نقد، بررسی و نظرات کتاب پروانه میشویم - رزانا شهریاری
4.2
305 رای
مرتبسازی: جدیدترین
ناهید س
۱۴۰۳/۲/۴
00
دیالوگهای داستان زیادی بود من چند خط را جا میگذاشتم بقول یکی از دوستان داستان ۲۰۰ صفحهای را ۴۰۰ صفحهای کرده بودید
من نمیدونم خونه هفتادمتری چی داره که میگن بریم بقیه خونه رونشونت بدم
یامثلاچطوری میشه یه ربعه رفت بام تهران وکلا ترافیکی درکار نیست
یه ایراد کلی به همه رمانهای ایرانی چرا همش داستانها بالای شهر اتفاق میافته مگه پایین شهر یا تو روستاها عشق وجودنداره البته وجودداره فقط نویسنده بزرگ میخواد همچین رمانهایی بنویسه
یامثلاچطوری میشه یه ربعه رفت بام تهران وکلا ترافیکی درکار نیست
یه ایراد کلی به همه رمانهای ایرانی چرا همش داستانها بالای شهر اتفاق میافته مگه پایین شهر یا تو روستاها عشق وجودنداره البته وجودداره فقط نویسنده بزرگ میخواد همچین رمانهایی بنویسه
سلام داستان خوبی بود ماهان به خدا اعتقاد نداشت ولی اعمالش لنسانی تراز روشنا بود یعنی انگار خدارو قبول داره ولی باهاش لج افتاده دوم اینکه خانم روشنا با ان باور قوی به خدا وعشقی که به ماهان داشت چرا باید اینقدر نسبت به یک عشق قدیمی که بقول خودشون هزار بار امتحانش کرده بود وضربه خورده بود بخواد به این عشق پاکی که به ماهان داره خیانت کنه با اینکه میدونسته از زندگیش بره ضربه بزرگی بهش میزنه چراباید ادم به این راحتی دل کسی که اذعان کرده عاشقشه طوریکه طرف مقابل رو اونقدر تحت تاثیر قرار داده که حتی با خدا اشتی کرده بشکنه وراحت بره نمیتونم درک کنم فقط یادمون باشه دلی که شکست مثل چینیه بند زده است هرگز مثل روز اول نمیشه میدونم این مسائل پیش اومده در جامعه ولی چرا اینقدر راحت همدیگر رو له میکنیم چرا اینقدر راحت همدیگر رو میشکنیم کاش بیشتر بهم احترام بذاریم حتی برای شخصیت خودمون از کتابراه سپاسگزارم وهمچنین از خانم نویسنده محترم
سلام به نویسنده محترم! بیشتر از هر چیزی ازتون ممنونم که زحمت کشیدید ولی برای نقد کتاب یکسری نکات هست که میخوام بهتون بگم.
اول اینکه به عنوان نویسنده باید غلط املایی کتاب رو قبل از چاپ چک میکردید چون هر فصل تقریبا چند غلط املایی داشت و اینکه وقتی بیش از حد به یک اتفاق پر و بال میدید کم کم خسته کننده میشه و آرایهها هم از دید خواننده مسخره و زیاد از حد بنظر میاد. یک چیز دیگه هم این هست که داستان شما نه نقطه اوج داشت و نه نقطه نزول یک خط راست رو پیش میگرفت و جذابیت داستان رو کم میکرد... من برای خوندن داستانتون وقت زیادی گذاشتم و حقیقتا از پایان داستان هیچ لذتی نبردم.. بنظرم رابطهای که شما آن را توصیف کردید، رابطهای ناسالم بود از چندین جهت. به طور مثال وقتی یکی به شما خیانت میکنه دیگه باهاش برنمیگردین تو رابطه! به هر حال امیدوارم ناراحت نشید من به عنوان یه دوست میخواستم اینارو بهتون بگم. شما استعداد خوبی دارید کاش ازش بهتر استفاده کنید و کتابهای قشنگتری رو بنویسید. با سپاس
اول اینکه به عنوان نویسنده باید غلط املایی کتاب رو قبل از چاپ چک میکردید چون هر فصل تقریبا چند غلط املایی داشت و اینکه وقتی بیش از حد به یک اتفاق پر و بال میدید کم کم خسته کننده میشه و آرایهها هم از دید خواننده مسخره و زیاد از حد بنظر میاد. یک چیز دیگه هم این هست که داستان شما نه نقطه اوج داشت و نه نقطه نزول یک خط راست رو پیش میگرفت و جذابیت داستان رو کم میکرد... من برای خوندن داستانتون وقت زیادی گذاشتم و حقیقتا از پایان داستان هیچ لذتی نبردم.. بنظرم رابطهای که شما آن را توصیف کردید، رابطهای ناسالم بود از چندین جهت. به طور مثال وقتی یکی به شما خیانت میکنه دیگه باهاش برنمیگردین تو رابطه! به هر حال امیدوارم ناراحت نشید من به عنوان یه دوست میخواستم اینارو بهتون بگم. شما استعداد خوبی دارید کاش ازش بهتر استفاده کنید و کتابهای قشنگتری رو بنویسید. با سپاس
بدک نبود من نپسندیدم انگار نویسنده همش با توصیفات حال و احوالت و افکار قصه سرهم کرده تا توضیح روند یک زندگی، یه جورایی طرز فکرش رو به خواننده تحمیل میکنه بنظر من خواننده کتاب خوب داستان خوب بایستی اجازه بده هر خواننده با نگرش خودش نسبت به شخصیتها قضاوت داشته باشه نه اینکه نویسنده براش دیکته کنه، بارها گذاشتمش کنار ولی چون تو مرخصی بودم و تایمم کامل آزاد بود فقط از روی بیکاری خوندمش و یه جایی دیگه توصیفات و توضیحات زیادش رو اعصاب بود و سعی میکردم ازشون بگذرم، شاید برای عدهای جالب باشه و بپسندن بالاخره سلیقهها متفاوته
خیلیییی عالی و زیبا بوووود
حس وصف نشونی به این کتاب دارم
بی نهایت از نویسنده این کتاب متشکرم! 🌷
تنها ایرادی که داشت این بود که ماهان که بود؟ یه قسمتی از داستان روشنا به نوشین میگه این آقا کیه و روشناهم اونو نمیشناسه و روشنا بدون اینکه از ماهان سوالی بپرسه ک تو کی هستی میره سمتش
ولی هرچند اگه آدم عاشق بشه عقلش به چنین سوالایی نمیرسه😂
حس وصف نشونی به این کتاب دارم
بی نهایت از نویسنده این کتاب متشکرم! 🌷
تنها ایرادی که داشت این بود که ماهان که بود؟ یه قسمتی از داستان روشنا به نوشین میگه این آقا کیه و روشناهم اونو نمیشناسه و روشنا بدون اینکه از ماهان سوالی بپرسه ک تو کی هستی میره سمتش
ولی هرچند اگه آدم عاشق بشه عقلش به چنین سوالایی نمیرسه😂
با سلام
درسی که از این نوشته آموختم نه تنها برای جسمم بلکه برای روحم هم لازم و موثر بود.
به شما خانم رزانا شهریاری تبریک میگم..
تبریک میگم که نوشتهای بی عیب و نقص خلق کردید که نه تنها بی عیب و نقص بود بلکه برتریاش به این بود که حتی اضافه هم داشت، برای یادگیری و عبرت درسهای اضافی داشت برای زندگی، برای روح و از همه مهتر برای بشریت و انسانیت!
هر چقدر سخن بگویم نمیتوانم تاثییرات نوشته شما را بر روحم توصیف کنم پس الکی خودم و شما را مشغول نمیکنم.
ماهان و روشنا که شما خلق کردید خیلی خوب با جوهر قلم شما میرقصیدند..
استعداد یک توانایی روحی هست؛ توانایی روحی که از خدا به ما انسانها بخشیده شده است و شما هم دوست عزیز، به طرز شگفت انگیزی از این توانایی روحی استفاده کردید و از همه مهمتر به من آموختید که خدا چون عاشق هست بخشنده هست، عاشق ما مخلوقات...!
پس باید توکل داشته باشیم و خودمان را به دریاچهی چرخ فلک وی بسپاریم.
امیدوارم که در این زمینه نویسندگی و در تمام مراحل و مقاطع زندگی همیشه در اوجهای خوشبختی و موفقیت جاودان باشید.
درسی که از این نوشته آموختم نه تنها برای جسمم بلکه برای روحم هم لازم و موثر بود.
به شما خانم رزانا شهریاری تبریک میگم..
تبریک میگم که نوشتهای بی عیب و نقص خلق کردید که نه تنها بی عیب و نقص بود بلکه برتریاش به این بود که حتی اضافه هم داشت، برای یادگیری و عبرت درسهای اضافی داشت برای زندگی، برای روح و از همه مهتر برای بشریت و انسانیت!
هر چقدر سخن بگویم نمیتوانم تاثییرات نوشته شما را بر روحم توصیف کنم پس الکی خودم و شما را مشغول نمیکنم.
ماهان و روشنا که شما خلق کردید خیلی خوب با جوهر قلم شما میرقصیدند..
استعداد یک توانایی روحی هست؛ توانایی روحی که از خدا به ما انسانها بخشیده شده است و شما هم دوست عزیز، به طرز شگفت انگیزی از این توانایی روحی استفاده کردید و از همه مهمتر به من آموختید که خدا چون عاشق هست بخشنده هست، عاشق ما مخلوقات...!
پس باید توکل داشته باشیم و خودمان را به دریاچهی چرخ فلک وی بسپاریم.
امیدوارم که در این زمینه نویسندگی و در تمام مراحل و مقاطع زندگی همیشه در اوجهای خوشبختی و موفقیت جاودان باشید.
خیلی قشنگ بود ولی یه سری ایراد داشت
خیلی چالش نداشت و یه قسمتاییش کلا تکراری بود نیازی نبود انقدر طولانی بشه
ولی از صحبتهای رها خیلی خوشم میومد و کلا تو ذهنم یه آدم خیلی خوب بود اصلاااااا توقع نداشتم که یهو اینکارو با ماهان کنه، تمام تصوراتی که ازش تو ذهنم ساخته شده بود خراب شد، احساس کردم که حتی از پدرام هم بدش نیومده بود اگه یکم دیگه پدرام اصرار میکرد میرفت پیش پدرام!
عاااااشق جملهای شدم که رها برای پدرام (کادوی ولنتاین) نوشت...
در کل خیلی خوب بود ممنون از خانم رزانا شهریاری
خیلی چالش نداشت و یه قسمتاییش کلا تکراری بود نیازی نبود انقدر طولانی بشه
ولی از صحبتهای رها خیلی خوشم میومد و کلا تو ذهنم یه آدم خیلی خوب بود اصلاااااا توقع نداشتم که یهو اینکارو با ماهان کنه، تمام تصوراتی که ازش تو ذهنم ساخته شده بود خراب شد، احساس کردم که حتی از پدرام هم بدش نیومده بود اگه یکم دیگه پدرام اصرار میکرد میرفت پیش پدرام!
عاااااشق جملهای شدم که رها برای پدرام (کادوی ولنتاین) نوشت...
در کل خیلی خوب بود ممنون از خانم رزانا شهریاری
میتونم بگم این اولین کتابی هست که من رو معطوف به خوندن مقدمه کرد
و حتی در مقدمه هم به این موضوع که نویسنده چه منطقی و زیبا نوشتههای خودشون رو میآفرینند اشاره شده
وای کاش کتابهای دیگر شما هم در کتابراه به اشتراک گذاشته میشد
وقتی که آدم هر فصل از این رمان رو میخونه ترغیب میشه که بره فصل بعدی تا با مشکلاتی که براشون پیش میاد بیشتر آشنا بشه
در هر قسمت از داستان من با خوشحالی شخصیتها شاد و غمهای اونها اندوهگین میشدم یه رمان بسیار زنده
و حتی در مقدمه هم به این موضوع که نویسنده چه منطقی و زیبا نوشتههای خودشون رو میآفرینند اشاره شده
وای کاش کتابهای دیگر شما هم در کتابراه به اشتراک گذاشته میشد
وقتی که آدم هر فصل از این رمان رو میخونه ترغیب میشه که بره فصل بعدی تا با مشکلاتی که براشون پیش میاد بیشتر آشنا بشه
در هر قسمت از داستان من با خوشحالی شخصیتها شاد و غمهای اونها اندوهگین میشدم یه رمان بسیار زنده
زبان خوبی داشت که آدم رو به ادامه داستان میکشید ولی انگار نه انگار که مسلمون بود با اینکه که ادعای عشق وایمان به خدا بود ولی چرا اینقدر بی بند وبار، هیچ بویی از احکام اسلام در اون ندیدم و خوبه نویسنده زن بود! خیلی شخصیت دخترها رو هوس باز و کثیف نشون میداد در عین اینکه یه پوسته معرفت روش میکشید واقعا چطور ممکنه یه زن در عین اینکه به یک مرد عشق میورزه ولش کنه بره سراغ یکی دیگه حتی اگر یه زمانی عاشقش بوده وواقعا خیلی دلم برای ماهان سوخت
رمانتون عالی بود از شخصی مثل ماهان خوشم مییاد ولی اخرش تعجب کردم که ماهانی که مغرور بود به این سادگی روشنا رو ببخشه واقعا تعجب اور بود ولی از شخصیتهای رمان خوشم اومدم اونجایی که ماهان حالش بد بود و روشنا رفت اونجا ماهان گفت همه چیزو میدونه من به خاطره حرفهای ماهان گریه کردم من با روشنا گریه کردم با روشنا خندیدم ولی اصلا باور نمیکردم که ماهان به این راحتی روشنا رو ببخشه دست نویسندش درد نکنه واقعا زحمت کشیدین