نقد، بررسی و نظرات کتاب افسردگی، اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر - سید فرنام قدیمی
مرتبسازی: جدیدترین
فاطمه خورشیدی
۱۴۰۳/۲/۲۰
00
بنظرم ارزش وقت گذاشتن و خوندن داره خوب بود... ممنون از کتابراه
این کتاب جالبی بود و درباره دختری بود که در خانهای تنها زندگی میکرد و درگیر بیماری افسردگی و اختلال دو قطبی و چند بیماری دیگر است که بارها به روان شناس و روان پزشکهای مختلف مراجعه میکنه و چیزاهایی که تصویر میکنه براش عینه واقعیت و از این بیماریها رنج میبرده با وجود نا امیدیش باز هم ادامه میده در کل توصیه میکنم بخونیدش کتاب جالبی هستش
اگر نقد ها رو کنار بگذاریم من علاوه بر این که از خواندن این کتاب لذت بردم و بابت اطلاعاتی که دریافت کردم خوشحالم در واقع متوجه این شدم که خیلی از ما به این موارد دچاریم شاید تنها چیزی که این گونه افراد نیاز داند این که درک بشن همه ما در زمانی از زندگیمان دچار چالش های شدیم چالش های که به تنهایی قادر به حل کردنشان نبودیم اما درست زمانی که نیاز داشتیم کسی کنارمان باشد رها شدیم این گونه بیماری ها هم ی نوع چالش محسوب میشوند در واقع هدف اصلی نوشتن این کتاب معرفی این بیماری ها و آشنا شدن من و شما هست شاید که خودمان یا اطرافیانمان یک بیمار باشیم پس در مرحله اول باید این رو بشناسیم. و این که تمام روایات از زبان یک بیمار نوشته شده و حالات و حرکات به خوبی بیان شده که از نظر من این کار رو به ی کار قوی تبدیل کرده.
خب کتاب اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر واقعا خیلی ساده و جذاب مخاطب در خودش حل میکنه، انگار باهاش اونس گرفتی و همین حال منو خوب میکنه، نگاه کسی که چنین بیماری را گرفته و بجای اینکه شروع به سرکوب کنه، گونهای به این ماجرا نگاه میکرد یا راحتر بگم انگار نگاه نمیکرد، که حس عاطفی و هیجانی میمکید، خب از حق نگزریم نوع ویراستاری و چرخه این کتاب واقعا برای من دوست داشتنی بود و بدون اینکه مخاطب به آنطرف و اینطرف بفرستن، در محور قصه میخکوب و جذاب همراهی کرد، بشخصه این کتاب دوست دارم و خواندن این کتاب خالی از لطف نیست
این کتاب در چند داستان کوتاه، بیماری های روانی مختلفی رو به ما معرفی میکنه. به نظرم جدا از توضیحات علمی که ممکنه کسی با خوندنش چیزی نفهمه، این کتاب به سادگی به ما توضیحاتی راجع به بیماری به کمک داستان میده که درک ان رو آسون تر میکنه. تعداد صفحاتش کمه.
خوندنش رو توصیه میکنم.
خوندنش رو توصیه میکنم.
من تا امروز با هیچ داستان یا فیلمی این قدر همزاد پنداری نکرده بودم بعید میدونم یک نویسنده که خودش درگیر ۲ قطبی نباشه و یا حتی یک روانشناس بتونه به این ظرافت و واقعی مشکلات این بیماری رو شرح بده فقط به نظرم آخر روایتها و نوع تمام کردن ماجرا فانتزی بود ولی الباقی خود خود من بود سال ها گفتند این بیماری رو دارم قبول نکردم الان که پذیرفتم دیگه روی خوش ندیدم از وقتی پذیرفتم دارم از نگرانی برای بچهها خودم غصه میخورم اگر کسی مقاله علمی یا هر چی روانشناس که در مورد این موضوع و درمان یا حداقل کنترل راهی پیدا کرده معرفی کنه
کسی که افسردگی رو تجربه کرده باشه کاملا درک میکنه که شخصیت اصلی کتاب در چه وضعیه و پایان داستانها هم جالبه، ولی لطفا اگه در وضعیت روحی خوبی نیستید، این کتاب رو نخونید.
تا حالا دو بار افسردگی شدید رو تجربه کردم و میدونم ذهن آدم توی افسردگی چطور بهت دورغ میگه.
اگه بخوایید بفهمید یه فرد افسرده چطور به دنیا نگاه میکنه این کتاب عالیه ولی اگه خودتون افسرده هستید کمکی به خوب شدنتون نمیکنه.
تا حالا دو بار افسردگی شدید رو تجربه کردم و میدونم ذهن آدم توی افسردگی چطور بهت دورغ میگه.
اگه بخوایید بفهمید یه فرد افسرده چطور به دنیا نگاه میکنه این کتاب عالیه ولی اگه خودتون افسرده هستید کمکی به خوب شدنتون نمیکنه.
من این کتاب را به این منظور خواندم تا در مورد بیماری دوقطبی و روشهای درمان آن آگاهی کسب کنم. ولی در این کتاب از نگاه بیماران واقعی، اختلال دو قطبی را توصیف کرده که این امر کمک میکند این بیماران را بهتر درک کنیم.
اما یک سوال دارم: آیا این بیماری واقعاقابل درمان است؟ امکان دارد که شخص بیمار، بیماری خود را انکار کند و برای درمان اقدام یا همکاری نکند؟ اگر شخصی نا خواسته با چنین بیماری ازدواج کند آیا میتواند به درمان آن شخص امید داشته باشد؟ عزیزی دارم که از نزدیک با این مشکل مواجه است و من هم نمیدانم آیا این کتاب را به او معرفی کنم یا خیر. این کتاب واقعا مرا نگران کرد
اما یک سوال دارم: آیا این بیماری واقعاقابل درمان است؟ امکان دارد که شخص بیمار، بیماری خود را انکار کند و برای درمان اقدام یا همکاری نکند؟ اگر شخصی نا خواسته با چنین بیماری ازدواج کند آیا میتواند به درمان آن شخص امید داشته باشد؟ عزیزی دارم که از نزدیک با این مشکل مواجه است و من هم نمیدانم آیا این کتاب را به او معرفی کنم یا خیر. این کتاب واقعا مرا نگران کرد
با عرض درود کتاب در نوع خودش جالب و جدید بود امیدوارم هر کسی با خوندن این کتاب این افراد رو اونجوری که باید درک کنه و درک بشن حتی اگر کسی این افرادی که به این نوع بیماری مبتلا هستن و واقعاً دارن مبارزه میکنن لااقل بهشون برچسب نزنیم... این کتاب خیلی چیزها رو برای این افراد روشن میکنه و خوبه که همهی آدمها بدونن و راجع به این مسائل اطلاعاتی داشته باشن و اگر نمیتونیم درکشون کنیم لااقل اذیتشون نکنیم یا بهشون برچسب نزنیم... در ضمن هر کسی که به مشاوره، روانکاو، روانشناس، روانپزشک و.. مراجعه میکنه دلیل بر دیوانگی نیس، و برای خیلی از آدمهای عادی هم ممکنه پیش بیاد و به این دکترها سر بزنند و بنطر من اصلا چیز بدی نیست و این یک تابویی هست که باید شکسته بشه چون هرکسی پیش این دسته از دکترها میره حتماً مشکلی داره یا برچسب دیوانگی میزنن... این دکترها هم الکی دکتر شدن و کلی درس خون ن و طرح و تز گذروندن... آدمی ممکنه اصلا به کسی اعتماد نداشته باشه یا یه اتفاقی در دورهای از زندگیش میفته دوست داره به یه غریبه بگه و بنطرم نیازه که بگه وگرنه باری میشه رو قلبش و ناخواسته حسهای بدی به سمتش میاد و ممکنه مدام فکر کنه تقصیر خودشه در صورتیکه اصلا اینطور نیست و خوبه که مراجعه کنند به دکتر هم سبک میشن و هم خیالشون راحته که کسی قرار نیس بدونه اون موضوع رو، مخصوصا برای کسانی که اعتمادی به کسی حتی اطرافیانشون ندارن.... در کل خوبه از قبیل کتاب و مقالات رو بخونیم و اطلاع داشته باشیم، شاید حتی در نزدیکی خودمون همچین افرادی باشن و اگر حملهای بهشون دست داد لااقل تا اومدن اورژانس یتونیم کارهای ابتدایی رو براشون انجام بدیم... ببخشید از اینکه نظرم کلی طولانی شد
فوق العاده بود،
در جواب به کسایی که میگن اسم داروها رو نباید میاورد باید بگم که هیچ داروخونهای نمیاد بدون نسخه داروی اعصاب و روان به کسی بده و اگه هم داد قدرت داروهایی که دادن در اون حد نیست که شخص اوردوز کنه و یا خدایی نکرده بخاد خودکشی کنه! تو داستان هم اسم داروهایی رو آوردن که خیلی پیش و پا افتادن!
دربارهی کتاب، باید بگم که هم از نظر ادبی خیلی قدی بود و هم از نظر بار علمی. و بهطور کلی یک نو آوری بود چون ندیده بودم کسی به طور خاص به موضوع بیماریهای روانی شایع به صورت حالات و احساسات بیماران بپردازه! و نویسنده جدای از اینکه دستی در روانشناسی داره خیلی تیز هوش هست
اصلا دلم نمیخواد داستان رو اسپویل کنم چون حیفه!
اما جریان داستان اینه:
کتاب شامل بخشهای مختلف میشه و در هر بخش به صورت جدا گونه کیسهای متفاوت رو بررسی میکنن، مثلا یک بخش دربارهی زندگی یک فرد افسرده، بخش دیگه دربارهی بیمار مانیا، اسکیزوفرنی و. .. بررسی شده!
مثلا در داستان اول تحولاتی که بیماری دوقطبی در طی روزها در زندگی بیمار گذاشته رو نشون داده، یا توهمها و هزیان هاش و نگاه اطرافیان به این فرد رو از دید بیمار بررسی کرده.
فقط ممکنه این داستان از نظر خیلیها خسته کننده باشه، توصیه من اینه که یه روزه خونده نشه! چون طبیعیه کسل بشی از خوندنش، به هر حال از زبان یک فرد بیمار سعی کرده نوشته بشه.
در آخر از نویسنده تشکر میکنم و باید بگم خیلی با استعداد هستند.
در جواب به کسایی که میگن اسم داروها رو نباید میاورد باید بگم که هیچ داروخونهای نمیاد بدون نسخه داروی اعصاب و روان به کسی بده و اگه هم داد قدرت داروهایی که دادن در اون حد نیست که شخص اوردوز کنه و یا خدایی نکرده بخاد خودکشی کنه! تو داستان هم اسم داروهایی رو آوردن که خیلی پیش و پا افتادن!
دربارهی کتاب، باید بگم که هم از نظر ادبی خیلی قدی بود و هم از نظر بار علمی. و بهطور کلی یک نو آوری بود چون ندیده بودم کسی به طور خاص به موضوع بیماریهای روانی شایع به صورت حالات و احساسات بیماران بپردازه! و نویسنده جدای از اینکه دستی در روانشناسی داره خیلی تیز هوش هست
اصلا دلم نمیخواد داستان رو اسپویل کنم چون حیفه!
اما جریان داستان اینه:
کتاب شامل بخشهای مختلف میشه و در هر بخش به صورت جدا گونه کیسهای متفاوت رو بررسی میکنن، مثلا یک بخش دربارهی زندگی یک فرد افسرده، بخش دیگه دربارهی بیمار مانیا، اسکیزوفرنی و. .. بررسی شده!
مثلا در داستان اول تحولاتی که بیماری دوقطبی در طی روزها در زندگی بیمار گذاشته رو نشون داده، یا توهمها و هزیان هاش و نگاه اطرافیان به این فرد رو از دید بیمار بررسی کرده.
فقط ممکنه این داستان از نظر خیلیها خسته کننده باشه، توصیه من اینه که یه روزه خونده نشه! چون طبیعیه کسل بشی از خوندنش، به هر حال از زبان یک فرد بیمار سعی کرده نوشته بشه.
در آخر از نویسنده تشکر میکنم و باید بگم خیلی با استعداد هستند.
دوستی صمیمی و عزیز دارم که درگیر این بیماریست و این نه تنها درک بهتر بلکه حس بهتری در من ایجاد کرد تا اورا بیشتر درک و رفتارهای ناشی از بیماری اورا بیشتر از پیش بپذیرم و دست کم من برایش در زندگی بمانم. با آرزوی سلامتی برای همه عزیزان که تنهایی عمیقی را به موجب این بیماری تجربه میکنند.
من اول فکر کردم راجب بیماریها حرف میزنه ولی اشتباه کردم وسطاش خوب نبود ولی اونجاش که داشت از دنیا گله میکرد خیلی باهاش موافق بودم
امیدوارم پدر مادها حواسشون ب بچههای آروم و گوشه گیر باشه و بهشون ضربه روحی نزنن مث زمانی که باباهه پسره رو میزد واقعا زدن بچهها عقدههای زیادی در دل اون هارو بوجود میاره
امیدوارم پدر مادها حواسشون ب بچههای آروم و گوشه گیر باشه و بهشون ضربه روحی نزنن مث زمانی که باباهه پسره رو میزد واقعا زدن بچهها عقدههای زیادی در دل اون هارو بوجود میاره