نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام - ویکتور هوگو
4.3
3623 رای
مرتبسازی: جدیدترین
فاطمه
۱۴۰۲/۹/۴
00
تحلیلها و نظریات دوستان رو قبول دارم اما با کمال احترام به نظر من داستان خسته کننده بود و میشد که بهتر توضیح داده بشه.
داستانی کوتاه تز ویکتور هوگو! درمورد ایت نویسنده کم خواندهام و کم میدانم گویا متعقل به عند ناپلعون بوده و فتوحات اورا به رشتهی تحریر درمیاورده تا برای ما بعد بماند! البته نه نمیتوان اورا این چنین محدود کرد اگر کسی کمترین میزان از آثار هوگو را خوانده باشد چیزهای مهم در فلسفه طرز فکر و تفکر او یافت میشود مثلا اینکه او در دورهای زندگی کرده که وضع مردم اساسا حال و روز خوبی نداشته و فقر و گرسنگی در کنار جهل چنان ترکیب ویرانگری که ساخته که هوگو تمام عمرش را صرف پرده نمایی و ثبت آن کرد و خواست کع این درد اندوع رنج این فلاکت نامتناهی را برای آیندگان بنویسد شاید که عبرت کنند چنانچه دنیارا از زاویهی زندانی چنان مینمایاند که شایستهی آخرین روز زندگی یک محکوم است محکومی که خالا همهی بشریت بر ضد اوست و به ضرر او برنامه میچیند محکومی که ذر واپسین لحظات نور را باد و نسیم صبحگاهی و گل زرد رشد کرده لا به لای سنگ هارا میبیند و چشمان متحیر و قفل شدهی تماشاگرا. ن که اصلا معلوم نیست برای چه آمدهاند! و مرگ یک انسان دیدنش چه چیزی را به آنان میبخشد آیا یک قاتل لایق این چنین بی محبتیست! و اعضای دادگاهی که گویی ریشهی انسانیت در آنان خشکیده و فراموس کردند که جان انسان چرا و چقدر ارزشمند است و همهی اینهارا هوگو مینویسد تا فقط باداوری کند که این مسعلع چقدر غیر انسانی و جنبهی تفریحی دارد که نباید اینگونه باشد درصورتی که ریشه در جهل آدمی دارد
اصل مطلب، فقط نگاه کردن به اعدامی و انزجار مردم نیس، این قضاوت قاضی بود که باعث شده بود داستان اتفاق بیفته، وقتی یه نفر که همه قبولش دارن اعلام قطعی میکنه که شخصی گناهکاره، ب خودی خود تخم تنفر نسبت ب مجرم تو دل بقیه کاشته میشه، مگه قانون رو کی نوشته؟! خوده ما
پس رحم و مروت آدما کجا رفته؟!
قسمت اخرش که ترجیح میداد اعدام بشه تا اینکه تا ابد تو زندان باشه از نظر عدهای جالبه ولی ب شدت تاسف برانگیزه، اون نباید امیدشو از دست میداد و تسلیم مرگ میشد هر چند حکم قاضی هم با رای محکوم، یکی بود
پس رحم و مروت آدما کجا رفته؟!
قسمت اخرش که ترجیح میداد اعدام بشه تا اینکه تا ابد تو زندان باشه از نظر عدهای جالبه ولی ب شدت تاسف برانگیزه، اون نباید امیدشو از دست میداد و تسلیم مرگ میشد هر چند حکم قاضی هم با رای محکوم، یکی بود
داستان در مورد یک محکوم بود که حکم اعدامش صادر شده و واکنش مردم نسبت به شنیدن خبر حکمش. سرعت داستان خیلی زیاد بود و نمیشد احساس نویسنده را درک کرد در نتیجه نتونستم ارتباط بگیرم با داستان. خیلی کوتاهه با توجه به اینکه مجبور به پرداخت پولی بابت کتاب نیستید، پس شنیدنش برای تجربه یک کتاب بی احساس شاید جالب باشد برایتان.
این که یه تصویر ذهنی واضح برات میسازه خیلی خوبه وحتی یه جاهایی خودتو جای زندانی قرار میدی که حسش رو درک میکنی و اینکه نشون میده تو چنین شرایطی دنیایه یه زندانی و فرادی که از بیرون به اون نگاه میکنن چقدر تفاوت داره و اینکه بعد از این اتفاق چقدر ادم به چیزهایی که الان داره و بهشون اهمیت نمیده علاقه مند میشه و این حس به خوبی منتقل شده
این دفعه نیز با نویسندهای مشهور و نام اشنا برای همگان روبرو هستیم بنام ویکتور هوگو. نویسندهای توانمند که در این کتاب به بیان دفاع از حق یک محکوم نوشته شده محکومی که خودش مانند جرمش نامشخص است. در زمانهی قدیم روشی وجود داشت که بسیار وحشتناک بود که پدیدهی گیوتین نام داشت که در طول تاریخ برای سربریدن مجرمان بکار برده میشد هوگو مخالف اعدام بود. حتی تا سال ۲۰۰۶ فرانسه ۱۵ مین سالگرد حذف اعدام را در منزل هوگو برگزار کرد. هوگو حتی در این مورد اعتراضات و سخنرانیهای فراوانی انجام داده بود. این کتاب را میتوانی یک نوع کتابی قرار دادی از هوگو بیان داشت که او در این کتاب اعدام را میخواست به زیر سوال ببرد
هوگو در این کتاب نیز بیان داشته که فقر مادی از عوامل جنایات است که قابل تقدیر است
هوگو در این کتاب نیز بیان داشته که فقر مادی از عوامل جنایات است که قابل تقدیر است
واقعا هدف از انتشار چنین دست کتابهای داستانی توسط نویسندگان بزرگ چیه که نه سر دارند و نه ته؟ درست مثل برگ باد گابریل گارسیا مارکزنه مطلبی رو به آدم اضافه میکنند که حالت پند و آموزه داشته باشه نه شور و هیجان داستانی نه بیان علت و معلولی وقایعی چیزی، همینجوری با سر هم کردن چنتا جملهی ادبی و استفاده از تعدادی استعاره و تشبیهات کتاب هاشونو منتشر کردن، که به گمونم چنین اندیشهای رو تداعی میکنه که بیشتر سودای شهرت یا کمبود بودجه داشتند تا خلق اثری شگفت انگیز و جاودانه
ویکتور هوگو از جمله نویسندگان تکرار ناشدنیست. او همچون داستایفسکی و تالستوی روح و روان انسانی را کالبدشکافی میکند و از دل آن ارزش و انسانیت بیرون میکشد. یک ستاره کم به این علت که این نسخه که شنیدیم خلاصه شده است و به طبع جان کلام را نمیرساند. باید نسخه کاملش را خواند. ممنون از کتابراه و گوینده
«شما جمهوری خواه باشید یا سلطنت طلب... فرقی نمیکند... مردم رنج میکشند... واقعیت این است.» «به مردمی که کار میکنند و رنج میکشند... به ملت... به کسانی که جهان برایشان جایی زشت و منفور است... اعتقاد و امید به جهانی بهتر را بدهید. جهان زیبایی که فقط مال آنهاست... تنها در این صورت است که... مردم آرام و صبور خواهند بود» این رمان در زمانه خودش اثری بسیار شوکه کننده بوده... و میتونه کتاب خیلی خوبی در عرصه تحلیلهای اجتماعی باشه... مردی طرد شده از اجتماع و محکوم به مرگ... دیدن چنین فضایی از دید یک اعدامی هم جالب بود و هم غم انگیز... نکته جالب کتاب این بود که همه ما در لحظههای نزدیک مرگ چیزهای کوچیکی که در طول زندگی بهشون توجهی نمیکردیم بشدت زیبا میشن... ویکتور هوگو مردن انسان قبل از رسیدن مرگ رو به خوبی توصیف میکنه... (ممکنه برای همه یکسان نباشه) اخر داستان مردم از دیدن یک اعدامی لذت میبردن:) جامعه ما هم دچار این موضوع هست... هیچ وقت ایده آلی وجود نداره و ما هیچ چیز رو نمیتونیم به طور مطلق از بین ببریم ولی با به وجود آوردن جامعهای عادلانه و سیستم آموزشی و تربیتی درست میشه خیلی از این موارد رو کاهش داد... و بنظر من تنها عامل مقصر نمیتونه یک فرد باشه بلکه همیشه عواملی هستند... «درخواست لغو اعدام از سوی ما به خاطر بیچارههایی بود که شما میتوانستید به واسه مدرسه... کارگاه آنها را به انسانهای خوب اخلاق گرا و مفید تبدیل بکنید...» در طول داستان هم ما هیچ چیز درباره فردی که محکوم به اعدام شده نمیدونم اینکه چرا محکوم به اعدام شده و... و این موضوع هست که ذهن خواننده رو درگیر میکنه... به جز موارد استثنا اهمیتی نداره که جرم فرد چی بوده و میشه
صداپیشه به خوبی کلمات و احساسات رو ادا میکرد و داستان هم با تمام تلخی واقعیتی رو روایت میکرد که اصلا قابل انکار نیست
جالب اینکه نویسنده زیاد به جرم محکوم نپرداخته و بنظرم این به این معناست که گاهی واقعا مهم نیست محکوم چه جرمی داشته، انقدر شوق و ذوق مردم و اعدام باز هم زیادیه!
جالب اینکه نویسنده زیاد به جرم محکوم نپرداخته و بنظرم این به این معناست که گاهی واقعا مهم نیست محکوم چه جرمی داشته، انقدر شوق و ذوق مردم و اعدام باز هم زیادیه!