نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام - ویکتور هوگو
4.3
3612 رای
مرتبسازی: جدیدترین
دانیال خسروی
۱۴۰۲/۱/۱۳
00
گوینده صدا و بیانش خوبه، داستان کتابم خوبه
ویکتور هوگو در کتاب آخرین روز یک محکوم، ثابت کرده که فقط نویسنده و ادیبی توانمند نیست. او همان کسی است که در تمام زندگیاش شاهد رنج و محنت مردم بوده است. از بینوایان گرفته تا گوژپشت نتردام، در تمام این آثار اعتراض مردی را میبینیم که صدای محرومان را به گوش دولتمردان میرساند.
نوشته ویکتور هوگو
بر خلاف اسم پر کننده نویسنده کتابی بود خالی از سر و ته بود و صرفا نوشتهی ناقص و توصیفی مبهم از حال و روز یک محکوم به اعدام است که سراسر توصیف موقعیت است خالی از چراییهای لازم و صرفا تولید سوال در ذهن میکند به عبارتی ساده (مثل فیلمهای اصغر فرهادی و خالی از سر و ته)
چرا محکوم به اعدام است؟
پیشهاش چه بود که مر از تفکرات مثبت بوده و کرباس زندگی را میآراسته؟
چرا به چنین روزی افتاده؟
دفاع وکیل مدافع چگونه بوده است؟
چرا جرم انقدر عمومیت داشته؟
چرا صحنه دادگاه انقدر مملو از آدم است؟
چرا انقدر نگهبان برای زندانی فراهم شده است؟
و هزاران چرای دیگر که بی جواب میماند؟
بر خلاف اسم پر کننده نویسنده کتابی بود خالی از سر و ته بود و صرفا نوشتهی ناقص و توصیفی مبهم از حال و روز یک محکوم به اعدام است که سراسر توصیف موقعیت است خالی از چراییهای لازم و صرفا تولید سوال در ذهن میکند به عبارتی ساده (مثل فیلمهای اصغر فرهادی و خالی از سر و ته)
چرا محکوم به اعدام است؟
پیشهاش چه بود که مر از تفکرات مثبت بوده و کرباس زندگی را میآراسته؟
چرا به چنین روزی افتاده؟
دفاع وکیل مدافع چگونه بوده است؟
چرا جرم انقدر عمومیت داشته؟
چرا صحنه دادگاه انقدر مملو از آدم است؟
چرا انقدر نگهبان برای زندانی فراهم شده است؟
و هزاران چرای دیگر که بی جواب میماند؟
هر چند داستان کوتاهی بود، اما نویسنده به موضوع بسیار جالبی اشاره کرده بود روزهای پایان حیات یک انسان. به عقیده بنده زندگی برای هر شخصی یک نعمت بسیار بزرگ از جانب خداوند میباشد، هر شخصی با توجه به عقاید شخصی خودش ممکن هست قدر آن را بداند و نهایت استفاده را از تک تک لحظاتش کند و آن را یک هدیه تکرار نشدنی بداند و عدهای هم آن را به وطالت گذرانده و سودی از آن عایدش نشود، طبق حدیثی که روایت میکند: نعمتها ناشناخته هستند مگر اینکه برای مدتی آن را از دست بدهیم. این داستان هر چند کوتاه چه واضح این پیام را به مخاطب منتقل میکند تک تک لحظات زندگی برای یک انسان در حال مرگ چه در اثر اعدام، بیماری و... چقدر میتواند باارزش و لذت بخش باشد. این واقعیت بی شک غیر قابل انکار هست که زندگی برای یک فرد در حال سپری کردن آخرین لحظات زندگی که هر لحظه به پایانش نزدیک میشود میتواند شیرین باشد چه رویاها و خیال پردازیهایی میتواند در سر بپروراند که اگر یک بار دیگر به او فرصت زندگی مجدد اهدا میشد.
نثری بسیار زیبا و جذاب داره ویکتور هوگو، طوری که اگه هزاران صفحه باشه داستان باز دوست داری بخونی.
اما این قصه به ما میگه که در شرایطی خاص موضوعات پیش پا افتاده و صحنههای معمولی چقدر میتونن ارزشمند باشن و کسی که در حال ازدست دادن چیزی یا موقعیتی باشه قدر اون رو میدونه
با تشکر از زحمات دست اندرکاران تهیه کتاب
اما این قصه به ما میگه که در شرایطی خاص موضوعات پیش پا افتاده و صحنههای معمولی چقدر میتونن ارزشمند باشن و کسی که در حال ازدست دادن چیزی یا موقعیتی باشه قدر اون رو میدونه
با تشکر از زحمات دست اندرکاران تهیه کتاب
ویکتور هوگو چندین بار چشمانداز گیوتین رو دیده و ناراحت بوده تا اینکه یه روز از جایی که یک محکوم به اعدام در انتظار یک اعدام از پیش برنامهریزی شده بوده، رد میشه و شروع به نوشتن "آخرین روز یک محکوم" میکنه و به سرعت اونو تموم میکنه و همین ماجراییه که حس و حال یه محکوم در روزهای آخر عمرش رو بیان میکنه و در کتابراه وجود داره.
سه سال بعد هوگو کتاب رو تکمیل میکنه، در این رمان طولانیتر، فردی که به اعدام محکوم شده خواستار بخشش مردم است تا بتونه بار دیگه همچون یک شهروند خوب به زندگی خود در کنار دختر سه سالهاش ادامه بده، اما مردم به شدت از وی متنفر هستند و میخوان که هر چه زودتر او اعدام بشه.
در کتاب طولانی گفتگوی فرد محکوم با کشیش که در آخرین لحظات برای آروم کردنش وارد زندان شده هم اومده.
به هر حال خوشحالی مردم از مرگ یه انسان برام عجییه.
سه سال بعد هوگو کتاب رو تکمیل میکنه، در این رمان طولانیتر، فردی که به اعدام محکوم شده خواستار بخشش مردم است تا بتونه بار دیگه همچون یک شهروند خوب به زندگی خود در کنار دختر سه سالهاش ادامه بده، اما مردم به شدت از وی متنفر هستند و میخوان که هر چه زودتر او اعدام بشه.
در کتاب طولانی گفتگوی فرد محکوم با کشیش که در آخرین لحظات برای آروم کردنش وارد زندان شده هم اومده.
به هر حال خوشحالی مردم از مرگ یه انسان برام عجییه.
چقدر سخته اون لحظهای که امیدها ناامید میشه. این کتاب زیبا گویای واقعیتی بود که در پشت حصار زندانها مخفی شده و کمتر کسی بهش فکر میکنه. امیدوارم افرادی که واقعا پشیمون هستن از کارشون، یه فرصت دیگه برای زندگی بهشون داده بشه. هر چند پایان غم انگیزی داشت اما قلم ویکتور هوگو و صدای جناب عمرانی حرف نداره! ممنون از کتابراه