نقد، بررسی و نظرات کتاب صدای سکوت - محمود نیاکانی فر
مرتبسازی: جدیدترین
منیر تیموری
۱۴۰۰/۵/۲
00
خسته نباشید خدمت نویسنده واقعا عالیییی بود وبینظیر من که خیلی لذت بردم در اینکه دراین کتاب فقط این دونفر میتونستن باهم ارتباط برقرار کنن مطمعنا در دنیای واقعی هم میشه یعنی هیچ چیز غیر ممکنی وجود نداره واقعا زیبا بود امیدوارم توی زندگیتون هم مانن کتابتون بدرخشین
واقعا کتاب خوبی بود نشون داد اولین شرط خوب بودن و انسان بودن درک کوچیک و بزرگ هم نمیشناسه باید ادمهای اطرافمون رو درک کنیم تا ادم موثری براش باشیم این کتاب واقعا خوبه بیشتر افرادی که میکن تخیلات خدای ما خیلی بزرگ تر از چیزی که فکر میکنیم خلق حیرت انگیز زیاد داره و هر چیز برای خدا ممکن هستش بنظرم عشق بی صدا هم واسه داستان خوب بود
و واسه تغییر رنگ چشم هم بعضی عوامل باعث میشه رنگ چشم تغییر کنه که با مراجعه یه اینترنت همه عوامل رو میتونید بخونید
و واسه تغییر رنگ چشم هم بعضی عوامل باعث میشه رنگ چشم تغییر کنه که با مراجعه یه اینترنت همه عوامل رو میتونید بخونید
نثر ساده و روان کتاب در ابتدا خواننده را تشویق به پیگیری داستان میکند. اما در کل تازه کار بودن نویسنده کاملا مشخص است. در مورد مسایلی که به آن اشاره کرده نیاز به مطالعه بیشتری دارد تا متن پخته تر شود. مانند داستان پیگیری بیماری رویا از سوی پزشکان. در مجموع بعنوان یک زنگ تفریح در این روزگار پر تنش مقبول بود و نتیجه گیری نهایی آن (همدلی از همزبانی بهتر است) و فانتزی بیان شده در رابطه با بیان این جمله به نظر خلاقانه بود. براشون آرزوی موفقیت دارم.
سلام من تشکر میکنم از کسایی که این امکان رو به من دادن تا از این برنامه استفاده کنم کتاب صدایه سکوت کتابه در کل خوبی هست چون تمام افراد داستان انسانهایه خوبی هستن وبه شخصیت اول داستان کمک کردن در این کتاب به معجزه اشاره شده. بر قراریه ارتباط بایک دختر کر ولال. من از این کتاب یاد گرفتم که به خواسته هایه بچهها اهمیت بدیم. هر چقدر کوچیک باشه
اوایل کتاب خیلی خوب شروع شد و من رو جذب کرد ولی اوسط کتاب داستان رنگ رویایی بودن به خودش گرفت، و هرچی جلوتر میرفتم بیشتررویایی میشدوخیلی کش دار شداین قسمت، ب نظر من اگه همون موقع ک داستان رویایی شد زودتر نویسنده کتاب رو تموم میکرد خیلی بهتر بود و اواخر کتاب خواننده خسته نمیشد، ممنون
اولای داستان خوب پیش رفت بعدش دیگ باور پذیر نبود حالا جدا از صحبتای رویا و احمد ک تخیل نویسنده بود این بنده خدا فرار کرده ولی همش گیر آدمای خوب افتاده همه کمکش کردن خ زود خودشو جم کرده سندخونه زدن ب نامش از سربازی معافش کردن. تو دنیای واقعی همچین خبری نیس و آدما گرگ شدن. مدام ماچش میکنن شخصیتای داستانم ۶ کیلو اشک ریختن همه هم از حال میرفتن و گریه میکردن تای جمله میخونی بعدش میگه اشک تو چشم یا جم شد یا جاری شد. واقعا نمیخاستم از نصفه هاش ادامه بدم ولی چون معتقدم هر کتابی چیزی برا گفتن داره تا آخر خوندمش