نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی در برابر قانون - فرانتس کافکا
3.9
439 رای
مرتبسازی: جدیدترین
Sadeghi
۱۴۰۳/۱/۲۸
00
آثار کافکا همشون خوبن
کتاب صوتی در برابر قانون اثر فرانتس کافکا نویسنده برجسته آلمانی که متاسفانه در سن چهل سالگی فوت کرد و ما نتوانستیم از ذهن و افکارش بیشتر استفاده ببریم این کتاب از ساده دلی و بی ریایی پیر مردی بیان میکند همواره اجرای قانون برایش با ارزش است حتی برای ورودش باج میدهد و مجری قانون به راحتی رشوه میگیرد در کل اجرای قانون برای یک سری خاص تدوین و گردآوری شده است که تا پایان مرگ اجرایش میکنند داستانی کوتاه و قابل تامل است از دست اندرکاران کتابراه کمال تشکر دارم
داستان کوتاه در برابر قانون نوشتهی فرانتس کافکا است. داستان دربارهی مردی است که میخواهد به قانون وارد شود ولی نگهبانی سرسخت جلوی در ایستاده و مانع ورود او میشود و میگوید قانون دارای چندین در است که مقابل هر در هم نگهبانان قدرتمندی قرار دارند و از ورود تو جلوگیری میکنند. مرد که میپنداشته دسترسی به قانون آسان است و همه میتوانند به راحتی به آن ورود پیدا کنند میرود و لوازم مورد نیاز خود را میآورد و جلوی اولین در قانون مینشیند تا شاید روزی وارد آن شود. روزها و سالها میگذرد و مرد سالخورده میشود ولی هنوز نتوانسته به قانون وارد شود. سرانجام روزی از نگهبان میپرسد آیا تا به حال کس دیگری هم خواسته وارد قانون شود و نگهبان میگوید این در فقط برای تو هست.
من فکر میکنم کافکا خواسته در این داستان بگوید که قوانین جوامع خیلی دور از دسترس هستند و مردم عادی حق چون و چرا در برابر آنها را ندارند و فقط باید آنها را رعایت کنند.
با تشکر از کتابراه و کانون فرهنگی چوک برای تهیه این داستان.
من فکر میکنم کافکا خواسته در این داستان بگوید که قوانین جوامع خیلی دور از دسترس هستند و مردم عادی حق چون و چرا در برابر آنها را ندارند و فقط باید آنها را رعایت کنند.
با تشکر از کتابراه و کانون فرهنگی چوک برای تهیه این داستان.
به نام خدا سلام برای اینکه آثار نویسندگان را بهتر متوجه شویم و مفهوم و هدفشان را راحت تر له کف آریم بد نیست زندگی آنان را کمی بررسی کنیم چرا که این کتابها که نوشته میشوند اینها همه از افکاری نشعت میگیرند که در طول سالهای زندگیشان در سرشان جمع شده که شامل تجربهها رنجها شادیها موقعیتها و تقاطعهای بسیار است و زندگی نامهی کافکا درنوع خودش کم بدیل بود و چنان کرد به کافکا که تا ابد انددوه آن را در سینه داشت به طوری که اختلافی که بین کافکا پدرش بود بسیار باعث رنجش او میشد پدری که با کافکا فرق اساسی داشت شایدم هم کافکا با او
او در ابتدای زندگی کارگری میکرد و تنگ دست بود تا اینکه ثروتی بدست میاورد و این بازی را تغییر میدهد پدری که با تلاش پول زیادی بدست اورده و مسبب به همهی فرزندانش بدگمان است و کافکای که با او یکسان نیست از نظر فکری و حتی جسمی! و چنین میشود که او تا حد زیادی تحت استثمار پدر میشود بگونهای که در کتاب محاکمه این را دقیق شرح میدهد و اصل آن کتاب است و اما در داستان بالا میتوان رگه های ایراد گرفتن کافکا از قانون را دید از مخالف بودنش قانون همان محدودیتی است که انسان ساخته یا قدرتمندان ساختهاند و براستی که چنین است و قوانین کمکی به زندگی بشر نمیکنن. در عالیترین حالت و آن در بان گویی انسانهای هستند که در این مسیر شد راه انسان میشوند (این را از باج دادن مرد میتوان فهمید) و مردی که در پایان له مرد روستایی که کل زندگی خود را در یک نقطه ایستاده میگوید باید میگذشتی ولی نگذشتی و هرکس خود لاید برای خود ازین مانعها عبور کند و به حرکت در آید در غیر اینصورت عمر او ضایل خواهد شد چنانکه بسیاری امروز اینگونهاند....
او در ابتدای زندگی کارگری میکرد و تنگ دست بود تا اینکه ثروتی بدست میاورد و این بازی را تغییر میدهد پدری که با تلاش پول زیادی بدست اورده و مسبب به همهی فرزندانش بدگمان است و کافکای که با او یکسان نیست از نظر فکری و حتی جسمی! و چنین میشود که او تا حد زیادی تحت استثمار پدر میشود بگونهای که در کتاب محاکمه این را دقیق شرح میدهد و اصل آن کتاب است و اما در داستان بالا میتوان رگه های ایراد گرفتن کافکا از قانون را دید از مخالف بودنش قانون همان محدودیتی است که انسان ساخته یا قدرتمندان ساختهاند و براستی که چنین است و قوانین کمکی به زندگی بشر نمیکنن. در عالیترین حالت و آن در بان گویی انسانهای هستند که در این مسیر شد راه انسان میشوند (این را از باج دادن مرد میتوان فهمید) و مردی که در پایان له مرد روستایی که کل زندگی خود را در یک نقطه ایستاده میگوید باید میگذشتی ولی نگذشتی و هرکس خود لاید برای خود ازین مانعها عبور کند و به حرکت در آید در غیر اینصورت عمر او ضایل خواهد شد چنانکه بسیاری امروز اینگونهاند....
داستان فضای بسیار تاریک، سرد و منحصر به فردی دارد مانند آثار دیگر فرانس کافکا... روایت در عین سادگی برای درک عمق مطالب نیاز به چند بار گوش دادن دارد اما صداپیشگی بسیار ضعیف آن باعث شد خاطرهی خوبی تو ذهنم باقی نمونه.... توصیه میکنم این داستان کوتاه و ارزشمند رو از منابع دیگری بخونید یا بشنوید...
این قدرت یک نویسنده رو نشون میده که تنها در پنج صفحه تونسته به اندازه یک کتاب قطور مفید و آموزنده باشه
چیزی که من از داستان فهمیدم این بود که گاهی تنها محدودیت ما، خود ما هستیم
در واقع نگهبان برای جلوگیری از ورود مردم اونجا نبود بلکه پیرمرد این قدرت رو بهش داد و بعدها نتونست اون رو پس بگیره.
چیزی که من از داستان فهمیدم این بود که گاهی تنها محدودیت ما، خود ما هستیم
در واقع نگهبان برای جلوگیری از ورود مردم اونجا نبود بلکه پیرمرد این قدرت رو بهش داد و بعدها نتونست اون رو پس بگیره.
به نظرم منظور نویسنده از نگهبانانی که در برابر قانون بودند کنایه از وجود قوانین بیهوده و بی شماری است که به جای تسهیل و کمک به مظلومان و احقاق حقشان، تبدیل به بوراکسیای طاقت فرسا و دست پا گیری شده، که با پرداختن به مسائل بیهوده و سلسله مراتب نفس گیر، افرادضعیف را ازترس گرفتاری در پیچ و خمش و کمک خواستن از آن دچار شک و ترس میکند و چه بسا عدهای هم در همان مراحل اولیه به علت هزینههای مادی و معنوی که باید متحمل شوند به مراحل بعد ورود نمیکنند. و نکته دیگر اینکه قانون برای خدمت به انسانهاست و برای بهره مندی از آن نباید منتظر اجازه کسی ماند.
درسته ۵ صفحه بیشتر نیست و خوندنش پنج دقیقه هم وقت نمیگیره ولی نیاز به تفکر عمیق داره. به خوبی نشون میده که «ترس» چه بلایی بر سر ما میاره و نبود «شجاعت فردی» چجوری بر کل «جامعه» تاثیر میذاره. به ما این نکته رو گوشزد میکنه که باید از حق خودمون دفاع کنیم و کسی «عدالت» و «حقوق» ما رو بهمون تقدیم نمیکنه، بلکه باید خودمون اون رو بگیریم.
و اینکه تمام درهای بستهی زندگیمون به دست خودمون مهروموم شده گاهی انقدر نبایدهای زیادی و نمیشههای زیادتری ترسیم میکنیم که تمام عمرمون پشت در قانونهای ذهنمون هدر میره...
و اینکه تمام درهای بستهی زندگیمون به دست خودمون مهروموم شده گاهی انقدر نبایدهای زیادی و نمیشههای زیادتری ترسیم میکنیم که تمام عمرمون پشت در قانونهای ذهنمون هدر میره...
به نظرم این داستان جالب که اثری از نویسنده بزرگ کافکا بود میخواست بگوید که انسانها گاهی برای گرفتن حق خود تردید میکنن و همین باعث میشود که چشم باز میکنن میبینن دیگر حقی نمانده که بگیرن
علیرغم صدا پیشگی و صدا سازی ضعیف تا آخر گوش دادم و برداشتم از این داستانک این بود و اینکه صدای نگهبان خیلی آزار دهنده بود 😑
علیرغم صدا پیشگی و صدا سازی ضعیف تا آخر گوش دادم و برداشتم از این داستانک این بود و اینکه صدای نگهبان خیلی آزار دهنده بود 😑
در برابر قانون
مرد دهقان که برای ورود به دروازه قانون زندگی را از دست داد اما زندگی را نفهمید
و نگهبانی که مشتاقانه دربهای پایان زندگی را به میل دهقان و بهای گزاف میگشاید
و خنده دار ماجرا اینجاست که با میل مرد دهقان این بها را میپردازد
نگهبان بها را دریافت میکند و با استبداد حکومت میکند.
مرد دهقان اجازه این رفتار استبدادی را صادر کرد و حتی شعله آتشش را شعله ور تَر خواست
و مسرور از این
مرد دهقان که برای ورود به دروازه قانون زندگی را از دست داد اما زندگی را نفهمید
و نگهبانی که مشتاقانه دربهای پایان زندگی را به میل دهقان و بهای گزاف میگشاید
و خنده دار ماجرا اینجاست که با میل مرد دهقان این بها را میپردازد
نگهبان بها را دریافت میکند و با استبداد حکومت میکند.
مرد دهقان اجازه این رفتار استبدادی را صادر کرد و حتی شعله آتشش را شعله ور تَر خواست
و مسرور از این
🍁 اول از همه یه اعترافی بکنم؛ و اون اینه که برای اینکه کاملا پیام و مفهوم کافکا رومتوجه بشم، پنج باری داستان رو گوش کردم! و نهایتا به این نتیجه رسیدم که، جمله به جملهی این اثر کوتاه اینقدر بارمعنایی داره که با هر بار فکر کردن بهش، ابعاد بیشتری ازش برام نمایان میشه!!
کافکا یه وکیل آلمانی بود که بسیار ساده و روان مینوشت. در داستان ‘دربرابر قانون’ فکر میکنم کافکا وضعیت امروز بشر رو به صورت اکسپرسیونیستی به تصویر کشیده… درواقع ذهن انسان رو به شیوه غیرخطی و رویاگونه توی داستان معرفی میکنه. دوشخصیت توی این داستان داریم؛ مرد روستایی که اینجا میتونه سمبل یک آدم ناآگاه و یا یه کودکی باشه که به شدت در حصار قوانین زندگی هستش، و انسان زندانبان که در اصل همین قوانین زندگی هست که ما خودمون اونها رو تارعنکبوت وار، به دور خودمون تنیدیم!! این داستان، داستان زندگی ماست و آیندهای که یا میتونیم با وارد شدن به قانون و یادگرفتن اون (پیدا کردن خود واقعی و شناخت خودمون) برای خودمون بسازیم، و یا اونقدر دربرابرش، پشت درهای اون منتظر بمونیم تا همهی هستی مون رو از دست بدیم!
ممنون دوست عزیزم کتابراه.. ☘️
کافکا یه وکیل آلمانی بود که بسیار ساده و روان مینوشت. در داستان ‘دربرابر قانون’ فکر میکنم کافکا وضعیت امروز بشر رو به صورت اکسپرسیونیستی به تصویر کشیده… درواقع ذهن انسان رو به شیوه غیرخطی و رویاگونه توی داستان معرفی میکنه. دوشخصیت توی این داستان داریم؛ مرد روستایی که اینجا میتونه سمبل یک آدم ناآگاه و یا یه کودکی باشه که به شدت در حصار قوانین زندگی هستش، و انسان زندانبان که در اصل همین قوانین زندگی هست که ما خودمون اونها رو تارعنکبوت وار، به دور خودمون تنیدیم!! این داستان، داستان زندگی ماست و آیندهای که یا میتونیم با وارد شدن به قانون و یادگرفتن اون (پیدا کردن خود واقعی و شناخت خودمون) برای خودمون بسازیم، و یا اونقدر دربرابرش، پشت درهای اون منتظر بمونیم تا همهی هستی مون رو از دست بدیم!
ممنون دوست عزیزم کتابراه.. ☘️