نقد، بررسی و نظرات کتاب نگذار بخوابم - مهرداد مراد
3.8
215 رای
مرتبسازی: جدیدترین
سیده فاطمه حجازی نیاکی
۱۴۰۳/۱/۲۱
00
نام کتاب با موضوع آن همخوانی داشت نویسنده داستان را خوب و هیجانی شروع کرد ولی آخر داستان انگار سرهم بندی کرده بود حتی ما هیچ اطلاعاتی راجع به منوچهر نداشتیم حتی یک کلمه!! اینکه چجور آدمی بود؟ چه، کارهایی میکرد؟ داستان جا داشت که تبدیل به رمان ۳۰۰ _ ۴۰۰ صفحهای بشه و تبدیل به کتاب جنایی موفق بشود ولی نویسنده خیلی سریع تمام کرد
نام رمان زیبا انتخاب شده و من رو جذب کرد. موضوع رمان زیبا. متن کوتاه و جالب. جملات روان. فقط این اثر یه ایرادات جزئی داشت مثلا فضا سازی متوسط رو به پایین. هیجانش کم بود که با توجه به این که موضوع رمان خوب بود، میشد روی اون بیشتر مانور داد. نتیجه گیری اگه هم بیان نمیشد تاثیر چندانی نداشت (شاید بیان نمیشد حتی بهتر هم بود، چون یک لحظه من یاد انشا نویسی افتادم) یک چند تا اشکالات محتوایی ریز هم داشت. اسم و فامیل خانم منوچهر عنوان شده بود (سودا روینده) ای کاش فامیلی منوچهر هم بیان میشد به هر حال یکی از شخصیتهای اصلی کتاب محسوب میشد که داستان روش سوار بود. هشدار آخر برای چی بود، حداقل توقع داشتم که در پی اون حادثهای پیش بیاد که در اون صورت حس ششم سودا بار دیگه اون رو از مهلکهای نجات میداد و حتی هیجان داستان بیشتر میشد.
کاش همون طور که اوایل و آخرهای کتاب (به جز پایان بندی) خوب بیان شده بود، وسط داستان هم همین گونه بیان میشد؛ یعنی اوج داستان کم بود. بیشترین قسمت داستان که خیلی دوست داشتم، ارتباط پدر سودا از عالم برزخ با اون بود که حتی پس از مرگش، نگران دخترش بود و بهش کمک میکرد. روی هم رفته کتاب خوبی بود و ارزش خوندن رو داشت.
کاش همون طور که اوایل و آخرهای کتاب (به جز پایان بندی) خوب بیان شده بود، وسط داستان هم همین گونه بیان میشد؛ یعنی اوج داستان کم بود. بیشترین قسمت داستان که خیلی دوست داشتم، ارتباط پدر سودا از عالم برزخ با اون بود که حتی پس از مرگش، نگران دخترش بود و بهش کمک میکرد. روی هم رفته کتاب خوبی بود و ارزش خوندن رو داشت.
با این که نظرات منفی راجع به این کتاب زیاد خوندم ولی خوب بود
، درسته نسبت به کتابهای دیگه همین نویسنده از سطح پایین تری برخوردار بود ولی باز هم چیزی از قدرت نویسنده کم نمیکنه و من به قلم نویسنده و داستانهای کوتاه ایشان علاقه پیدا کردم و امیدوارم کتابراه باز هم از این نویسنده عزیز کتابهای بیشتری در اختیارمون بگذاره
، درسته نسبت به کتابهای دیگه همین نویسنده از سطح پایین تری برخوردار بود ولی باز هم چیزی از قدرت نویسنده کم نمیکنه و من به قلم نویسنده و داستانهای کوتاه ایشان علاقه پیدا کردم و امیدوارم کتابراه باز هم از این نویسنده عزیز کتابهای بیشتری در اختیارمون بگذاره
داستان جنایی کوتاهی بود با متنی روان ولی خیلی سر سری تمام شده بوداز اون داستانهایی که همکاران و شرکا تلاش میکنن شریک خودرا بکشن و اون مرد به زنش خیانت میکرده داستان لحظه ی اوج نداشت و داستان ارام ارام پیش میرفت اخرشم یک نفر امد و همه ی داستان و تعریف کرد و یک نفر همه ی پول هارو بالا کشید. نگار این هارو رو کار کرد منوچهر و بکشن تا خودش تویه کانادا پول هارو بالا بکشه و به نظرم پول هیچ وقت ارزش اینو نداره بخاطرش قاتل بشی ممنون از کتابراه بخاطر این کتاب کوتاه
کتاب خوبی بود، مغز بعضی موقعها راهو به ما نشون میده که در واقع خودمون از اینده هستیم که هشدار میدیم به خودمون. و اینجا در این کتاب روح پدرشون هشدار میدادن. و قسمت سختش که قابل درکه اینه که پلیسها نمیتونن به راحتی به کسی اعتماد کنن، و اون کسایی که بیگناهن و متاسفانه بعضی موقعها هم مدرکی برای بیگناهی وجود نداره ممکنه خیلی اذیت بشن.
داستان کوتاه جالبی بود ولی اینکه بدون هیچ مدرکی دال بر اینکه همسرش اونو به قتل رسونده سودا را دستگیر کردن و مدام بازجویی میکردن برای پلیس خوب نیست و اعتماد به نیروهای پلیس و اداره آگاهی از بین میره. داستان همسرش را هر کسی نمیتونه قبول کنه و یا باور کنه ولی مدرک قوی هم بر علیه اون خانم نداشتند که در زندان بود.
آخر داستان هم خیلی راحت موضوع روشن میشه بدون هیچ هیجانی و بدون اینکه از همسرش عذرخواهی کنند که بی خود و بیجهت اون بنده خدا را اذیت کردن.
از همه زرنگتر و کلاش تر هم اون نگار بوده که بدون زحمت تمام دارایی منوچهر را به جیب میزنه و سه نفر را به دام میاندازد که مرتکب قتل شوند و هم منوچهر را میکشه و هم تمام پولش را صاحب میشه.
این سه آقا را بگو که گول نگار را خوردند
وسوسه پول و طمع و ساده لوحی (که بدون تحقیق به نگار اعتماد کردن،) باعث بدبختی اونها شد.
آخر داستان هم خیلی راحت موضوع روشن میشه بدون هیچ هیجانی و بدون اینکه از همسرش عذرخواهی کنند که بی خود و بیجهت اون بنده خدا را اذیت کردن.
از همه زرنگتر و کلاش تر هم اون نگار بوده که بدون زحمت تمام دارایی منوچهر را به جیب میزنه و سه نفر را به دام میاندازد که مرتکب قتل شوند و هم منوچهر را میکشه و هم تمام پولش را صاحب میشه.
این سه آقا را بگو که گول نگار را خوردند
وسوسه پول و طمع و ساده لوحی (که بدون تحقیق به نگار اعتماد کردن،) باعث بدبختی اونها شد.
مث کتاب" قلبهای بی تپش "از همین نویسنده جذاب بود... ماجرای زنی که از شبی تو خونش شروع به دریافت پیامی میکنه که همین موضوع باعث عکسالعملهایی ازش میشه که اونو وارد ماجرایی میکنه که اصلاً نمیتونسته حدسشو بزنه..... بازم اعتقاد دارم میشه فیلمی از روی داستانش ساخت و میتونه دستمایه یه فیلمنامه عالی بشه، حتما" بخونیدش و لذت ببرین.