نقد، بررسی و نظرات کتاب پروانه میشویم - رزانا شهریاری
4.2
305 رای
مرتبسازی: جدیدترین
رعنا نظری
۱۴۰۱/۵/۷
10
با احترام این کتاب ارزش وقت گذاشتن ندارد و به دور از هرگونه زیباییهای ادبی میباشد و بیشتر تخیلات دخترهای نوجوان است که اصلا با واقعیت قابل انطباق نیست و به غیر از بدآموزی چیزی ندارد. امیدوارم کتابهایی که ارزش خواندن دارد در بخش کتابهای رایگان ارائه گردد.
کتاب بدی نبود ولی واقعا طولانی... چه علاقهای دارن کش بدن... فیلم و کتاب نمیدونم... فقط یه سوال برام عجیبی که دختری که انقدر راحت برای اولین بار رفت خونه کسی که نمیشناسه را همه خوبم میدونن یا پسری که باهمه بوده را به خوبی یاد میکنند... صادقانه بگیم اینها ملاک برا خوب بودن نیست...
بد نبود، راستش داستانش طوری نبود که آدم رو برای ادامه خوندن به وجد بیاره بعضی اتفاقات دور از ذهن بود یکم، و اینکه شخصیت ماهان یخورده اونطور که باید باشه نیست، آدمی که خدا رو قبول نداشته باشه عاشق نیس، پیرو هوس و غریزهاش هس نه عاشق، پس شاید اگه میگف با عاشق شدن طرز فکرشو کنار گذاشت بهتر میشد، و اینکه باید از حواشی زیاد، خودداری میکرد، یه چیز دیگه اینکه خدا رو به عنوان پدر بدونه یکم دور از شرعه
دوستان جوری تعریف کرده بودند که کل ۴۰۰ خوردهای صفحه رو امیدوار بودم که الان دیگه به جاهای خوب کتاب میرسم ولی...
اضافهگوییهای غیرضرروی، شخصیتپردازی غیرقابلباور، تصمیمهایی که هیچ سنخیتی با شخصیتها نداشتن، حضور کاراکترهای بینیاز و صفحهپرکن و پیچشهای داستانی ناملموس.
مشکلاتِ تیتروار مثل خود کتاب طولانیه ولی اگه بخوام اشاره کنم بخش زیادی از داستان لو میره.
متن صریح و ساده کتاب جزو نکات مثبت بود ولی کاش یک داستان چندخطی رو اینطوری کش نمیدادین.
امیدوارم در تجربههای بهدی، بیشتر به اهمیت شخصیتپردازی و طی کردن روال منطقی داستان براساس جهانی که خلق یا الهام برداری کردهاید، توجه کنید.
اضافهگوییهای غیرضرروی، شخصیتپردازی غیرقابلباور، تصمیمهایی که هیچ سنخیتی با شخصیتها نداشتن، حضور کاراکترهای بینیاز و صفحهپرکن و پیچشهای داستانی ناملموس.
مشکلاتِ تیتروار مثل خود کتاب طولانیه ولی اگه بخوام اشاره کنم بخش زیادی از داستان لو میره.
متن صریح و ساده کتاب جزو نکات مثبت بود ولی کاش یک داستان چندخطی رو اینطوری کش نمیدادین.
امیدوارم در تجربههای بهدی، بیشتر به اهمیت شخصیتپردازی و طی کردن روال منطقی داستان براساس جهانی که خلق یا الهام برداری کردهاید، توجه کنید.
فقط یک ستاره!
نویسندهی محترم، شما قلم باصفا و روانی دارید اما نتیجه برای من جالب نبود. فکر کنم رومان، عجولانه و بدون بازنویسی چاپ شده. چرا این نام را برای رومان انتخاب کردید؟ نامی که هیچ ارتباطی با موضوع ندارد! پروانه نماد رشد، بلوغ، عشق، از خود گذشتگی و ایثار است. این رومان تهی از تمام این هاست. در ضمن، به جای ۴۶۰ صفحه به راحتی میتوانستید در ۱۰۰ صفحه جان کلام را بیان کنید. حاشیه رویهای بسیار خسته کننده خواننده را زده میکند. که چی؟ هر شب رستوران و کافی شاپ که چی؟؟؟؟
نکتهی بارز دیگه این که شما با اصول ثروت سازی کاملا بیگانه اید. یک انسان که از خود و دیگران و دنیا و مهم تر از همه از خدا متنفر است، هرگز هرگز، هرگز ثروتمند نخواهد شد! این مرگبارترین اشتباه شما در نگارش بود. اگر میگفتید که ثروت موروثی بوده و مال پدر، قابل قبول بود اما بدون ایمان به خدا ثروتمند شدن امکان ندارد! شما هم چندین بار تاکید کردید که ماهان به خدا اعتقاد ندارد. ضمنا کتاب از نظر شخصیت پردازی بسیار ضعیف است. چرا؟ چون تمام شخصیتها بی ثباتترین حالت ممکن را دارند. آن همه عشق، بعدش خیانت؟ بعد از یک عشق شکسپیری این تغییر غیر منطقی است! شما نام اشتباه را بر آن نهادید اما این اشتباه نیست، ضعف در شخصیت پردازی شماست. یک نفر با باید عاشق قاطع باشه یا هوسباز و دودل! هر دوش با هم امکان نداره! کتاب، پره از سست عنصریهای غیر منطقی، تصمیماتی که در زندگی عادی وجود ندارد! شما با تغییر اساسی یک شخصیت و خرد کردن تمام اصول و باورهای او مخاطب را زده میکنید. مخاطب حس میکنه ازش دزدی شده و سر کار رفته. چرا باید کاراکترها ۱۸۰ درجه تغییر موضع دهند؟؟؟ قابل باور نیست! کاش روی شخصیت پردازی بیشتر کار میکردید.
نویسندهی محترم، شما قلم باصفا و روانی دارید اما نتیجه برای من جالب نبود. فکر کنم رومان، عجولانه و بدون بازنویسی چاپ شده. چرا این نام را برای رومان انتخاب کردید؟ نامی که هیچ ارتباطی با موضوع ندارد! پروانه نماد رشد، بلوغ، عشق، از خود گذشتگی و ایثار است. این رومان تهی از تمام این هاست. در ضمن، به جای ۴۶۰ صفحه به راحتی میتوانستید در ۱۰۰ صفحه جان کلام را بیان کنید. حاشیه رویهای بسیار خسته کننده خواننده را زده میکند. که چی؟ هر شب رستوران و کافی شاپ که چی؟؟؟؟
نکتهی بارز دیگه این که شما با اصول ثروت سازی کاملا بیگانه اید. یک انسان که از خود و دیگران و دنیا و مهم تر از همه از خدا متنفر است، هرگز هرگز، هرگز ثروتمند نخواهد شد! این مرگبارترین اشتباه شما در نگارش بود. اگر میگفتید که ثروت موروثی بوده و مال پدر، قابل قبول بود اما بدون ایمان به خدا ثروتمند شدن امکان ندارد! شما هم چندین بار تاکید کردید که ماهان به خدا اعتقاد ندارد. ضمنا کتاب از نظر شخصیت پردازی بسیار ضعیف است. چرا؟ چون تمام شخصیتها بی ثباتترین حالت ممکن را دارند. آن همه عشق، بعدش خیانت؟ بعد از یک عشق شکسپیری این تغییر غیر منطقی است! شما نام اشتباه را بر آن نهادید اما این اشتباه نیست، ضعف در شخصیت پردازی شماست. یک نفر با باید عاشق قاطع باشه یا هوسباز و دودل! هر دوش با هم امکان نداره! کتاب، پره از سست عنصریهای غیر منطقی، تصمیماتی که در زندگی عادی وجود ندارد! شما با تغییر اساسی یک شخصیت و خرد کردن تمام اصول و باورهای او مخاطب را زده میکنید. مخاطب حس میکنه ازش دزدی شده و سر کار رفته. چرا باید کاراکترها ۱۸۰ درجه تغییر موضع دهند؟؟؟ قابل باور نیست! کاش روی شخصیت پردازی بیشتر کار میکردید.
با سلام و احترام حضور کتابراه عزیز و نویسنده متفکر. رمان مذکور را خواندم، در بخشهایی بشدت دچار شعارزدگی و خالی از هرگونه ترغیبی برای خواندن بود و برخلاف این مورد، سیر انتهایی داستان تا حدود زیادی، خواننده را درگیر میکرد. قلم نویسنده را دوست داشتم زیرا روان و ادیبانه و مودبانه بود، بدور از لوس نویسیهای بسیاری از رمانهای آدامسی موجود در فضای مجازی و بازار کتاب. آنچه مرا بشدت عصبی و متعجب ساخت گردش ۱۸۰درجه روشنا بود که واقعا تمام معادلات ذهنی خواننده را بهم میریخت و او را شدیدا متنفر میساخت به نظرم پرش شخصیتی روشنا را اگر نویسنده محترم محتاطانه و با آماده سازی بستره قبلی رمان به پیش میبرد بسیار بهتر بود. در کل، رمانی لطیف و خوب بود، از کتابراه خردمند و نویسنده ارجمند، بسیار سپاسگزارم.
تنها رمانیه که خوندم و واقعا احساس کردم به شعور خواننده توهین نمیشه. یه جاهایی اصلاح میخواد قلمتون مخصوصا اونجاهایی که عقاید دو فرد رو روبروی هم کامل متضاد قرار میدید. حس میکنم نظرات خودتون به روشنا نزدیکه و میخواید یه جوری اونو پیروز میدون کنید. خیلی جاها گفتن خیلی چیزا واجب نبود و اضافی نبود. اما در کل دوسش داشتم.
ضمن عرض سلام خدمت نویسندهی عزیز
داستانی روان ومجذوب کننده نوشتید که ذهن خواننده را به دنبال خود میکشد وبا شخصیتهای
داستان همراه میکند مجموعا قلم جذابی دارید عزیزم امیدوارم همیشه درخشان باشید با این حال نمیتوان از فرهنگ غربی که اول تا آخر کتاب بااندک چاشنی که از فرهنگ ایران عزیز
آمیخته بودید صرف نظر کرد هر چند نزدیک به واقعیت تلخ امروز است که گویا این روزها ملاک پیشرفت وبه قولیهای کلاس بودن همین فرهنگ بی قید وبند غربی است
ونقد دیگهای که میشه کرد اینکه مگر روشنا خودش زخم خوردهی خیانت پدر به مادرش نبود پس چرا همچین خبطی کرد کمی دور از عقل وانتظار بود
داستانی روان ومجذوب کننده نوشتید که ذهن خواننده را به دنبال خود میکشد وبا شخصیتهای
داستان همراه میکند مجموعا قلم جذابی دارید عزیزم امیدوارم همیشه درخشان باشید با این حال نمیتوان از فرهنگ غربی که اول تا آخر کتاب بااندک چاشنی که از فرهنگ ایران عزیز
آمیخته بودید صرف نظر کرد هر چند نزدیک به واقعیت تلخ امروز است که گویا این روزها ملاک پیشرفت وبه قولیهای کلاس بودن همین فرهنگ بی قید وبند غربی است
ونقد دیگهای که میشه کرد اینکه مگر روشنا خودش زخم خوردهی خیانت پدر به مادرش نبود پس چرا همچین خبطی کرد کمی دور از عقل وانتظار بود
این کتاب عالی عالی من واقعا عاشقش شدم خیلی معرکست
این کتاب جز بهترین کتاب هاییی بود که خوندم واقعا از شما نویسنده عزیز ممنونم این کتاب بسیار جالب بود ولی من چهار ستاره میدم برای اینکه بیشتر به حاشیهها رجوع کرده بود تا اصل مطلب یک چیز رو خیلی توضیح میداد یکم کسل کننده بود ولی بازم خوب بود ممنون از اینکه رایگان در اختیار ما گذاشتین 😊
این کتاب جز بهترین کتاب هاییی بود که خوندم واقعا از شما نویسنده عزیز ممنونم این کتاب بسیار جالب بود ولی من چهار ستاره میدم برای اینکه بیشتر به حاشیهها رجوع کرده بود تا اصل مطلب یک چیز رو خیلی توضیح میداد یکم کسل کننده بود ولی بازم خوب بود ممنون از اینکه رایگان در اختیار ما گذاشتین 😊
سلام.
کتاب با نگارش وبیان خوب البته کمی اضافه گویی. با شخصیت روشنا کاملا ارتباط برقرار کرده بودم و از طرز نگرشش لذت میبردم ولی کاملا غیر واقعی و بی منطق بود تصمیمی که در اواسط داستان گرفت. حتی با پذیرفتن جایز الخطا بودن انسان اصلا قابل باور نبود و کلیه معادلات ذهنی رو بهم زد و تو رودچار دوگانگی محض میکنه.
کتاب با نگارش وبیان خوب البته کمی اضافه گویی. با شخصیت روشنا کاملا ارتباط برقرار کرده بودم و از طرز نگرشش لذت میبردم ولی کاملا غیر واقعی و بی منطق بود تصمیمی که در اواسط داستان گرفت. حتی با پذیرفتن جایز الخطا بودن انسان اصلا قابل باور نبود و کلیه معادلات ذهنی رو بهم زد و تو رودچار دوگانگی محض میکنه.
کناب فوق العادهای بود
هم ریتم داستان آرام و لذتبخش بود و هم قلم نویسنده بسیار شیوا و زیبا
اینکه کتاب به شدت به واقعیت نزدیک بود خیلی حس خوبی داشت و اینکه کم اغراق کردن چاشنی خوبی بود
بنده تقریبا هفتهای ۴ الی ۵ کتاب میخونم و سعی کردم با قلم نویسندههای معاصر آشنایی پیدا کنم، داشتم خیلی ناامید میشدم که این کتاب امیدم به نویسندههای ایرانی رو تقویت کرد
تنها انتقادم اینه که ترجیح میدادم از زبان مرد داستان هم بشنوم تا بتونم ارتباط بیشتری با احساسش برقرار کنم ولی در کل تبریک میگم به خانم شهریاری عزیز
بی صبرانه منتظر آثار دیگرشون هستم
هم ریتم داستان آرام و لذتبخش بود و هم قلم نویسنده بسیار شیوا و زیبا
اینکه کتاب به شدت به واقعیت نزدیک بود خیلی حس خوبی داشت و اینکه کم اغراق کردن چاشنی خوبی بود
بنده تقریبا هفتهای ۴ الی ۵ کتاب میخونم و سعی کردم با قلم نویسندههای معاصر آشنایی پیدا کنم، داشتم خیلی ناامید میشدم که این کتاب امیدم به نویسندههای ایرانی رو تقویت کرد
تنها انتقادم اینه که ترجیح میدادم از زبان مرد داستان هم بشنوم تا بتونم ارتباط بیشتری با احساسش برقرار کنم ولی در کل تبریک میگم به خانم شهریاری عزیز
بی صبرانه منتظر آثار دیگرشون هستم
عالییی بود اصلا قابل توصیف نیست، تنها ایرادش این بود که خیلیی به توضیحهای اضافه و حاشیه رفته بود که ادم خسته میشد، من خودم وقتی به نیمههای داستان رسیدم دعا میکردم کاش اخر کتاب بودم و میفهمیدم تهش چی میشد😒اگه بخوام بگم حدود ۵۰ صفحه حرفهای اضافه بود و خواننده از خواندن رمان دیگر منصرف میشه ولی من چون بیکار بودم😂ادامه دادم🙂ولی از حق نگذریم داستان خیلی جالبی داشت و اصلا قابل پیشبینی نبود و اهان راستی یکی از موضوعات ادامه داده نشد و نکته ضعف نویسنده بود، برای پدرام و خانوادهاش چه اتفاقی افتاده؟ به جای زیاده گویی نویسنده میتونست به این موضوع بپردازه😄و اصلا خواستگاری پدرام از بهار برایم منطقی نبود، در رمانها میخوانیم کسی که عاشق بشه سرخ میشه و خیلی رفتارهای دیگه که میدونید اما در بهار اینگونه رفتاری دیده نمیشد پس کاملا این قسمت اشتباه بود. بازم از نویسنده ممنونم که وقتشون رو گذاشتن و کتابی رایگان تحویل ما دادن😊❤
سلام کتاب بدی نبود و حرفای مثبت داشت که دو تا ستاره دادم صحنههای بدی هم داشت از اون صحنههای جنسیش وقتی رسیدم به صحنههای بدیش کتابو دیگه نصفه رها کردم هم غربی بود و هم مذهبی آدم گیج میشد که مذهبیه یا غربی. فقط از شخصیت عرفان خوشم اومده بود با همسرشون
بچههایی که دوست دارن به گناه نیوفتن کلا این کتابو نخونن
ولی هر کسی نظرات و سلیقه وعلاقه خاص خودشو داره
بچههایی که دوست دارن به گناه نیوفتن کلا این کتابو نخونن
ولی هر کسی نظرات و سلیقه وعلاقه خاص خودشو داره
سلام بانو. بی نهایت عالی بود من به شدت رمان ایرانی و خارجی میخونم وبا وجود مشغلهای که دارم این کتاب برای اولین بار منو شیفتهی خودش کرد. حقیقت اینه که همه چیز تخیل نیست من توی این کتاب حقیقت امروز دورو برم و دیدم . قرارای جذاب و.... همه عادی و دور از تخیلهای مضحک. این کتاب منو به دنیایی برد که سالها ازش فاصله گرفته بودم و معتقدم که میشه بخشید اگه عاشق بود. بی نظیری با نو جان. بی نهایت زیبا بود من این کتابو کم تر از دوروز تموم کردم حتی در حال آشپزی و سر کار میخوندمش. و محترمانه میگم کج سلیقگیه اگه دوسش نداشت. من شما رو به شدت دنبال میکنم مرسی که هستین. و اینکه شخصیت ماهان همیشه ایده آل منم بوده و همین این قصه رو جذاب تر میکرد. فوق العاده بود ❤خیانت روشنا واقعا چیزی بود که به شدت ممکنه اتفاق بیفته اینو کسایی میفهمند که به عشق از دست رفتهی قدیمی هنوز وفادارو منتظرند. واون موقع دیگه هیچ چیز جز اون مهم نیس. و اما بخشش ماهان بسیار بسیار حقیقی و در دنیای امروز به وفور دیده میشه. حتی مردی با این شخصیت میبخشه و این به خاطر علاقست و هیچ. عالی بود من با اینکه از خوندنش دو روز گذشته ولی مدام توی ذهنم ملکست و مرورش میکنم💝
سلام خدمت نویسنده عزیز، بنظر من ماجرای داستان بسیار ضعیف بود، مگه میشه کسی و ک اینقد عاشقش هستیو ب راحتی ول کنی بری سراغ کسی ک ازش ضربه خوردی، خیلیییی با چیزی ک توی واقعیت هست فرق داره، تو مخیله من یکی ک واقعا جا نمیشد، بعدشم در «خر ماهان چقد راحت تونست ببخشدش، و در آخر این شخصیت روشنا ک اینقد راحت بود تو اولین ملاقات با ماهان ب خونش رفت یا اینک شب باهاش رویی تخت میخوابید بنظر دختر غیر قابل اطمینانی بود بعد چطور همه توی داستان میگفتن آی مثل تو وجود نداره، البته چون کار اول نویسنده بود نباید زیاد خرده گرفت، انشاالله کارای بعدی بهتر ازین باشه ممنونم
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما نویسنده عزیز،
رمان تون عالی بود واقعاً از خوندنش لذت بردم با اینکه کمی طولانی بود و چالش زیادی هم نداشت ولی باز هم دوسش داشتم، موقعیتها و احساسات هم به بسیار خوبی بیان شده بود و خواننده هم میتونه به آسانی با داستان ارتباط برقرار کنه، متاسفانه بعضی از قسمتهای داستان بیشتر شبیه رمانهای غربی و غیر قابل باور بود مثلاً رفتن روشنا به خونه ماهان اونم توی اولین قرار ملاقات شون، یا آغوش گرفتن ماهان توی میدان هوایی.. و همچنین باید بگم که رمان تون خیلی آروم و بدون فراز و نشیب بود البته تا موقع خیانت روشنا که فکر کنم نقطه قوت رمان تون هم جریان خیانت بود که خوننده رو مجبور به خوندن داستان بدون وقفه میکرد. راستش خیانت روشنا هم خیلی احمقانه و غیر واقعی بود چونکه روشنای که اینقدر عاشق و وابسته ماهان بود و خیلی خیلی هم واسش تلاش کرد چطور تونست به این ساده گی ولش کنه و بره دنبال کسی که بعد خیلی وقت دوباره برگشته و فقط با یبار حرف زدن باهاش اونو انتخاب کنه بنظرم اگه روشنا همراه با پدرام به ماهان خیانت میکرد بیشتر قابل باور بود تا اینکه با علی، و البته جالبتر از این بخشش ماهان بود که به این ساده گی و زودی تونست روشنا رو ببخشه که خیلی منو متعجب کرد چون با شخصیتی که ماهان داشت فکر نمیکردم به این ساده گی اونو ببخشه راستش از این طرز فکرتون هم اصلا خوشم نیومد که به قول شما خیانت یع مسئله و اشتباه کوچیکی هستش که از هر کسی سر میزنه و باید بخشیده بشه که کاملاً مخالفم و خیانت مهمترین بخش یه رابطه که اعتماد هستش رو از بین میبره. و نکته آخر هم اینکه نفهمیدم روشنا واسه چی اینقدر از پدرام تعریف میکرد واقعاً روشنا چی حسی به پدرام داشت.
در کل عالی بود موفق باشید.
رمان تون عالی بود واقعاً از خوندنش لذت بردم با اینکه کمی طولانی بود و چالش زیادی هم نداشت ولی باز هم دوسش داشتم، موقعیتها و احساسات هم به بسیار خوبی بیان شده بود و خواننده هم میتونه به آسانی با داستان ارتباط برقرار کنه، متاسفانه بعضی از قسمتهای داستان بیشتر شبیه رمانهای غربی و غیر قابل باور بود مثلاً رفتن روشنا به خونه ماهان اونم توی اولین قرار ملاقات شون، یا آغوش گرفتن ماهان توی میدان هوایی.. و همچنین باید بگم که رمان تون خیلی آروم و بدون فراز و نشیب بود البته تا موقع خیانت روشنا که فکر کنم نقطه قوت رمان تون هم جریان خیانت بود که خوننده رو مجبور به خوندن داستان بدون وقفه میکرد. راستش خیانت روشنا هم خیلی احمقانه و غیر واقعی بود چونکه روشنای که اینقدر عاشق و وابسته ماهان بود و خیلی خیلی هم واسش تلاش کرد چطور تونست به این ساده گی ولش کنه و بره دنبال کسی که بعد خیلی وقت دوباره برگشته و فقط با یبار حرف زدن باهاش اونو انتخاب کنه بنظرم اگه روشنا همراه با پدرام به ماهان خیانت میکرد بیشتر قابل باور بود تا اینکه با علی، و البته جالبتر از این بخشش ماهان بود که به این ساده گی و زودی تونست روشنا رو ببخشه که خیلی منو متعجب کرد چون با شخصیتی که ماهان داشت فکر نمیکردم به این ساده گی اونو ببخشه راستش از این طرز فکرتون هم اصلا خوشم نیومد که به قول شما خیانت یع مسئله و اشتباه کوچیکی هستش که از هر کسی سر میزنه و باید بخشیده بشه که کاملاً مخالفم و خیانت مهمترین بخش یه رابطه که اعتماد هستش رو از بین میبره. و نکته آخر هم اینکه نفهمیدم روشنا واسه چی اینقدر از پدرام تعریف میکرد واقعاً روشنا چی حسی به پدرام داشت.
در کل عالی بود موفق باشید.
سلام و خسته نباشید به خانم شهریاری عزیز. قلم خوبی دارید و آدم رو به درستی به فضای موجود در داستان میبرید. ولی به نظرم خیلی جاهاش زیاده گویی بود و برخی حرفها کاملا تکراری و قابل پیش بینی بود. نکته دیگری که برای من غیرقابل باور بود این بود که این دو نفر 6 ماه با هم بودن و ساعتها در خونه پسر تنها بودند ولی هیچ تمایل جنسی از سوی پسر وجود نداشت.