نقد، بررسی و نظرات کتاب مسخ - فرانتس کافکا

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
Amir Karamat
۱۴۰۱/۸/۲۹
داستان در مورد بازاریاب جوانی به نام گرگور سامسا است که یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و متوجه می‌شود که به یک مخلوق نفرت انگیز حشره مانند تبدیل شده است. دلیل مسخ سامسا در طول داستان بازگو نمی‌شود و خود کافکا نیز هیچگاه در مورد آن توضیحی نداد. لحن روشن و دقیق و رسمی نویسنده در این کتاب تضادی حیرت انگیز با موضوع کابوس وار داستان دارد. داستان غم انگیز «گرگور سامسا» حاکی از بیگانگی با هنجارها است. گویی او خود می‌خواهد که بین تابعیت محض از اجتماع و مسخ شدن، مسخ شدن را برگزیند. در نتیجه می‌توان گفت که مسخ شدن گرگور نوعی فرار از واقعیت حاکم است. ولادیمیر ناباکوف در مورد این داستان گفته است: «اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک خیال پردازی حشره شناسانه بداند، به او تبریک می‌گویم؛ چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.» [۱] [۲] مترجم فرانسه مسخ معتقد است که گرگور سامسا در واقع کنایه‌ای از خود شخصیت نویسنده (کافکا) است. [۳]در این رمان نویسنده به طور هنرمندانه‌ای با رعایت فاصله زمانی آشکار شدن مسخ بر خانواده شخصیت اصلی داستان، این واقعیت را بیان می‌کند که مسخ علت بی فایده و طرد شدن او نیست؛ بلکه او در پی انجام ندادن وظایفی که بر او متحمل شده بود، طرد می‌شود و این طرد شدن به شکل استعاری با مسخ توجیه می‌شود. به بیان دیگر، می‌توان گفت گرگور که دیگر وظایف گذشته‌اش را انجام نمی‌دهد، برای خانواده مانند یک سوسک بی مصرف است. این تعبیر خانواده، هرچند در ابتدا گرگور را دلسرد نکرد اما در ادامه داستان او خود تصمیم به طرد شدن گرفت و به گونه‌ای با اعتصاب غذا به زندگی خود پایان داد.
پویان سپهری
۱۴۰۱/۲/۳۱
مسخ شاهکار کافکا هزارتوی در هم تنیده ایست از درام زندگی و مفهوم ناپیدای آن. آدمی در احاطه‌ی بایدها و مقبولیتهای حاکم دچار تغییراتی بنیادین می‌شود. آنگونه که دیگر نه برای خود و نه برای جامعه پذیرفتنی نیست. ناهنجاری شکل می‌گیرد و اجتماع متنفر می‌شود و انسان مجازات. مسخ آینه‌ای تمام قد در برابر تمدن بشر است.
رابعه خراسانیان
۱۳۹۷/۱۲/۱۸
داستانیست جذاب ولی بسیار تلخ، که حتی پس از پایان داستان انسن این احساس تلخی را در تمام سلول هایش احساس میکند و یک نوع حس کرختی در بدن به وجود می‌آورد، حقیقتیست ناخوشنود از روابط انسانها که به زیبایی در قالب داستانی سمبولیک بیان شده،. و کاملا منطبق بر افکار صادق هدایت.
صبا یاسمین
۱۳۹۹/۲/۲۶
بنظرم کلا داره میگه دلت برای خودت بسوزه و کاری بکن ک همیشه دوست داری دیگران وقتی از تو انتظار دارن ک خودت خواسته باشی پس انتظار بیجا از خودت برای اونا ایجاد نکن چون چ باشی چ نباشی زندگی جریان داره پس کمی برای خودت باش قبل از اینکه دیر بشه.
محمدمهدی مصاحبی
۱۳۹۸/۱۲/۲۵
به این می‌پردازه که هر موقع احساس می‌کنی که چندین مسولیت جز وظایف توست که اگر نباشی اونا انجام نمیشن در حالی که هیچ فرقی نمیکنه که نباشی و هستن بعد تو که اون وضایف و انجام بدن، پس زیاد سخت نگیر
sara zanganeh
۱۳۹۹/۱/۱
اگه اونطور که جامعه خواست بودیم بودنمون خوبه اگه دیگه از پس انتظاراتشون بر نیومدیم وجودمون لزومی نداره این بیانگر اوج الطاف و محبت‌های جامعه متشکل از ادم‌ها به اعضاشه
ملودی حاجی پور
۱۳۹۸/۹/۲۷
کسایی که کتابهای فانتزی دوس دارن بخونن درکل به این موضوع بیان میکنه فقط تا زمانی که میتونیم برای اطرافیان مفید واقع بشیم هستیم در غیر اون صورت باید بریم هرجا که شد
نیلوفر معتبر
۱۴۰۰/۱/۲
یعنی چقدر آدم میتونه خلاق باشه که همچین داستان نابی رو خلق کنه که ضمن سادگیش، خیلی مفهوم درش گنجونده شده باشه؟!
ترجمه هم کاملاً روان بود.
Ygn Mrd
۱۳۹۹/۵/۲۳
کتاب فلسفیه و به درد هرکسی نمیخوره اگه عاشق رمان‌های روان و ساده هستید پیشنهاد نمیکنم
صادق احمدی
۱۴۰۲/۸/۳۰
شاهکاری از کافکا با ترجمه فوق العاده ازهدایت
Reza Df
۱۳۹۹/۴/۳۰
کناب خوبیه و ارزش داره که حتما یه بار خونده بشه
Zahra Albast
۱۳۹۸/۷/۲۲
کتاب خیلی خوبیه، پیشنهاد میکنم به دوستان که بخونن
محمود سلطانی
۱۴۰۰/۲/۱۷
وای چه زیبا عمق ذهن خودش را میگه
یک شهروند
۱۳۹۸/۸/۲۹
نویسنده‌ی عالی
و همچنین مترجمی بی‌نظیر
hedie razi
۱۳۹۸/۴/۲۱
یه استعاره ى غمیگن
کامیار صفایی پور
۱۳۹۷/۱۲/۱۸
کل کتاب‌ی استعارس همین