نقد، بررسی و نظرات کتاب صندلی - محمدعلی قجه
4.4
492 رای
مرتبسازی: جدیدترین
دوست نداشتم خیلی جاها رو درک نمیکردم مثلا کاراگاه باید از وجود همچین آدمی عصبانی و پرونده رو با اشتیاق برای دستگیری قاتل قبول میکرد اما اون ترسید. بخش قابل توجهی هم از کتاب به ادامه داستان پرداخته نمیشد و فقط حالت شعاری میگفت چرا همچین آدمایی هستن و همچین کارهایی میکنن افسوس و اگر چنین اگر چنان که خسته کننده بود. زحمت نویسنده قابل ستایش اما من دوست نداشتم
باسلام ودرود به کتابراه و دوستان کتابراه، رمان بسیارسطحی و شتابزده، نویسنده ایدهای داشت که برای یک داستان جنایی بد نبود ولی نتوانست این ایده را به عمل بیاورد، در خواندن این کتاب اصلا دچار دلهره یا سردرگمی که مخصوص داستانهای جنایی است نشدم، فقط میخواستم ببینم آخرش چه میشود بهتر است آقای قجه مطالعه بیشتری داشته باشد
اصلا جالب نبود و هیچ کششی نداشت. داستان جنایی باید خواننده رو میخکوب کنه و باعث کنجکاوی و هیجان بشه با هر کلمه ش. نویسنده یه فاز یاس فلسفی و شعارای کلیشهای داشت بصورت کلی که اصلا مناسب ژانر جنایی نبود. نویسنده یه داستان کلی تو ذهنش بوده با ابتدا و انتهای مشخص ولی هیچ جزئیات مرتبط و بدرد بخوری نتونسته واسه داستان بسازه و یه جوری جفت و جور کنه درنتیجه ما حتی تو صحنهی جرمم مشغول خوندن جملات فیلسوفانه نویسنده هستیم! داستان با واقعیت هم اتفاقا سرو کاری نداره و قاتلای سریالی معمولا از همون کودکی ادمای متفاوتی هستن نه اینکه طرف چهل سال عادی زندگی کنه بعد سر انتقام از جامعه بچه ها!!!!!!! رو اونطور فجیع بکشه. درکل اصلا ارزش وقت تلف کردنو نداشت این کتاب.
سلام دوستان این کتاب خیلی خیلی عالی هستش! من وقتی این کتابو وارد کتابخانه کردم و یکی دو صفحهی اولش رو خوندم گفتم حتما از اون کتاباس ک قاتل میخواد از پدر مادر اون بچهها انتقام بگیره ب خاطر همینع ک اونا رو کشته اما وقتی رفتم جلو کتاب نظرمو جلب کرد و حس کنجکاویمو بیشتر. ما ادما هیچوقت ب هم توجه نمیکنیم و خودمونو بالا نشون میدیم هیچوقت ب آدمای اطرافمون نگاه نمیکنیم فقو ب خودمون فکر میکنیم ب فقیر فقرا اهمیت نمیدیدم و این باعث میشه ک اونا احساس طرد شدن و نفرت بکن وقتی ب نامهی آخر رسیدیم بغض گلومو فشار میداد و واقعا خیلی خیلی ناراحت شدم کتاب ک تموم شد انگاری سطل آب یخ ریخته شد تو سرم اصلا انتظار نداشتم: (ب حرحال کتاب واقعا واقعا عالی بود ممنون از آقای قجه امیدوارم همیشه موفق و تندرست باشن:)
به نظرم بچهها هرچقدر هم ک سنشون کم باشه مسافت خیلی طولانی رو برای بازی از محل سکونت یا والدینشون دور نمیشن. اندازه صد متر ک دور میشن برمیگردن پشت سرشونو نگاه میکنن تا مطمئن بشن ک خانوادشون نزدیکشونه و هواشونو داره. به نظرم هیچ کودکی مسافت چندین خیابونو با یه سگ برای بازیگوشی کردن نمیره و سوار ماشین غریبه نمیشه باورکنین هرچقدر هم سنشون کم باشه دیگه عقلشون به این موارد میرسه. ولی درکل کتاب سرگرم کننده و خوبیه. و جالبترین جای کتاب همکاری سگ برای جابجایی اجساد هس این قسمت از داستانش اولی بود 👊
کتاب فوق العادهای است 💖
به آقای محمد علی قجه تبریک میگم که چنین قلم قوی و زیبایی دارن 🥰
داستان جوری است که دوست داری یه شبه کل کتاب رو بخونی تا ببینی آخرش چی میشه 🙃🙃🙃
داستانی پر از اتفاقات غیر قابل پیش بینی... 😊
به طرفداران ژانر جنایی، معمایی پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونن 🧡🍁🧡🍁
به آقای محمد علی قجه تبریک میگم که چنین قلم قوی و زیبایی دارن 🥰
داستان جوری است که دوست داری یه شبه کل کتاب رو بخونی تا ببینی آخرش چی میشه 🙃🙃🙃
داستانی پر از اتفاقات غیر قابل پیش بینی... 😊
به طرفداران ژانر جنایی، معمایی پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونن 🧡🍁🧡🍁
به نام خدا
کتاب خیلی خوبی بود و در عین موضوع خوب و اون نگارش زیبا و استفاده از ارایههای جالب ادبی باید به چند نکات توجه میشد که در دنیا هیچ نویسندهای کامل و بی نقص نیست!!!! چه مبتدیها و چه بهترینها و اقای قجه نویسنده فوق العادهای هستند.
یکم اسپویل هست
✅انتخاب نام رمان!!!! چرا صندلی؟ در صورتی که هیچ ربطی به صندلی نداشت! اگرم داشت کم. اما باز این نویسنده است که نام رو انتخاب میونه و این خواست نویسنده بوده.
✅کاراگاه چرا مداوم فامیلیش در رمان به کار رفت و در جلد دو اسمش مشخص میشه!!!!
✅ رابرت که شخصیت اصلی فکر کنم تقریبا رازهای بزرگی رو از معماها حل نمیکنه. عجول و خود سره و نویسنده به خاطر اینکه نشون بده عاشق بچه هاست و از این قتلها ناراحت شخصیتش اینجوری. خبرنگارو کتک زد چون فکر میکرد قاتل؟
✅ معمای داستان خیلی پر پیچ و خم نبود از نظرم اما نوع داستان و موضوعش عالی بود
. اینکه فقر و طرد شدن از جامعه چقدر انسان رو به سوی نیستی و تباهی هدایت میکنه....
در هر صورت این یک رمان که نتنها ارزش خوندن داره بلکم ارزش درک کردن داره. پیام در داستان سرشار از حس جامعه است. گاهی با دریغ کردن یک نیم نگاه به یک انسان اون رو به عمق فاجعه درونی میفرستیم.... به جهنم وجود. حس بیچارگی و حس گنگ بودن در جامعه و طرد شدن در این کتاب مشخص.
✅ روابط شخصیتی رابرت.... دوستی داشت در اداره پلیس یا نه؟! ایا این پلیس ماهر چرا حرفی از خانوادش زده نشد؟!
هرچند این نکات در فضای داستانی تاثیر میگذراند اما اصلا اشتباه به حساب نمیاید و چیزی از استعداد و حس نویسندگی و توانایی نویسنده کم نمیکند🌹
منتظر آثار زیبای دیگر از این نویسنده عزیز هستیم.
کتاب خیلی خوبی بود و در عین موضوع خوب و اون نگارش زیبا و استفاده از ارایههای جالب ادبی باید به چند نکات توجه میشد که در دنیا هیچ نویسندهای کامل و بی نقص نیست!!!! چه مبتدیها و چه بهترینها و اقای قجه نویسنده فوق العادهای هستند.
یکم اسپویل هست
✅انتخاب نام رمان!!!! چرا صندلی؟ در صورتی که هیچ ربطی به صندلی نداشت! اگرم داشت کم. اما باز این نویسنده است که نام رو انتخاب میونه و این خواست نویسنده بوده.
✅کاراگاه چرا مداوم فامیلیش در رمان به کار رفت و در جلد دو اسمش مشخص میشه!!!!
✅ رابرت که شخصیت اصلی فکر کنم تقریبا رازهای بزرگی رو از معماها حل نمیکنه. عجول و خود سره و نویسنده به خاطر اینکه نشون بده عاشق بچه هاست و از این قتلها ناراحت شخصیتش اینجوری. خبرنگارو کتک زد چون فکر میکرد قاتل؟
✅ معمای داستان خیلی پر پیچ و خم نبود از نظرم اما نوع داستان و موضوعش عالی بود
. اینکه فقر و طرد شدن از جامعه چقدر انسان رو به سوی نیستی و تباهی هدایت میکنه....
در هر صورت این یک رمان که نتنها ارزش خوندن داره بلکم ارزش درک کردن داره. پیام در داستان سرشار از حس جامعه است. گاهی با دریغ کردن یک نیم نگاه به یک انسان اون رو به عمق فاجعه درونی میفرستیم.... به جهنم وجود. حس بیچارگی و حس گنگ بودن در جامعه و طرد شدن در این کتاب مشخص.
✅ روابط شخصیتی رابرت.... دوستی داشت در اداره پلیس یا نه؟! ایا این پلیس ماهر چرا حرفی از خانوادش زده نشد؟!
هرچند این نکات در فضای داستانی تاثیر میگذراند اما اصلا اشتباه به حساب نمیاید و چیزی از استعداد و حس نویسندگی و توانایی نویسنده کم نمیکند🌹
منتظر آثار زیبای دیگر از این نویسنده عزیز هستیم.
این کتاب دنیای مدرن امروزمون رو خیلی خوب به تصویر کشید ولی جناب قجه شما در این کتابتون چیزی اساسی رو نادیده گرفتین واون اینه که هیچ ادمی که نشانهای از انسانیت دروجودش باشه انتقام سرنوشتتشو با قتل بچه هاجبران نمیکنه این قاتلی که شما به تصویر کشیدین خودش در درونش یک قاتل روانی داشت که منتظر فرصت بود که خودنمایی کنه وربطی به اون اتفاقات نداره نقطه ضعف کتاب شما دراین بودومن بیشتر دلم به حال اون سگ سوخت تااون قاتل روانی
کتاب جالبی بود و داستان نسبتا خوبی داشت اما حس میکنم ارائه نقد به هر نویسندهای لازمه و بهش کمک میکنه.
عنوان کتاب: عنوان "صندلی" با محتوای درون کتاب ارتباط چندانی نداره و از جایی که داستان در ژانر جنایی هست بهتر بود عنوان مناسب تری با فضای تاریک داستان انتخاب بشه. جلد: جلدی که انتخاب کردین خیلی ضعیفه و باعث میشه که خواننده اصلا سراغ کار نیاد و حتی با وجود قوی بودن قلمتون، افراد زیادی از کتاب استقبال نکنن.
ایده: ایده داستانیتون رو دوست داشتم. اینکه به دغدغهها و احساسات انسانی اهمیت میدین-حتی توی ژانر جنایی- خیلی جالب و خوبه! اما داستان جای اینو داشت که بیشتر بهش پرداخته بشه. شخصیت ها: ارتباطی که با شخصیتها گرفتم رو دوست داشتم. شخصیت مبهم و آرام و متفکر کاراگاه، شخصیت قاتل و شخصیت رابرت همگی به درستی پرداخت شده بودن و هرکدوم رو مثل یه انسان متمایز میشد احساس کرد اما به نظرم جا داشت که رابرت خیلی باهوش تر و زیرک تر از چیزی باشه که نشون داده میشه و این حجم از احساسات یکم برای پلیس اون هم در دایره جنایی زیاده.
پایان داستان: اصولا یکی از توقعاتی که از ژانر جنایی و بخصوص پایان بندی داستان داریم اینه که در صفحات آخر کنترل هیجاناتمون رو به خاطر اتفاقها از دست بدیم. این توقع، کار نویسنده رو برای اشکار کردن راز داستان سخت میکنه. پایان بندی داستانتون به اون جذابیتی که انتظار داشتم نبود و میشد گفت یه پایان تقریبا عادی بود. و سخن دیگر اینه که فضای داستانهایی که ازتون خوندم خیلی تاریک و غمگینه. اینکه با این قدرت میتونین غم رو به مخاطب منتقل کنین عالیه اما در این ژانر توقع میره که هیجان و معما به غم غلبه کنه که اینجا کم بود. اما در کل اون واقعیتی که نشون دادین رو خیلی دوست داشتم. موفق باشین🌹
عنوان کتاب: عنوان "صندلی" با محتوای درون کتاب ارتباط چندانی نداره و از جایی که داستان در ژانر جنایی هست بهتر بود عنوان مناسب تری با فضای تاریک داستان انتخاب بشه. جلد: جلدی که انتخاب کردین خیلی ضعیفه و باعث میشه که خواننده اصلا سراغ کار نیاد و حتی با وجود قوی بودن قلمتون، افراد زیادی از کتاب استقبال نکنن.
ایده: ایده داستانیتون رو دوست داشتم. اینکه به دغدغهها و احساسات انسانی اهمیت میدین-حتی توی ژانر جنایی- خیلی جالب و خوبه! اما داستان جای اینو داشت که بیشتر بهش پرداخته بشه. شخصیت ها: ارتباطی که با شخصیتها گرفتم رو دوست داشتم. شخصیت مبهم و آرام و متفکر کاراگاه، شخصیت قاتل و شخصیت رابرت همگی به درستی پرداخت شده بودن و هرکدوم رو مثل یه انسان متمایز میشد احساس کرد اما به نظرم جا داشت که رابرت خیلی باهوش تر و زیرک تر از چیزی باشه که نشون داده میشه و این حجم از احساسات یکم برای پلیس اون هم در دایره جنایی زیاده.
پایان داستان: اصولا یکی از توقعاتی که از ژانر جنایی و بخصوص پایان بندی داستان داریم اینه که در صفحات آخر کنترل هیجاناتمون رو به خاطر اتفاقها از دست بدیم. این توقع، کار نویسنده رو برای اشکار کردن راز داستان سخت میکنه. پایان بندی داستانتون به اون جذابیتی که انتظار داشتم نبود و میشد گفت یه پایان تقریبا عادی بود. و سخن دیگر اینه که فضای داستانهایی که ازتون خوندم خیلی تاریک و غمگینه. اینکه با این قدرت میتونین غم رو به مخاطب منتقل کنین عالیه اما در این ژانر توقع میره که هیجان و معما به غم غلبه کنه که اینجا کم بود. اما در کل اون واقعیتی که نشون دادین رو خیلی دوست داشتم. موفق باشین🌹
ما تو دنیایی زندگی میکنیم که حرفا... رفتارای زنندمون وخودخواهیامون بیشتر از گلوله و جنگها جون ادمهارو میگیرن.
به واسطهی این کتاب، تازه به معنای واقعی این جمله پی میبرم.
ما هر کاریم ک بکنیم اخرش گریبان خودمون رو هم میگیریه.
ممنون بابت کتاب زیباتون اقای قجه عزیز... خسته نباشید... کتاباتونو دوست دارم.
فقط یه ستاره کم کردم اونم بخاطر اینکه انتظار پیچیدگی و معما بر انگیزی بیشتری داشتم.
اما در کل عالی بود... به دوستایی ک نخوندن پیشنهاد میکنم مطالعه کنید.
به واسطهی این کتاب، تازه به معنای واقعی این جمله پی میبرم.
ما هر کاریم ک بکنیم اخرش گریبان خودمون رو هم میگیریه.
ممنون بابت کتاب زیباتون اقای قجه عزیز... خسته نباشید... کتاباتونو دوست دارم.
فقط یه ستاره کم کردم اونم بخاطر اینکه انتظار پیچیدگی و معما بر انگیزی بیشتری داشتم.
اما در کل عالی بود... به دوستایی ک نخوندن پیشنهاد میکنم مطالعه کنید.
نمیتونم نظر خاصی بدم ولی خب داستان جنایی رو انتظار نداشتم با کلماتی مثل صدای زیبای رودخانه و هیاهوی باد و کلا کلمات و جملاتی که مال رمانهای عاشقانه و درام و غیزه هست بیان کنن نویسنده محترم. به نظرم داستان جنایی جناییه دیگه، این همه توصیفات طبیعت نمیخواد. و یه نکته دیگه مقتولا همه زیر هشت سال بودن توی داستان ولی خب اخرش که یه سگ اینا رو گیر مینداخت و سک از کجا میفهمممید بچه زیر هشت سال سن داره و در ضمن بچه هشت ساله مثه بچه دو ساله نیست همینجوری دنبال یه حیوون راه بیافته بره تا نا کجا اباد. به نظرم داستان جنایی قشنگیش به جزییات و ذکاوت کارگاهان اوناست مثل شرلوک هلمز. به نویسنده محترم پیشنهاد میکنم فیلمنامه چک با بازی دیکاپریو رو بخونن یا حداقل فیلم رو ببین، دقت کنن چطور جزییات از ریز به ریز در فیلمنامه استفاده شده. الان واقعا نمیدونم هدقتون از نوشتن این که کودکان همه زیر هشت سال بودن چیه تو این داستان. بعد یه چیز دیگه مامور میاد رودخونه رو چک میکنه که جنازه از کجا اومده میفهمه از تو اب رود خونه هم یه مسیر بالا تا پایین داره دیگه چرا این مامور باز ذکاوت همون اول بالای رودخونه رو چک نکرد? عجیب است و غریب. موفق باشید
ممنون برای اینکه رایگان در اختیار گذاشته شده🌸