نقد، بررسی و نظرات کتاب جزء از کل - استیو تولتز
4.4
328 رای
مرتبسازی: جدیدترین
امید شهریاری
۱۴۰۳/۱/۲
00
من که لذت بردم از خوندن این کتاب
کتاب خواندن یعنی تجربه کردن دنیاهای متفاوت و شخصیتهای گوناگون، قلم قوی و داستان قوی این کتاب شما رو به دنیای جذاب، پر کشمکش، طنز و زاویه دید و طرز فکر شخصیتها و حوادث و اتفاقاتی سوق میدهد که همه تحت یک نظام هدفمند هستند شما با گوشت و خون خودتون میتونید تجربیات حس کنید گاها خوشحال یا ناراحت شوید و از تجربیات یاد بگیرید، و همچون غیرقابل پیش بینی بودن بعضی حوادث زندگی، در داستان این کتاب هم عاشق تصادفی بودن شوید.
با سلام و احترام بدون اغراق قدرت قلم، تخیل و تکه کلامهای نویسنده بنحوی تحسین برانگیز و جذاب که لحظه به لحظه ذهن خواننده را درگیر و کنجکاو پیگیری داستان میکند و این روند تا پایان داستان ادامه دارد و در خاتمه باید از سرکار خانم معصومه محمودی بابت این ترجمه روان قدردانی که چه در غیر این صورت بسیار از جذابت کتاب کاسته میشد. با تشکر ناصر شاهبداقی
اگر به خوندن داستانی بلند با محتوای فلسفی علاقه دارید میتونم بگم این کتاب بی نظیر هست. اول در مورد ویرایش باید بگم کمی غلط املایی و جابجایی اسامی در نگارش وجود داره ولی طوری نیست که چشمگیر باشه و بنظرم قابل قبول هست. در مورد محتوا باید عرض کنم یک داستان کامل از نظر احساسی، جنایی، عشقی داره که با مباحثات و آموزههای فلسفی توام شده و در صحنههایی از کتاب واقعا احساسات آدم برانگیخته میشه. شاید در بخشهایی از کتاب به نظر بیاد که نویسنده زیاده گویی میکنه و داستان رو به حاشیه میبره ولی با توجه به اینکه هر کدوم از شخصیتهای راوی نظرات فلسفی خودشون رو برای خواننده بازگو میکنن کاملا قابل پذیرش هست. شخصیت پردازی کتاب بسیار عالی بود و تمام کاراکترها به بهترین نحو ممکن توی ذهن خواننده نقش میبنده. در مورد پیام کتاب نظر بنده اینه که نویسنده میخاد بگه عشق مهمترین نیاز، امید و آرزو برای زندگی هست و اینکه زندگی در لحظه رو توصیه میکنه و مهم تر از همه، اینکه رسیدن به همه این موارد الزاما نیاز به تحصیل و تفکر نداره بلکه گاهی رها کردن و رها شدن بهترین راهنمای مسیر خواهد بود
احساس می کنم یه جای زندگیم راه رو غلط رفتم ولی اینقدر جلو رفتم که دیگه انرژی برای برگشت ندارم. خواهش می کنم این یادت بمونه مارتین اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی هیچ وقت برای #برگشت دیر نیست. حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی. نگو راه برگشت طولانی و تاریکه. نترس از این که هیچی به دست نیاری.
داستان کتاب روایتی شبه فلسفی از یک پدر و پسره که فکر کنم شاید حداقل ۶۰٪ افراد رو وادار به تفکر میکنه. سیر داستان جالبه ولی اگر در شرایط روحی و روانی خوبی نیستید خوندنش رو توصیه نمیکنم. به شخصه تجربه خوبی از مطالعه کتاب داشتم ولی انتظار پایان پر بار تری رو داشتم؛ به هر حال نظر شخصیه.
داستان پردازی و قلم جذاب نویسنده در کلِ کتاب ستودنی بود. شما داستان زندگی چندین شخصیت را در این کتاب میخوانید و با هنر نویسنده قادر به درکِ تمامِ شخصیتها هستید اما نقطه ضعف بزرگِ نویسنده این بود که فیلسوف نیست اما علاقه شدیدی به تحلیلِ فلسفی مسائل دارد که موجب گنگ شدن صفحات زیادی از کتاب شده است.
بینظیرترین کتابی که خوندم فوق العاده توصیف صحنهها شخصیت پردازیها عاااالی بود و چقدررر همزاد پنداری میکردم با شخصیتها بخصوص مارتین و چقدررر غم انگیز بود لحظه مرگ مارتین آخر کتاب که رسیدم همش تو دلم میگفتم مارتین عزیزم خیلی حرف دارم راجع به این کتاب ولی نمیدونم از کجاش بگم معتادش میشین و دلتون برای شخصیتها تنگ میشه
من اگه بخوام به این کتاب نمره بدم ۸از ۱۰ میدم. شروع کتاب عالی بود شخصیت سازیها خوب بود ولی میانهی کتاب با نظریه پردازیهای فلسفی اشباع شده بود طوری که حوصلهی خواننده ارو سر میبرد. هرچند بخش پایانی کتاب هم به جذابیت شروعاش بود و در کل کتاب خوبیه برای خوندن ولی به کسانی که حوصلهی روده درازیهای فلسفی رو ندارند توصیه نمیشه چون بخش عمدهی کتاب بیان افکار دو شخصیت مارتین و جاسپره که هم جالبه و هم کمی گیج کننده.
کتابی است که باید حداقل ۲ بار خوانده شود تا بعضی مطالبش را متوجه بشی، نمیدانم از ترجمه هست یا خود کتاب؟ ولی در کل کتاب جالبی بود و حالات و افکار و احساسات متفاوت انسانی بصورت فلسفی در طول زندگی یک فرد بیان کرده بود. البته که بعضی جاهایش به فرهنگ ما نمیخواند. اگر درگیر افسردگی یا حال ناخوش هستید این کتاب رو نخونید و بزارید واسه بعد.
وقتی کتابی را شروع به خواندن میکنی، تاحدودی میدانی چه چیزی انتظارت را میکشد، ولی این کتاب از همان ابتدا دستت رامیگیرد و به ناکجایی که نمیدانی چه در انتظارت هست میکشد
اسم رمان رایدک میکشد، رمانی که استعاره وکنایه هایش روح را میبلعد وفلسفه وجنون باهم مانند ریسمان بافته شده درهم تنیده شدهاند. همه قسمتهای کتاب روح گزندهای دارد ولی گزندگیاش به گونهای نبود که حال آدم را خراب کند بیشتر شبیه نیشگونی بود که تورو به زندگی برمیگرداند
بخشی از کتاب: وقتی خیلی تلاش میکنی کسی را فراموش کنی، خودِ همین تلاش کردن به یک خاطرهی فراموشناپذیر تبدیل میشود. حالا باید بکوشی تا این فراموش کردن را فراموش کنی و این چنین، یک خاطرهی فراموشنشدنی دیگر هم ایجاد میشود.
رهایی در این است که شبیه دیوانهها باشی.
هرکس که ادعا میکند یکی از دوستانش در طول سالها هیچ تغییری نکرده، فرق نقاب و چهرهی واقعی را نمیفهمد
اسم رمان رایدک میکشد، رمانی که استعاره وکنایه هایش روح را میبلعد وفلسفه وجنون باهم مانند ریسمان بافته شده درهم تنیده شدهاند. همه قسمتهای کتاب روح گزندهای دارد ولی گزندگیاش به گونهای نبود که حال آدم را خراب کند بیشتر شبیه نیشگونی بود که تورو به زندگی برمیگرداند
بخشی از کتاب: وقتی خیلی تلاش میکنی کسی را فراموش کنی، خودِ همین تلاش کردن به یک خاطرهی فراموشناپذیر تبدیل میشود. حالا باید بکوشی تا این فراموش کردن را فراموش کنی و این چنین، یک خاطرهی فراموشنشدنی دیگر هم ایجاد میشود.
رهایی در این است که شبیه دیوانهها باشی.
هرکس که ادعا میکند یکی از دوستانش در طول سالها هیچ تغییری نکرده، فرق نقاب و چهرهی واقعی را نمیفهمد
یکی از معدود رمانهایی بود که تا انتها با ذوق مطالعه کردم و نه صرفا کنجکاوی برای پایان ماجرا. تصویر سازی رمان خوب بود و اگر با داستان همراه شوید از مسیر داستان لذت میبرید نه اینکه آخرش چی میشه. از طرفی دیدگاههای گاهاً متفاوت پدر و پسر در زمینههای مختلف برای من جذاب بود و تشویق به ادامه مطالعه میشدم. نکته دیگهای که برای من جالب بود درباره این رمان نویسنده بود که این رمان اولین رمان این نویسنده بوده و از نظر من عملکرد و سیاستی که در داستان نویسی این رمان به کار برده فوق العاده است.