نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی آینه - محمود دولت آبادی
4.2
1040 رای
مرتبسازی: جدیدترین
نسیم الهی فر
۱۴۰۱/۱/۲۶
00
شیرین ساده روان.
داستان آینه دولت آبادی انزوا و تنهایی افرادی را نشان میده که در ظاهر زندهاند ولی سالهاست که روحشان مرده و هویت خودشون رو از دست دادند. به نظر من این داستان میتونه نشون دهنده این موضوع باشه که همه آدمها میتونن به این حالت دچار بشن اگر نحوه زندگی و تفکر خود را تغییر ندن. در این داستان مردی که شناسنامه نداره میتونست با انتخاب شناسنامه یه آدم موفق مسیر زندگیشو عوض کن ولی او باز هم اینکار رو نکرد و نشان داد قصدی برای عوض کردن مسیر زندگی خود و خارج شدن از اون انزوا و بی هویتی نداره.
درود
نظرات دوستان عالی بود، سپاسگزارم.
از داستانی گفتند که حکایت انزوا و تنهایی بعضی آدمهاست. کسانی که کلا از هویت خود دست میکشند، چه بشکل شناسنامهای دولتی، یا بشکل فراموشی خودشان.
کسانی که بر خلاف مرگ طبیعی در بشر، ابتدا روحشان را میکشند، و بعد سراغ جسم میروند. تا فرصت زندگی داریم، به خوبی و شادی سپری کنیم. کسی از آنسوی رودخانه باز نگشته.
نظرات دوستان عالی بود، سپاسگزارم.
از داستانی گفتند که حکایت انزوا و تنهایی بعضی آدمهاست. کسانی که کلا از هویت خود دست میکشند، چه بشکل شناسنامهای دولتی، یا بشکل فراموشی خودشان.
کسانی که بر خلاف مرگ طبیعی در بشر، ابتدا روحشان را میکشند، و بعد سراغ جسم میروند. تا فرصت زندگی داریم، به خوبی و شادی سپری کنیم. کسی از آنسوی رودخانه باز نگشته.
داستان عجیبی بود
انسانی که روابط خود را تا این حد از دست داده که مدت هاست خود را به کسی معرفی نکرده و کسی صدایش نکرده است، در حقیقت مردهای بیش نیست
وقتی نتونی به انسانها لبخند بزنی و عشق بورزی هیچ وقت تو را به خاطر نخواهند آورد
کسی که حتی نان را هفتگی میخرد که چندان برخوردی با انسانها نداشته باشد.
بیشتر شبیه یک کابوس شبانه است که فرد میخواهد هر چه زودتر بیدار شود و به نظر میرسد در آخر داستان بعد از مرگ روانی مرگ جسمی نیز به سراغش آمده است
انسانی که روابط خود را تا این حد از دست داده که مدت هاست خود را به کسی معرفی نکرده و کسی صدایش نکرده است، در حقیقت مردهای بیش نیست
وقتی نتونی به انسانها لبخند بزنی و عشق بورزی هیچ وقت تو را به خاطر نخواهند آورد
کسی که حتی نان را هفتگی میخرد که چندان برخوردی با انسانها نداشته باشد.
بیشتر شبیه یک کابوس شبانه است که فرد میخواهد هر چه زودتر بیدار شود و به نظر میرسد در آخر داستان بعد از مرگ روانی مرگ جسمی نیز به سراغش آمده است
نثر روان؛ و تصویرسازیها عالی مثل سایر کتابهای نویسنده. انتخاب موضوعی که کمتر به آن پرداخت شده" هویت" جالب توجه است.
واقعیتی است که در یک بی هویتی تاریخی به سر میبریم و زمانی هم که به ظاهر هویتی را برمی گزینیم و دلخوش ایم به آن، آنهم تاریخ انقضایی دارد، که هیچ چیز ابدی نیست. هویت، اصالت مفاهیمی هستند که در جامعه ما از بین رفته است.
واقعیتی است که در یک بی هویتی تاریخی به سر میبریم و زمانی هم که به ظاهر هویتی را برمی گزینیم و دلخوش ایم به آن، آنهم تاریخ انقضایی دارد، که هیچ چیز ابدی نیست. هویت، اصالت مفاهیمی هستند که در جامعه ما از بین رفته است.
این داستان مثل یک خواب بود درهم و برهم ولی لذت بخش. هر سطر و جمله، سطر قبلی را نقض میکند ولی با این حال خواننده را تا پایان به دنبال خودش میکشاند. مانند نقاشی که بی هدف رنگها را روی بوم میپاشد ولی طراحی، جالب و اعجاب انگیز از کار در میآید و البته هر کس هم تعبیر و تفسیر خودش را دارد. تا اینکه بالاخره خود نویسنده آخر سر نتیجه اخلاقی داستان را بیان میکند. اینکه قهرمان داستان رشوه دادن را راه حل نهایی میداند خیلی جالب هست. اما آنچه هیچ حرف و حدیثی باقی نمیگذارد، صدای گرم و شیوای گوینده داستان هست. ممنون از ماه آوا و ممنون از کتابراه