نقد، بررسی و نظرات کتاب مدار شمالگان - علی دلشاد تهرانی
مرتبسازی: جدیدترین
elham malmir
۱۳۹۹/۴/۹
00
کتاب جذابی بود پر از نکات فرهنگی. در عین حال بسیار خوب توصیف شده بود جوری که من خودم رو توی اون سفر میدیدم.
کتابو من خیلی دوست داشتم، علی روون مینویسه، صادقانه مینویسه، با کودک درونش برای تمام شگفتیای جدیدی که میبینه ذوق میکنه و ما هم کنارش ذوق میکنیم، تصویر سازیای روون، ادمهای واقعی و حسابی، داستان جذاب یه سفر وسوسه انگیز برای هر ادمی تو هر سنی و بالاخره ذوق کم نظیری که ادم فکر میکنه نمیتونه تو کشورهای سردسیر پیداش کنه، پرداختن به نکات سادهی فرهنگی و محیط زیستی هم به جذابیت موضوع اضافه میکنه، من دوست داشتم یه جریان ریز عاطفی هم با موضوع گره میخورد که خوب چون خیلی مستند نویسی بود این سفرنامه و با دیدن عکسها فهمیدم کاملا حقیقت نویسی بوده، حاضر شدم کوتاه بیام، با ذوق منتظرم خودم روزی با دخترم بریم دیدن اژدهای سبز، شفق قطبی بینظیر
کتاب به دستم رسید، کتاب را باز کردم نه مقدمه نه پیش گفتار!! ! دوست داشتم مولف را کمی بشناسم و هدف نشر و تالیف را بدانم. فصل اول آغاز شد، سفر کردهای به مقصدی میرسد.. کمی بعد از آغاز، به علت فصلهای کوتاه خواننده متوجه میشود که این کتاب دو واقع در محور دو موضوع پیش میرود، فصولی که در واقع سفرنامه چند جوانی است که به کشورهای اسکاندیناوی سفر میکنند و من برداشت کردم هدف آنها دیدن پدیده ها و فرهنگ است و خالی از تشریفات در سفرندو.. بخشی فصولی که جوانی روایتگر روزمرگی هایش با نگاهی جامعه شناسانه و اجتماعی است، و تقریبا بعد از رسیدن به فصول میانی کتاب میفهمیم که او یکی از همان جوانهای سفر کرده است که در گوشههایی فرهنگ مردم و کشورش را با آنچه که در سفرهایش دیده است مقایسه میکند، میاندیشد، شاید نویسنده دوست داشت که من در زمان خواندن کتاب بفهمم که گوشهای از دنیا چگونهاند و ما در کشورمان چگونه!! آموزش، محیط زیست، آلودگی صوتی، تردد، حمل و نقل عمومی و.. آیا درست عمل میکنم؟ بگذریم: ) حقیقتا شرح تصویر را در بعضی جاهای سفرنامه کم و ناقص خواندم و نتوانستم تخیل کنم، ابزارهای تصویر سازی کمی در اختیار خواننده قرار گرفته بود، چه مهم است که فردی در را با دست راست باز میکند یا دست چپ (البته در سفرنامه) وقتی من نمیدانم بندرگاههای فنلاند چگونه اند! ولی بخشهایی که به شفق قطبی اشاره داشت را دوست داشتم، درک و لمس کردم و گریه کردم، نه از نثر نه از کلمات، از اندیشه آنکه من قربانی روز مرگی هایم هستم و در جایی از کره زمین چنان پدیده طبیعی اتفاق میافتد که روزمرگی هایم دیدن چنانی را از من دریغ کرده: )
صفحه ۸۹ و ۹۰ عالی بود، آفرین
#سرهنگ_دکتر#گوتاما#امیر که امیر بود و منم سرهنگ وای به حال اون ارتش
صفحه ۸۹ و ۹۰ عالی بود، آفرین
#سرهنگ_دکتر#گوتاما#امیر که امیر بود و منم سرهنگ وای به حال اون ارتش