نقد، بررسی و نظرات کتاب صدای سکوت - محمود نیاکانی فر
مرتبسازی: جدیدترین
آقا تکلیف منو روشن کنید تا آخر بخونم یا نه؟! 🤔
از یه طرف میگین شروع کتاب خوبه و بعدش نه! پس چه طوری اکثراً کتاب رو بدون زمین گذاشتن تموم کردند؟ 🤣.
انتخاب نام کتاب خارجیها برای این ویژه است چون در حین نوشتن، نویسنده به واژه، اتفاق، صحنه یا توصیفی برخورد و نام کتاب را بر اساس محتوای متن انتخاب میکند...
و یا برای انتخاب نام و طراحی جلد از نویسندهها و طراحان گرافیست و اشخاصی که در حوزه ادبیات فعالیت میکنند، مشاوره میگیرند. حالا بماند که نام و طراحی جلد کتابهای خارجی در حین ترجمه و برگرداندن به پارسی، تعویض میشه. 🙄. آقا مگه روغن ماشینه!!!!
من اول کتابم. ولی با توجه به اون لحظه که از شکاف کانتینر که کارگرهای کارخانه رو به خانه هاشان میرساند و او آخرین تصاویر از دور نمای روستا رو میدید، میتونست اسم کتاب "شیار کانتینر"، "شکاف کانتینر" یا "نرفتن به سینما مرا از خانه فراری داد " باشه. در رابطه با رنگ چشم، گاهی رنگه چشم تغییر میکنه، البته من دلیلش رو نمیدونم، شما هم نپرسید. 😶
از یه طرف میگین شروع کتاب خوبه و بعدش نه! پس چه طوری اکثراً کتاب رو بدون زمین گذاشتن تموم کردند؟ 🤣.
انتخاب نام کتاب خارجیها برای این ویژه است چون در حین نوشتن، نویسنده به واژه، اتفاق، صحنه یا توصیفی برخورد و نام کتاب را بر اساس محتوای متن انتخاب میکند...
و یا برای انتخاب نام و طراحی جلد از نویسندهها و طراحان گرافیست و اشخاصی که در حوزه ادبیات فعالیت میکنند، مشاوره میگیرند. حالا بماند که نام و طراحی جلد کتابهای خارجی در حین ترجمه و برگرداندن به پارسی، تعویض میشه. 🙄. آقا مگه روغن ماشینه!!!!
من اول کتابم. ولی با توجه به اون لحظه که از شکاف کانتینر که کارگرهای کارخانه رو به خانه هاشان میرساند و او آخرین تصاویر از دور نمای روستا رو میدید، میتونست اسم کتاب "شیار کانتینر"، "شکاف کانتینر" یا "نرفتن به سینما مرا از خانه فراری داد " باشه. در رابطه با رنگ چشم، گاهی رنگه چشم تغییر میکنه، البته من دلیلش رو نمیدونم، شما هم نپرسید. 😶
الان ساعت 1. 27شبه ومن کتاب روتموم کردم واقعاکتاب گیرایی بودوباورنکردنی. بعضا جاهاازشدت هیجان جرأت خوندن ادامه ش رونداشتم وبعضی جاهارودوباره ودوباره خوندم. تنهادلیل منطقی که میتونم برای حرف زدن رویا واحمد بیارم روش تله پاتیه. فقط یه خطای بزرگ توی کتاب بوداونم رنگ چشای رویابودصفحه 45تو, توصیف رنگ چشمای رویامیگه آبی آسمانی وتوصفحه 284میگه چشمای عسلی...
اوایل داستان خیلی جذاب و پر شور وگداز بود و همین باعث شد تا ۴ صبح بیدار بمونم و بخونم امااز یه جایی به بعد روند داستان مدام تکرار میشد جملههای تکراری و حوصله سر بر و خسته کننده و پایانش هم مثل همه داستانها بود آنها به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند اگر داستان ریتم و جذابیت خودش رو حفظ میکرد حداقل منو ترغیب میکرد که با شور و هیجان بخونمش و هر لحظه منتظر شگفتی باشم اما بر خلاف شروع قویاش پایان ضعیفی داشت و ی سوال مگه چشمای رویا آبی نبود چطور یهو رنگش قهوهای میشه؟ همین خطای فاحش نویسنده باعث شد که من نظر مثبتی به این کتاب نداشته باشم چون یهو تصوراتم بهم ریخت
درود.... اوایل داستان خوب بود بعداش تخیلی شد و آخرهاش رو خیلی کش داد و خسته کننده بود..... من موندم تا کوچکترین چیزی میشد چرا شخصیتهای داستان هی گریه میکردن و از حال میرفتن بعضی از این گریهها دیگه اغراق آمیز بود آخه مرد آن هم تو نسل قدیم انقدر راحت گریه میکنه درکل از این کتاب خوشم نیومد
در کل داستان زیبایی بود.
ایده داستان قشنگ بود و شروع جذابی داشت. ولی به قول دوستان داستان در یک سوم پایانی خیلی کش اومد خیلی راحت میشد زیبا تر و چکیده تر بشه.
ضمنا کمی هم دور از واقعیت بود که مثلا هی رویا از اتاق بیرون میومد و خاله ش پا میشد بغلش کنه
میتونست این داستانای قهر و اشتی کمتر بشه و به جاش ماجراهای جدید تری وارد داستان بشه.
میتونست خیلی جذاب تر و منسجم تر باشه به نظرم خیلی کار داره.
به نویسنده پیشنهاد میکنم که یه بار دیگه خودش بخونه داستانشو تا اصلاحاتشو انجام بده.
ایده داستان قشنگ بود و شروع جذابی داشت. ولی به قول دوستان داستان در یک سوم پایانی خیلی کش اومد خیلی راحت میشد زیبا تر و چکیده تر بشه.
ضمنا کمی هم دور از واقعیت بود که مثلا هی رویا از اتاق بیرون میومد و خاله ش پا میشد بغلش کنه
میتونست این داستانای قهر و اشتی کمتر بشه و به جاش ماجراهای جدید تری وارد داستان بشه.
میتونست خیلی جذاب تر و منسجم تر باشه به نظرم خیلی کار داره.
به نویسنده پیشنهاد میکنم که یه بار دیگه خودش بخونه داستانشو تا اصلاحاتشو انجام بده.
متاسفم که چند ساعت وقت گذاشتم برای خواندن نیمی از داستان، خیلی رویایی و غیرواقعی، خیلی بد، شاید اگر نویسنده یک دختر نوجوان و تازهکار بود اینقدر مسخره نبود، امیدوارم نویسنده کمتر فیلم هندی اون هم از نوع ضعیفش ببینه
امیدوارم اگر علاقه به نویسندگی دارید، کمی مطالعه کنید و تلاش، هنوز راه بسیار درازی در پیش دارید😔😔😔😔😔
امیدوارم اگر علاقه به نویسندگی دارید، کمی مطالعه کنید و تلاش، هنوز راه بسیار درازی در پیش دارید😔😔😔😔😔
اینکه توی داستان معجزه رخ داده وتخیلی شده به کنار به هرحال ما توی تخیلمون هرغیرممکنی رو ممکن میکنیم اما اونجاهایی که نوشته بود وقتی این دختر (رویا) میخندید صورتش کهکشانی میشد یه سوتی ریز هست چون خودش گفته بود که صورت رویا فلجه پس چطوری میتونسته بخنده در کل داستان خوبی بود وبه قول دوستان ارزش یکبار خوندن روداره
درود بر شما 🙏 اوایل داستان رو خیلی زیاد دوست داشتم ولی از اواسط داستان, روندِ اصلی داستان به ظاهر غیر واقعی پیش رفت اما احساس میکنم نویسنده از این روش برای مقایسهی ارتباطِ درست و نادرست استفاده کرده یعنی خانواده و دوستانِ احمد با وجودِ شناختی که از او داشتند ولی هیچ درکِ درستی از او نداشتند که باعث شد ارتباطِ درستی با او نداشته باشند ولی در شهر, دوستان و خانوادهی جدید او را به خوبی درک میکردند و ارتباطِ درستی داشتند و مهمتر از همه ارتباطِ قلبی و ذهنی کاملا بسیار خوبی که بینِ رویا و احمد برقرار بود که فراتر از یک ارتباطِ معمولی به شمار میرفت... نتیجه گیری شخصی من از کلِ داستان این بود که; درک اولین شرطِ ارتباطِ درست بین انسانهاست
اما آخراش، یهکم از باور پذیری و جذابیتشکم شد
درمجموع زیبا و جالببود و ازخوندنش لذتبردم.