نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی ما تمامش میکنیم - کالین هوور
4.5
380 رای
مرتبسازی: جدیدترین
رزیتا طالبیان
۱۴۰۳/۱/۲۹
00
داستان خوبی بود. نمیتونم واقعا بگم عالی بود. فقط میتونم بگم خوب بود. کشش داشت و آدمو دنبال خودش میکشید اما از نظر صدا گذاری عالی بود. من خیلی دوست داشتم. موزیکی که انتخاب کرده بودند درست به جا و به موقع بود. کاش همه کتابها رو اینطوری با موزیک و ترانه صدا گذاری کنند
ممنونم از کتابراه و گروه تهیه کننده. داستان به زیبایی ارائه شده بود. اما من به داستان نقد دارم.
این داستان چند پیام اخلاقی و اجتماعی را دنبال میکند. موضوع چرخه یای که در جریان است و راحت تر ان است که چرخه را حفظ کنیم، تا اینکه بخواهیم تغییری در ان ایجاد کنیم درست است. به نظر من هم کسانی که جسارت ترک کردن چرخه را دارند افراد موفق تری هستند. اما موضوع رایل موضوع خوبی برای چنین نتیجه گیریای نبود. داستان به ما نشان میدهد که رایل به دلیلی به این بیماری دچار شده است. بله. مشکل رایل یک بیماری است! داستان به منِ خواننده بارها و بارها اثبات میکند رایل انسانی با خوبیهای متعدد است و حتی دوست دارد معایبش را برطرف کند. اما این بیماری گاهی روی رفتار او تاثیر دارد. با علم به این موضوعات انتظار میرفت تلاش بیشتری برای «درمان» او اتفاق بیفتد. من در جریان داستان تلاش زیادی برای علاج او ندیدم. فقط چشم پوشی اتفاق افتاد. اگر فرضا رایل به نوعی سرطان مبتلا میشد، باز لیلی او را میگذاشت و میرفت؟؟ یا احتمالا پیام مناسب داستان این بود که تمااام تلاششان را برای درمان او به کار بگیرند، حتی اگر نهایتا او بمیرد. پس چرا در مقابل بیماری روحی چنین رویکردی وجود نداشت؟!؟ خواننده الان چه نتیجهی اخلاقیای از حرکت لیلی باید بگیرد؟؟ اگر لیلی تصمیم نهایی را به خاطر فرزندش گرفت، پس چطور گاه کاهی فرزند را به پدرش میسپارد؟؟؟ آیا همان خطری که دلیل تصمیم لیلی بود، در همین زمان کودک را تهدید نمیکند؟؟؟
به نظرم داستان از نظر استدلال ایرادهایی داشت.
اما باز از راوی عزیز و کتابراه ممنونم
این داستان چند پیام اخلاقی و اجتماعی را دنبال میکند. موضوع چرخه یای که در جریان است و راحت تر ان است که چرخه را حفظ کنیم، تا اینکه بخواهیم تغییری در ان ایجاد کنیم درست است. به نظر من هم کسانی که جسارت ترک کردن چرخه را دارند افراد موفق تری هستند. اما موضوع رایل موضوع خوبی برای چنین نتیجه گیریای نبود. داستان به ما نشان میدهد که رایل به دلیلی به این بیماری دچار شده است. بله. مشکل رایل یک بیماری است! داستان به منِ خواننده بارها و بارها اثبات میکند رایل انسانی با خوبیهای متعدد است و حتی دوست دارد معایبش را برطرف کند. اما این بیماری گاهی روی رفتار او تاثیر دارد. با علم به این موضوعات انتظار میرفت تلاش بیشتری برای «درمان» او اتفاق بیفتد. من در جریان داستان تلاش زیادی برای علاج او ندیدم. فقط چشم پوشی اتفاق افتاد. اگر فرضا رایل به نوعی سرطان مبتلا میشد، باز لیلی او را میگذاشت و میرفت؟؟ یا احتمالا پیام مناسب داستان این بود که تمااام تلاششان را برای درمان او به کار بگیرند، حتی اگر نهایتا او بمیرد. پس چرا در مقابل بیماری روحی چنین رویکردی وجود نداشت؟!؟ خواننده الان چه نتیجهی اخلاقیای از حرکت لیلی باید بگیرد؟؟ اگر لیلی تصمیم نهایی را به خاطر فرزندش گرفت، پس چطور گاه کاهی فرزند را به پدرش میسپارد؟؟؟ آیا همان خطری که دلیل تصمیم لیلی بود، در همین زمان کودک را تهدید نمیکند؟؟؟
به نظرم داستان از نظر استدلال ایرادهایی داشت.
اما باز از راوی عزیز و کتابراه ممنونم
کتابی عاشقانه که جمله روی جلد آن نظرم رو جلب کرد که بخونمش (گاهی اوقات، کسی که دوستت دارد، بیش از همه آزارت میدهد) و همچنین چند نفر از دوستانم بهم معرفیش کرده بودن، بی تعارف باید بگم فصلهای ابتدایی رو که خوندم حس کردم این کتاب برای سن من مناسب نیست و باید به نوجوانها توصیه بشه ولی فصلهای بعدی و اتفاقاتی که در طول داستان رخ داد بهم ثابت کرد خوندن این کتاب به وقت گذاشتنش میارزه! واکنش شخصیتهای داستان بجز شخصیت اول خیلی برام باورپذیر و منطقی بود وخیلی خوب تونستم همذات پنداری کنم، اینکه در انتهای کتاب چندین نتیجه اخلاقی میشه گرفت از ویژگیهای جالب این رمان هستش، قضاوت نکردن در مورد دیگران همیشه گوشزد شده بهمون ولی گاهی در مورد خانواده خودمون اینو فراموش میکنیم، پدر و مادرمون رو بخاطر رفتارشون قضاوت میکنیم و در نهایت سرنوشت کاری میکنه که به اشتباهمون پی میبریم، این قصه به خوبی نشون داد که درک کردن عزیزترین آدمهای زندگیمون میتونه روی سرنوشت خودمون هم تاثیر بذاره.
این کتاب اصلا مهم نیست آخرش چی میشه مهم اینه که داره مطلب مهمی رو به ما پدر و مادرها یاد میده و اونم اینه که بچههای ما چقدر نیاز دارند پدر و مادرشون به هم عشق بورزند و در محیطی آرام بزرگ بشن، خیلی از آسیبهایی که ما در زندگی دیدیم به خاطر چهارچوبها و تعصبات غلط خانواده هامون بود و این خیلی غم انگیزه
در حالت کلی؛ داستان در حد داستانهای نوجوانانه و با اینکه به مسئله مهم خشونت خانگی میپردازه اما راهکار مناسبی رو ارائه نمیده. نقشهای مکمل داستان در زمانهایی که نیازه وارد میشن و تا ایفای نقش بعدی کنار گذاشته میشوند
اما کتاب در بیان جزییات و شرح ماجرا بسیار ماهرانه پیش میره و خواننده رو مجذوب خودش میکنه. به تصویر کشیدن عمیق لحظات باعث همزادپنداری خواننده شده و او را تا پایان کتاب با خودش همراه میکنه
اما کتاب در بیان جزییات و شرح ماجرا بسیار ماهرانه پیش میره و خواننده رو مجذوب خودش میکنه. به تصویر کشیدن عمیق لحظات باعث همزادپنداری خواننده شده و او را تا پایان کتاب با خودش همراه میکنه
موضوع کلی کتاب را دوست نداشتم هرچند که آقای دکتر دچار مشکل روانی بود ولی به نظرم لی لی عشق با اطلس را دروجود خودش تموم نکرده بود که بخاطر موقعیت دکتر با دکتر ازدواج کرده وگرنه نباید با حساسیت زیاد رایل خاطرات و آنچه که متعلق به اطلس بود نگه نمیداشت شماره تلفن را نگه نمیداشت هنگام مشکل با رایل به اطلس زنگ نمیزد حداقل به شوهر آلیسا با پیام خبر میداد پیش مادرش میرفت به نظر من در این دعواها تنها رایل مقصر نبود لی لی هم جای پای خودش را میگذاشت من خشونت را تایید نمیکتم ولی وقتی حساسیت پیش میاد باید به طرف مقابل اطمینان کامل دادمن اطلسم راهم رفیق واقعی نمیبینم یه مرد وقتی واقعا زنی را دوست دارد با زنها فرق دارند در این حال برای خوشبختی کامل اون زن حداکثر فاصله را حفظ میکنن تو رستوران نباید خودشو تو دستشوی رستوران لی لی تنها گیر میآورد نباید ابراز آشنایی با لی لی را میکرد مردان واقعی هرگز اینگونه عمل نمیکنن