نقد، بررسی و نظرات کتاب کوچک‌ترین چیزها را می‌دیدم - ریموند کارور

مرتب‌سازی: جدیدترین
ط ضیایی
۱۴۰۳/۲/۷
کتاب خوبی بود و نویسنده هم تونسته که داستان رو کاملا به شکل تصویری روایت کنه و این خیلی خوبه که وقتی داریم کتاب رو میخونیم همزمان توی ذهنمون یه تصور و تصویر سازی‌ای میتونیم از داستان داشته باشیم
مهدی سلحشور
۱۴۰۲/۱۰/۵
عالی بود،،، یه بار دیگه خوندمش
Mehdi Moghaddam
۱۴۰۲/۱/۱۶
با سلام
داستان متوسطی بود.
صدایی که زن شنیده بود و از خواب بیدارش کرده بود. جلوی پنجره رفته بود و همه چیز را بخوبی زیر نور ماه مشاهده کرده بود. برگشته بود دوباره بخوابد ولی نتوانسته بود. پریشان بود از چه چیزی؟ شاید نویسنده خواسته رفاقت از دست رفته دو همسایه و دوست را نشان دهد،؟ شاید خواسته اهمیت حلزون‌ها را در شب نشان دهد یا چیز دیگری. البته چیزی که بیشتر از همه به چشم می‌آید این هست که مشروب خوردن سام خیلی بیشتر براش گرون تمام شده. تا جایی که معلوم بود مشروب خوردن باعث برهم خوردن رفاقت دو دوست قدیمی و صمیمی شده هست. راستی سام چرا پریشان و بی خواب شده هست؟ به زن اولش فکر میکند؟ زنش چرا در ماشین در حیاط منزل ایست قلبی کرده؟ چرا وارد حیاط شده و حلزون‌ها چکارش کرده بودند که آن‌ها را زندانی میکرد؟
در حقیقت آن چیزی که بیشتر از همه مشهوده سام میخواهد به روابط گذشته برگردد و دیوارها و نرده‌ها را از وسط دو خانه از بین ببرد
تفکر با خواننده
با تشکر مقدم
کاربر b
۱۴۰۲/۱/۸
سبک مینی مالیستی داستان نویسی مدرن که بیش از همه مدیون همینگوی می‌باشد توسط ریموند کارور بسط داده شده و به اوج می‌رسد.
نانسی، کاراکتر اصلی داستان بطور اتفاقی با وجه دیگر زندگی آشنا می‌شود. آیا نمی‌توان کل داستان را رویای نانسی فرض کرد؟ همسایه‌ای که در بی وقت‌ترین زمان (نصف شب) درگیر پاکسازی است نماد چیست؟ وقتی که با عجیب‌ترین لباس می‌توان بیرون رفت یا همسایه‌ای را که مدت هاست قهر کرده به صحبت گرفت. حلزون‌های بدون لاک که همسایه را درگیر کرده نماد تفکرات موذی نانسی هم هستند. بیداری اتفاقی نانسی که شبیه رویا دیدن است مایه نقبی به ناخودآگاه نانسی و درک جدیدی از زندگی می‌شود
A.asgari
۱۴۰۱/۱۱/۱۷
زن همسایه در رخت خواب بوده و دری که باز بوده باعث بی خوابیش شده اینقدر ریز بین بوده به مسائل که گیره‌ی بند و هم میدیده
و مرد همسایه که با ذربین مسائل و می‌سنجیده و ۲ نگرش متفاوت و میخواست نشون بده
Aytk
۱۴۰۱/۷/۹
میتونست داستان کوتاه جالبی باشه اما نبود.
H E
۱۴۰۱/۴/۳۰
مرد همسایه: نمادی از شخصی که مسائل را بزرگ میکند و روی مسئله ذره بین میگذارد و مسائل ناراحت کننده‌ی کوچک رو بزرگ جلوه میدهد (حلزون ها)
زن: بسیار دقیق و ریز بین (تا جایی که از پنجره به گیره‌های لباس هم دقت کرد) و این ریز بینی اون رو آزار میدهد چون مجبور شد برود در را ببندد اما انقدر به چیز‌های دیگه توجه دارد که نهایتا فراموش میکند و این نشان دهنده‌ی این است که مسائل غیر ضروری رو نباید بزرگ کنیم.
تفاوت دو دیدگاه در یک مکان و زمان رو هم بیان میکنه و اشاره به اختلاف دو نفر ان هم در نیمه شب یعنی این ارتباط و دوستی برای مرد همسایه مهم بوده و تموم شدنش هنوزم باعث ناراحتیش میشه.
بی خوابی زن در نیمه شب و سکوتی که همه جا را در شب فرا میگیرد باعث شده خیالات زن را رها نکند و میتوان به بی خوابی بسیاری از انسان‌ها در شب اشاره کرد که هرکدام واکنش‌های متفاوتی خواهند داشت.
Mohammadali H
۱۳۹۹/۱۲/۲۶
عالی
مرسی از کتابراه
نفیسه
۱۳۹۹/۶/۴
چرت بود حیفه وقته نخونید😒
Nazanin Khamesi
۱۳۹۹/۲/۱۱
اگر از داستان‌هایی لذت میبرید که حتما به “نتیجه” ختم میشه انتخاب خوبی براتون نیست، بلکه تمرکز روی توصیف زمان، مکان و فضای کلی داستانه حتی شخصیت‌ها گنگ هستند و بیشتر از اون‌ها و به طور کل از تمامی المان‌های داستان به صورت سمبلیک استفاده شده تا مفاهیم عمیق تری رو در خودش پنهان کنه. و در آخر ترجمه میتونست به ساخت زبان فارسی نزدیک تر باشه (فعل‌ها آخر جمله بیان) اما همین ساختار شکنی هم با فضای داستان همخوانی داشته و تا حدودی هوشمندانه بوده.
محمود منعم پور
۱۳۹۸/۹/۱۱
این داستان درست میانه یک زندگی بود. نه قبل ونه بعد داشت. به نظر من توقع نویسنده درک، به تصویر کشیدن محیط و حس در خواننده با کلمات است نه محتوا و نتیجه. شاید اینها حتی وجود نداشته باشند. مترجم هم حق مطلب را ادا کرده است.
Gisoo Bahman
۱۳۹۸/۸/۲۶
چی شده!! !🤨 خب دو صفحه اضافه مینوشت تا‌ی مفهومی برسه
Shad Mk
۱۳۹۸/۷/۲۹
قشنگ و جذاب بود.. 👌🏻✨
علی برزگر
۱۳۹۸/۵/۲۳
یه داستان خوب از یکی از بهترین‌های داستان نویسی کوتاه.
ایرج بایرامی
۱۳۹۸/۴/۲
کارور فوق العاده است. همیشه آرزو داشتم یه نویسنده مثل ریموند کارور باشم
کاربر hana rn
۱۳۹۸/۱/۱۵
خیلی عالی بود مرسی
Hasti Nasri
۱۳۹۷/۱۱/۷
کوتاه و بی‌معنی
Sara Oroji
۱۳۹۷/۹/۱۱
بی ربط بود.. احتمالا درست ترجمه نشده بود
احسان حسین زاده
۱۳۹۷/۷/۲۹
گاهی اوقات باید به پدیده‌های اطرافمان خوب نگاه کنیم
گل بخت جون
۱۳۹۷/۷/۱۰
متاسفانه جذبم نکرد. ترجمه عالی
سحر گمرکی
۱۳۹۷/۳/۱
خیلی بیمزه و بی‌معنی... کتاب باید یه چیزی به مخاطب بفهمونه این چی داشت آخه؟؟!!!
کاربر Good
۱۳۹۷/۲/۱۲
نمره صفرم نمیشه بش داده. در حد یک انشا ساده
E.p E.p
۱۳۹۶/۱۲/۱۶
دلم برای حلزونا سوخت
میثم قیاسی
۱۳۹۶/۱۲/۱۵
مذخرفترین کتابی بود که‌خوندم البته کتاب نه کتاب داستان کودکان نمره صفر میدم اصلا نتیجه اخلاقیش چی بود اصلا اخلاقی نه معناش چی بود اصلا من رک‌حرفامو میزنم بی‌رو در وایسی
محمد ....
۱۳۹۶/۱۲/۱۲
خیلی خوبه
کاشکی رمان بود
Mahdi Faramarzi
۱۳۹۶/۱۲/۷
گنگ و بی‌معنی
لیلا شجاعی
۱۳۹۶/۱۲/۶
بانظرخانم عزلتی موافقم
مریم عزلتی
۱۳۹۶/۱۲/۶
بد نبود ولی محتوای خاصی نداشت، بیشتر شبیه‌ی خاطره بود.
میثم قیاسی
۱۳۹۶/۱۲/۵
سلام واقعا مسخره و بی‌محتوا بود خب چه نتیجه گیرییا نکته مثبتی از این‌کتاب میشه یاد گرفت ز اینکه پودر بریزیم روی حلزونا درسته رایگان ولی دیگه به خواننده توهین نکنید چون رایگان هر چی هست بزاریم یه سریا پوله کتاب ندارن شما باید به جای فرهنگ سازی کتاب خواندن چندتا کتاب خوبه رایگان بزارید. به اینکه اصلا حیفه نمره صفرم بدی
Mahdi Barzgar
۱۳۹۶/۱۱/۲۸
من ک چیزی متوجه نشدم زیاد جالب نبود
محمد آموزگاران
۱۳۹۶/۱۱/۲۸
مث اینکه عنوان کتاب رو فراموش کردید.. باز هم کارو
محمد فرح
۱۳۹۶/۱۱/۲۷
سرم را روی بالشت گذاشتم. انگار همه‌ی حواسم پرت تو بود تا بگویی چه میشود این شب هزار و یک شب ولی فقط شبی اضافه شد به شبهایم.
rosha Booksefat
۱۳۹۶/۱۱/۲۵
با سلام. جالب بود به نظرم اگه چای نمیخورد وسیگار نمیکشید خیلی سنگینتر بود. چون هر دو کافیین بالایی داره. وممکن بود تا صبح خوابش بپره. انسان پرتشویشی بود اما توانست مقابله با پریشانی مشکل راحل کند بعنوان نمونه صدای در شنید به سمتش رفت که ابهام فکری خودش را برطرف کند. واین جالب بود.
Hani Hh
۱۳۹۶/۱۱/۱۱
کاش یکم طولانی تر بود بعدم من اخر نفهمیدم چفت نردرو بست یا نبست||:
لعیا نورمنور
۱۳۹۶/۱۱/۶
جالب بود تمام جزییات یک نیمه شب که یهو بیدار میشی و از کوچکترین چیزا ممکنه بترسی که دیگه خوابت نبره، فقط ایرانی نیس دیگه...
زهرا قاسمی
۱۳۹۶/۱۱/۵
راستش برای من چیز جالب توجه و خاصی نداشت
احساس خوبی نداشتم از خوندنش
mina avazbeigi
۱۳۹۶/۱۱/۴
شاید من درکش نکرده باشم
solan saber
۱۳۹۶/۱۰/۲۸
نگرفتم منظورشو
فرزاد پورسمنانی
۱۳۹۶/۱۰/۲۸
در به تصویر کشیدن وقایع و‌مناظر خوب‌عمل کرده بود ولی توضیحات بیربط و‌پرت زیاد داشت. یعنی انگار نویسنده میخواسته فقط‌یه چیزی بنویسه که صفحات رو‌پر کنه. مثل‌هواپیمای درحال عبور. در کل زیاد جذاب نبود
Ali Iz
۱۳۹۶/۱۰/۲۲
یعنی چی آخرش! خودم روزی هزاربار اینطوری تو فکرم جت میکنم...
Ahmad Bazaz
۱۳۹۶/۱۰/۱۹
پیشنهاد میکنم با‌ی سرچ ساده نقدهایی رو ک ب این داستان (و همه داستانا) شده بخونید
علی حقیقی
۱۳۹۶/۱۰/۱۶
خوبه اما یکم سر بستس
مسعود بهشتی
۱۳۹۶/۱۰/۱۴
بخدا نفهمیدم
Haniye Eb
۱۳۹۶/۱۰/۱۴
ببخشید میشه یه نفر به منم بگه معنیش چی بود؟ من اصلا نفهمیدم داستان چی شد
زهرا اقبال
۱۳۹۶/۱۰/۱۳
غمناک اما امیدوار و سام همیشه عاشق غمگین. قشنگگگگگگگ. ممنون از زحماتتون عزیزان
Fahim Rezaie
۱۳۹۶/۱۰/۲
کتاب بهم معرفى کنید دوستان
پروا رستم پور
۱۳۹۶/۹/۲۱
خوب ولی یکم ضعیف بود جذابیتش
nazanin meftah
۱۳۹۶/۹/۲۰
ممنون خوب بود
human humany
۱۳۹۶/۹/۱۹
اسم کتابش نسبت به متن کتاب یکم بی‌ربط بود
پریسا افشار
۱۳۹۶/۹/۱۱
تلاش برای رهایی از افکاره منفی نشانه بهداشت روانی است
1 2 >>