نقد، بررسی و نظرات کتاب سالهای دوری - مرضیه یار احمدی
مرتبسازی: جدیدترین
منیر لویزانی
۱۴۰۳/۲/۸
00
خیلی عالی بود اما خیلی تخیلی بود. مخصوصا از اواسط کتاب سرگرم کننده بود
من بیشتر به این خاطر این داستانو برای خوندن انتخاب کردم که توی نت راجع بهش نوشته بودن داستان بر اساس واقعیت هستش... شروع داستان خیلی قشنگ بود واقعا حس و حال زندگیهای قدیمی اون دورانو داشت و این واقعی بودن داستان تا مدتی بعد از مرگ علی مشخص بود ولی متاسفانه دقیقا بعد ازون زمان و با واردن شدن بانو به عمارت وزیریها داستان کاملا رنگ و حس و حالش تغییر میکنه وبیشتر شبیه رمانهای تخیلی میشه. یعنی میشه گفت داستان دو جور موضوع و حس و حال داشت. مثلا یکی از قسمتهای خیلی تخیلی و غیر واقعی داستان اون قسمتی هستش که شاهرخ عمارت رو برای بانو به ارث میزاره. ولی در کل به عنوان یه رمان عاشقانه و تخیلی قشنگ بود و ارزش خوندن داره.
بعضی قسمتهای کتاب را بسیار کش داده بودند، اما ماجرای مرگ علی آخر با جزئیات توضیح داده نشد. اینکه این همه خواستگار و خاطرخواه در بدو ورود به هر جایی برای بانو ایجاد میشد کمی مبالغه آمیز بود، اینکه شاید تغییر فرهنگ نسبت به چند دهه قبل باشه اما راحت یکی به دیگری دل میبست هم اغراق داشت. ماجرای مادرشوهر بانو فرخنده هم دیگر خیلی غلو داشت یعنی یک مادر انقدر درد حسادت و عقده داره که ذرهای رحم به زندگی عاشقانه پسرش نیاره. اما اینکه برخی رسوم و تکیه کلامهای قدیمی درش بود خوب بود. ماجرای انگلیس و حمایت شهروز هم که خیلی خنده دار بود. بعضی جاها رفتار بانو منطقی و قابل قبول نبود.
هرچی که اوایل کتاب قابل باور و خوب پیش رفت از مرگ علی به بعد همه چیز رویاگونه و به طرز عجیبی تخیلی و غیرواقعی شد ابتدای کتاب انگار قلم بسیار شیوا و پختهای داشت بعد یهو انگار چند نفر داستان رو به دست گرفتن و باقلم ناپخته شروع به نوشتن کردن... فضاسازی داستان قشنگ بود. شاید اگر تو دوران نوجونیم بودم کتاب برام بسیار قابل پسند و جذاب به نظر میرسید.
من دوست داشتم کتاب رو، برخلاف اکثر نظرات بنظرم پرگویی نداشت. یه سری چیزا مثل اکثر رمانهای ایرانی اغراق امیز بود ولی بازم اذیت کننده نبود. یه جاهایی هم سانسور شده بود متاسفانه.
«خطر اسپویل:»
دلم واسه علی سوخت و انگیزه منوچهر از کشتن علی رو نفهمیدم. نقش بانو توی پیدا کردن قاتل شوهرش رو هم نفهمیدم، هیچ نقشی نداشت ولی نوشته بود بهم افتخار کن که قاتلتو پیدا کردم و به سزای عملش رسوندم!
«خطر اسپویل:»
دلم واسه علی سوخت و انگیزه منوچهر از کشتن علی رو نفهمیدم. نقش بانو توی پیدا کردن قاتل شوهرش رو هم نفهمیدم، هیچ نقشی نداشت ولی نوشته بود بهم افتخار کن که قاتلتو پیدا کردم و به سزای عملش رسوندم!
زیاده گویی بسیار، کتابی که تو ۳۰۰ صفحه میشد خوند و ۶۰۰ صفحه کردن.
تا صفحه ۴۶۰ دیگه بیشتر نتونستم ادامه بدم.
««اسپویل 👇🏻👇🏻👇🏻»»
دختری که کارگر خونست و اومده مثلا بچشو فروخته به یه خونواده ثروتمند، تموم مردای عمارت عاشقشن و خانوم از همه طلبکاره و ناراحت و شاکی میشه اگه بچشو مثلا ببرن سفر، خانوم جان شما بچتو "فروختی"!!! اونم مثلا بچهای که یادگاره عشقته که دو ماهه مرده 😐😐😐
تا صفحه ۴۶۰ دیگه بیشتر نتونستم ادامه بدم.
««اسپویل 👇🏻👇🏻👇🏻»»
دختری که کارگر خونست و اومده مثلا بچشو فروخته به یه خونواده ثروتمند، تموم مردای عمارت عاشقشن و خانوم از همه طلبکاره و ناراحت و شاکی میشه اگه بچشو مثلا ببرن سفر، خانوم جان شما بچتو "فروختی"!!! اونم مثلا بچهای که یادگاره عشقته که دو ماهه مرده 😐😐😐
کتاب عالی بود، فضا سازیش خیلی خوب بود، فقط یک ایراد داشت برخلاف چیزی که نویسنده گفته ادبیات داستان یکم به نظرم امروزی بود، شایدم واقعا همون طوری حرف میزدن. تقریبا همه شخصیتها به غیر از چند تا رو دوست داشتم، فقط ظاهر شخصیتها رو اونطوری که توصیف شده بود تصور نمیکردم، مخصوصا شاهین رو اصلا شبیه علی تصور نمیکردم، امیدوارم نویسنده و شخصیتهایی که واقعی بودن منو ببخشن