نقد، بررسی و نظرات کتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق - فرشته زمانی
4.3
821 رای
مرتبسازی: جدیدترین
Aylin firouzjaei
۱۴۰۱/۶/۷
00
کتاب قشنگی بود و من از مطالعه این کتاب لذت بردم من به نویسنده بابت قوه تخیلش تبریک میگم ولی کتاب با یه سرعت بالایی رو به اتمام رفت ولی درکل کتاب زیبایی بود
از مدل تخیلی که داشتند و همین طور شخصیت پردازی نویسنده خوشم اومد ولی در کل به نظرم ظعیف بود و میتونست بیشتر به قسمتای اولش و شکل گیری شخصیت اصلی داستان مانور بده. دیگه اینکه از اتفاقای عادی و برعکس (حساس) داستان خیلی زود میگذرید درحالی ک باید به صورت کامل توضیح بدید چون شما داستانتون تخیلی هست و خواننده باید اون شرای رو بتونه تصور کنه تا از متنتون لذت کامل رو ببره؛ در غیر این صورت خواننده خسته میشه و دیگه به خوندن ادامه نمیده و شما در رسوندن پیامتون ناتوان میمونید. ولی در کل خیلی تخیل زیبایی داشتید ممنون از زحمتتون و تخیل زیباتون و در اخر خسته نباشید ❤ ❤❤
من رمانهای تاریخی و خارجی دوست دارم ولی این سبک هم خوبه... واقعیتش از یه نویسنده ایرانی هم انتظار نداشتم این سبک رو. متنش خیلی روان هست انتخاب اسم هاش عااالیه ینی پر از اِسمای خوشگل هستش. خوب توصیف کرده و اینکه فک کنم جون میده برا هالیوود که از روش فیلم بسازن چیزی هم از سفید برفی و اینجور داستانا کم نداره. البته هنوز فصل دو رو شروع نکردم ولی خوب بود لذتم بردم ممنون از کتابراه💞
سلام
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن کتاب
کتاب خوبی بود اما ب نظر من یه چند جای کم باید روش کار کنید اول اینکه ابتدای داستان شبیه خیلی داستانای دیگه بود که شخصیت اول داستان از دنیای جادویی خودش میاد زمین تا زمان بروز نیروهاش
دوم توصیف فضاها بعد از بین رفتن نیروی تاریکی خوب نبود انتظار توصیفات زیباتر و کامل تر داشتم
سوم وقتی شما از شیطان صحبت میکنید و اینکه این سرزمین تو دست شیطانه تصور اینه که جدای از سیاهی یکسری ظلم و ستم یا چیزهایی شبیه این اتفاق بیفته
چهارم در مورد آموزش و نیروهای زاده عشق سخن خاصی نبود
با تشکر مجدد امیدوارم کتابهای بعدیتون بهتر و پرهیجان تر باشه
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن کتاب
کتاب خوبی بود اما ب نظر من یه چند جای کم باید روش کار کنید اول اینکه ابتدای داستان شبیه خیلی داستانای دیگه بود که شخصیت اول داستان از دنیای جادویی خودش میاد زمین تا زمان بروز نیروهاش
دوم توصیف فضاها بعد از بین رفتن نیروی تاریکی خوب نبود انتظار توصیفات زیباتر و کامل تر داشتم
سوم وقتی شما از شیطان صحبت میکنید و اینکه این سرزمین تو دست شیطانه تصور اینه که جدای از سیاهی یکسری ظلم و ستم یا چیزهایی شبیه این اتفاق بیفته
چهارم در مورد آموزش و نیروهای زاده عشق سخن خاصی نبود
با تشکر مجدد امیدوارم کتابهای بعدیتون بهتر و پرهیجان تر باشه
باسلام به همه دوستان کتابراه، این کتاب بیشتر از اینکه یک افسانه فرازمینی را به تصویر بکشد ، یک رمان عاشقانه با مثلث عشقی است ، وقایع به سرعت و بدون ثبت جزئیات اتفاق میافتند گویی که خود نویسنده نیز از آنها اطلاع ندارد ، اسامی متعدد شبیه به هم و باعث گیجی خواننده میباشند، به سرعت کتاب را خواندم که به آخرش برسم در حالی که پایانش را میدانستم ، و باتعجب دیدم که فصل اول به پایان رسیده و فصول دیگری هم دارد ، در هرحال این کتاب را به دوستداران رمانهای عاشقانه توصیه میکنم ، باتشکر از کتابراه
_همیشه آموختهام در زندگی منتظر معجزه نباشم، بلکه خودم معجزه زندگیام باشم! 💫
سلام وعرض ادب به خانم زمانی
اوج کتاب زادهی عشق در وسطهای داستان بود که برای من این قسمت جالب و دوست داشتنی بود و متاسفانه بعضی از جملات زیاد تکرار میشد مثلا این جمله (موهایش به رقص در میآمد) زیاد تکرار میشد ممنونم از شماخانم فرشته زمانی و ممنونم از کتابراه
سلام وعرض ادب به خانم زمانی
اوج کتاب زادهی عشق در وسطهای داستان بود که برای من این قسمت جالب و دوست داشتنی بود و متاسفانه بعضی از جملات زیاد تکرار میشد مثلا این جمله (موهایش به رقص در میآمد) زیاد تکرار میشد ممنونم از شماخانم فرشته زمانی و ممنونم از کتابراه
سلام
عااااالی بود. درسته ایراداتی داشت. ولی واقعا عالییییییییییییییی بود. ایراداتی که داشت این بود که جملهها رو تکرار میکرد. یعنی زیاد رنگ چشمان رو میگفت به طوری که اصلا آدم حفظ شد رنگ چشمها رو. یا مثلا اینکه موهاش توی هوا داشت میرقصید. و یک نفر گفت که باید شش هفت خط بخونی تا متوجه بشی که کدوم قصره و کیه و فلان و بهمان. خب مگه حدس زدن بلد نیستی؟ مخصوصا جاهایی که رنگ چشم رو میگه باید بتونی حدس بزنی. مثلا اگر آورد چشم سبز شما باید بدونی که یا هیراده یا اهورا. راستی اسمها هم برای من جذاب بود. یک ایراد دیگهای هم که داشت این بود که هیان عاشق مادر آهیا بود!!!!!!!! یعنی یه جورایی هم سن پدر آهیا. اگر آهیا هیان رو به زمین میبرد که دیگه هیچی. باید قبرشو واسش میکند.
عااااالی بود. درسته ایراداتی داشت. ولی واقعا عالییییییییییییییی بود. ایراداتی که داشت این بود که جملهها رو تکرار میکرد. یعنی زیاد رنگ چشمان رو میگفت به طوری که اصلا آدم حفظ شد رنگ چشمها رو. یا مثلا اینکه موهاش توی هوا داشت میرقصید. و یک نفر گفت که باید شش هفت خط بخونی تا متوجه بشی که کدوم قصره و کیه و فلان و بهمان. خب مگه حدس زدن بلد نیستی؟ مخصوصا جاهایی که رنگ چشم رو میگه باید بتونی حدس بزنی. مثلا اگر آورد چشم سبز شما باید بدونی که یا هیراده یا اهورا. راستی اسمها هم برای من جذاب بود. یک ایراد دیگهای هم که داشت این بود که هیان عاشق مادر آهیا بود!!!!!!!! یعنی یه جورایی هم سن پدر آهیا. اگر آهیا هیان رو به زمین میبرد که دیگه هیچی. باید قبرشو واسش میکند.
ایرادات: غلط املایی، سرعت زیاد داستان، کمی غیر منطقی بودن، بیش از اندازه به مسائل عاشقانه پرداختن، نپرداختن به توصیف جزئیات، قلم بدو نذاشتن وقت برای جذاب شدن داستان، بیش از اندازه ادبی و تغییر ناگهانی متن عامیانه به ادبی، کمی غیر قابل (درسته که تخیلی بود ولی کمی باید باور پذیر باشه)
وتنها خوبی که به ذهنم رسید موضوع جالبش بود.
وتنها خوبی که به ذهنم رسید موضوع جالبش بود.