرات کودکی و خاطرات گذشته برای فراموش کردن مرگ هم در نوع خودش جالب بود.
من اینطوری متوجه شدم که تمامی این حرصهایی که برای این دنیا میزنیم بی خوده و در نهایت اون چیزی که باعث میشه لحظهی مرگ احساس پشیمانی نکنیم اینه که در طول زندگی در عین لذت از زیبایی های دنیا بیش تر به دنبال کمال و انسانیت باشیم. و چیزی که برام خیلی جذاب بود این بود که در لحظات آخر وقتی ایوان اقرار کرد که زندگیش رو خوب نگذرونده آرام شد و این که با این که این انسان در طول زندگی به کمال نرسیده بود با مرگش به آرامش رسید و دیگر درد روحی و جسمی نداشت. و این مژده ایست که آن دنیا بسیار زیباست.
نویسنده برای این کتاب 15 ماه خود را در خانه حبس کرده و به نظر من ارزشش را داشته چون بی شک اثر فوقالعادهای است و زبان از بیان زیبایی و قدرت این کتاب قاصر...
کتاب بسیار سخت و قطوری است و شاید خسته کننده به نظر برسد، حتی خود من هم چند بار اواسط کتاب از خواندن خسته میشدم اما هر چه به جلو پیش میرفتم بیشتر متوجه میشدم که ارزشش را دارد و نمیشود دل از آن همه جذابیت کند.
جایزهٔ نوبل ادبیات قطعا جایزهی به جا و به حقی است برای این اثر عالی
کتاب بسیار سخت و قطوری است و شاید خسته کننده به نظر برسد، حتی خود من هم چند بار اواسط کتاب از خواندن خسته میشدم اما هر چه به جلو پیش میرفتم بیشتر متوجه میشدم که ارزشش را دارد و نمیشود دل از آن همه جذابیت کند.
جایزهٔ نوبل ادبیات قطعا جایزهی به جا و به حقی است برای این اثر عالی
یک شاهکار ادبی بینظیر و بینقص از تولستوی که در هر روزگاری خونده بشه قابل درک و تجربهست! خیلیهامون هر روز برای فرار از فکر و خیال خودمون رو با کار مشغول میکنیم و در نهایت بعد از چندین سال میفهمیم هیچی از زندگی نفهمیدیم که دیگه خیلی دیر شده... این کتاب با به تصویر کشیدن تکتک لحظات مرگ از وقوع چنین اتفاقی در آینده مارو باخبر میکنه تا بتونیم جلوی خیلی از وقایع دردناک رو بگیریم و قدر زندگی حال حاضرمون رو بدونیم
بعد از شنیدن کتاب به یاد آیه 115 سوره مومنون افتادم که خداوند خطاب به انسانها میفرماید: آیا چنین پنداشتید که شما را عبث و بازیچه آفریدیم و هرگز به ما رجوع نخواهید کرد؟ و نیز سوره عصر که میفرماید: قسم به عصر که انسان همه در خسارت و زیان است، مگر آنانکه بخدا ایمان آورده و نیکوکار شدند... کاش عبرت بگیریم و در برنامه روزانه مان قرائت ترجمه قرآن را قرار داده و با عمل به فرامین خداوند در این کتاب آسمانی دچار فرجامی نظیر فرجام ایوان ایلیچها نشویم. صدای گوینده خوب بود ولی کاش اینقدر تغییر صدا نمیدادند گاهی آزاردهنده است بویژه برای کسانی که از هندزفری استفاده میکنند.
راوی کتاب فوق العاده بود، آقای زر آبادی بسیاااااار حرفهای و بی نقص کار خوندن کتاب رو انجام داده بود.
اما دربارهی خود کتاب، وقتی اسم نویسنده رو دیدم فکر میکردم با کتاب خیلی فوق العادهای روبرو هستم، ولی
صرفا با یک کتاب دربارهی حالت روحی و پریشانیهای یک مرد از طبقهی اجتماعی معمولی که در بستر مرگ هست روبرو هستیم، خالی از هر گونه فسلفهای دربارهی مرگ یا زندگی یا حتی جملهی زیبا که شما رو به فکر فرو ببره.
اما دربارهی خود کتاب، وقتی اسم نویسنده رو دیدم فکر میکردم با کتاب خیلی فوق العادهای روبرو هستم، ولی
صرفا با یک کتاب دربارهی حالت روحی و پریشانیهای یک مرد از طبقهی اجتماعی معمولی که در بستر مرگ هست روبرو هستیم، خالی از هر گونه فسلفهای دربارهی مرگ یا زندگی یا حتی جملهی زیبا که شما رو به فکر فرو ببره.
کتاب فضای تاریک و غمگینی داره و چون تولستوی بی نهایت ملموس همه چیز رو توصیف کرده اون فضای غمناک تا عمق وجود آدم رخنه میکنه. کتاب احوالات یک فرد محتضر رو بیان میکنه. به زیبایی هرچه تمام تر پوچ بودن دنیا و مادیات رو به رخ میکشه. و بسیار عمیق و تاثیر گذاره.
فقط اگه حالتون خیلی بد شد سه شنبهها با موری رو بخونین که بشوره ببره چون سه شنبهها با موری هم موضوعش تقریبا میشه گفت مشابه هستش اما بسیار لطیف و مثبت.
فقط اگه حالتون خیلی بد شد سه شنبهها با موری رو بخونین که بشوره ببره چون سه شنبهها با موری هم موضوعش تقریبا میشه گفت مشابه هستش اما بسیار لطیف و مثبت.
رمانی مختصر دربارهی هراس از مرگ و شرح زندگی شخصی که با وجود موفقیتهای شغلی در تعادل بین دو موضع مهم زندگی ناتوان مانده و با شروع بیماری دنبال سنجش درستی زندگی پشت سرگذاشتهاش میگردد و اشارهای به مراحل واکنش به مرگ راس انکار، خشم، چانه زنی، افسردگی و در نهایت پذیرش مرگ است، رسیدن به درک درست در قسمت پایانی داستان نهفته بود
عالی بود. ولی آخر باید چیکار کرد که دم مرگ اینجوری پشیمون نشد؟ فکر میکنم نگاهی که ایوان ایلیچ درسه هفته پایانی زندگیش به دنیا داشت نگاه درستیه وانسان باید در طول زندگی به این چشم به زندگی نگاه کنه. البته که این غیر ممکنه وگاهی هم باید غرق در روزمرگی شد ولی پس زمینهی ذهنی انسان باید اونطور باشه.
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما