نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی گرگ - هوشنگ گلشیری
3.4
430 رای
مرتبسازی: جدیدترین
سولماز گوهری نژاد
۱۴۰۳/۱/۲۸
00
داستان کوتاه و روانکاوی است، شخصیت برجسته یک حیوان درنده خو که در داستان خیلی آرام و تأمل برانگیز نمود پیدا کرده است، گرگی که متفکرانه به انسان ها نزدیک می شود و آن ها را به تفکر سوق می دهد، انگار نیاز غریزه ای تغذیه ندارد بلکه دنبال دوست و نوازش است، یاد اسم فیلم رقصنده با گرگ ها افتادم، در کل جالب بود چون برای از تاثیر نگاه خیره که می تونه چقدر فکر و ذهن دیگران را درگیر کند حکایت می کند. چه توهم بود چه حقیقت همه جیز به خودِ آدم ها بستگی داشت.
راوی اول داستان خیلی بی احساس داستان رو میخونه؟! انگار داره گزارش میخونه؟!!! خیلی طرز خوندنش روی اعصابم بود نباید داستان خونی اینطور باشه
از راوی به بگذریم
داستات زیاد گیرا نبود اصل استان در مورد این بود که زن دکتر گم شده و حالا همه دنبالش میگردن همه میدونستند که زن دکتر که معلم بود همش فکر و ذهنش گرگ بود در کل مسخ شده بود حتی هم نقاشیهای بزای بچهها میکشید هم در خیالش گرگ بود در حالی که سگ میکشید
کلا نپسیندم داستانش برام اصلا گیرا نبود
از راوی به بگذریم
داستات زیاد گیرا نبود اصل استان در مورد این بود که زن دکتر گم شده و حالا همه دنبالش میگردن همه میدونستند که زن دکتر که معلم بود همش فکر و ذهنش گرگ بود در کل مسخ شده بود حتی هم نقاشیهای بزای بچهها میکشید هم در خیالش گرگ بود در حالی که سگ میکشید
کلا نپسیندم داستانش برام اصلا گیرا نبود
با تشکر از گروه کتابراه که کتابهای رایگان در اختیار ما قرار میدهند. داستان در مورد همسر دکتری بود که به علت شغل همسرش در روستایی سرد سیر در کنار قبرستان زندگی میکردی و در تنهایی خود گرگی را میدید که به نظرش آسیبی به اونمی رساند و با او ارتباط عاطفی برقرار کرده بودوبه او ساعتها خیره میشد و در نقاشیش هم تصویری از گرگ بود که سایهاش درهمه جا احاطه کرده بود و حتی شبی که در راه گیر کرده بودند از هرچیزی داشت دریغ نکرد کیفش وحتی گفت کاش پالتو پوستم را میآوردم و همسر دکترش از ترس متوجه نشد که جلو زنش را بگیرد که مبادا گرگ به زنش حمله کند. ولی زن به سمت هدفش رفت هرچند که راهی سختی را انتخاب کرد و اگرانسانها نتوانتده با ترس و تنهایی و مصیبت و اتفاقاتی که برایشان رخ میدهد یا دیگران که باعث آن هستند رودرنشوند و مبارزه نکنند سرانجام مغلوب توهمات و اختلالات روحی و روانی خواهندشد. زن از تنهایی به یک گرگ وابسته شده بود و گرگ را حیوانی بیآزار میدید و مرد از ترس و وحشت نتوانست فکر عقلانی کند و آنقدر دچار وحشت بود متوجه نشد شاید همسرش را ازدست بدهد.
داستان کوتاه و جذابی بود. در مورد زنی که توو روستای کوچیک زندگیمیکنه و انقد درگیر یه گرگ میشه ک متوجه خطرناک بودنش نمیشه. حکایت ادمهایی که انقدر محو یه چیز میشن که چشماشون کور میشه و خودشونو فدا میکنن. کتابی با ابهام و رمزآلود. خوشم اومد ازش. ممنون از کتابراه که به رایگان در اخیتارمون قرار داد
من چند بار گوش کردم. با وجودیکه سالها از نوشتن این داستان میگذره لیکن همپوشانی با فعل امروز خیلی از ما در زندگی روزانه داره. تنهایی ادما. غمهای پنهان ادما. سرگرم شدن با هنرهای تجسمی ولی عدم توانایی به ثمر رساندن و تخلیه احساسات. گاهی ما در زندگی به میل خودمون و با اغوش باز گرگهایی رو به زندگیمون راه میدیم که در نهایت ما رو پاره پاره میکنند و در سرمای زمستان و گله گرگها محو میشویم. شنونده رو در فکر وتحلیل افکار فرو میبره.
بادرود. کتاب خوبیست. داستان کوتاه و دلچسب است. ماجرای زنیست که خودبه قربانگاه میرود. این کتاب میتواند از نظر روانشناسی مورد تحلیل و بحث قرار بگیرد که چگونه است که یک خانم عاشق گرگی میشود که میداند بسیار درنده و برای جانش خطر آفرین است. کوتاهی داستان به نویسنده اجازه نمیدهد که به صورت ریز به عناصر داستان و صحنه پردازی بپردازد ولی در نویسنده این توانائی وجود دارد. شخصیت پردازی هم متوسط است. باتشکرازکتابراه
ازهر چی از خوبی کتابهای اقای گلشیری بگم کم گفتم. نثر روان، بدون کوچکترین دروغ و اغراق و نوشتن از زندگی روز مره واقعی ادمهای ساده و معمولی نه پولدارها و عاشقهای دروغین الکی خوش، به جذابیت و کشش داستانها بی نهایت اضافه کرده. از یه دونه داستانش هم نمیتونم بگذرم. روحش شاد و در ارامش و یادش گرامی
داستان در بارهی یه دکتره و همسرش که تویه یه روستای زندگی میکنن که برف میاد و یه گرگی که میاد نزدیک بهداری میشینه و هر شب و روز هرکارم میکنن نمیتونم تو تله بندازنش یا با تیر بزننش
زن دکتر سرگرم گرگ شده همشنگاه میکنه یا منتظرشه
و اخر داستانمعلومنشد چی شد
گرگ زن و برده بود یا زن رفته بود یا مرده بود؟
زن دکتر سرگرم گرگ شده همشنگاه میکنه یا منتظرشه
و اخر داستانمعلومنشد چی شد
گرگ زن و برده بود یا زن رفته بود یا مرده بود؟