نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی مرگ آرام - سیمون دوبووار

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
مریم مهدی
۱۴۰۱/۶/۲۸
اسم خانم سیمون دوبوار را زیاد شنیده بودم ولی هیچ کدام ازآثارشان را نخوانده بودم. این کتاب اولین چیزی بود که از ایشان خواندم. کتاب بارها و بارها در برنامه کتاب باز توسط آقای صحت معرفی شده بود و بسیار هم قابل تحسین یافتمش.
خانم دوبوار به زیبایی و ظرافت به شرح بیماری و سپری کردن واپسین روزهای عمر مادرش که 78 ساله است می‌پردازد. شاید می‌پندارید قصه بیماری و مرگ تدریجی یک پیرزن، موضوع بدیع و بکری برای یک رمان نخواهد بود چرا که بسیاربسیار شنیده ایم و دیده ایم ولی باید بگویم تا کتاب سیمون را نخوانده اید هنوز بسیاری از احساسات و خلقیات مخصوص همچون حال و هوایی را درک نخواهید کرد.
او با قلمی شگفت آور به شرح و توصیف زوایایی از جدال رنج و مرگ می‌پردازد که به جرات می‌توانم بگویم جزو نوادر ادبیات جهان است. داستان بسیار تلخ و دردناک است، یک تراژدی سوزناک که در همزمانی سوزش تیر تیز مرگ، مخاطب را به خلسه‌ای شیرین و سکرآور توسط کلام آرام بخش و دلپذیر نویسنده فرو می‌برد.
ترجمه بسیار روان و گویا و راوی بسیار خوشخوان و خوش لحن نیز به ایجاد لذت مضاعف از مطالعه این کتاب دامن زدند.
تمام کتاب‌های خانم دوبوار را زین پس خواهم خواند.
ممنون از کتابراه
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۲/۷/۱۵
سیمون دوبوار، زنی جسور با نام مردانه، از مرگ مادرش در کتاب صوتی مرگ آرام می‌نویسد و می‌گوید. داستانی حقیقی از رویدادی ناگزیر و کنش و واکنش اطرافیان متوفی و شخص در حال مرگ. مادری که دوبوار ازش تعریف می‌کند هم به خودش می‌رسد و هم در حال از دست دادن نیروی زندگی است و با مرگ دست به گریبان است و درد دارد. دوبوار از خودش نیز می‌نویسد از خواهرش نیز. فکر کنم مرگ آرام کتاب معروف دوبوار است و لحظات رنج قبل از مرگ دستمایه آن است. در مجله صوتی کتاب شنبه با سیمون دوبوار و مرگ آرام پیشتر آشنا شدم. موضوع مرگ و سوگ آن نمی‌تواند سوژه شادی باشد اما سیمون دوبووار با قلمی قوی و پرقدرت آن را بیان می‌کند که کشش خواندن پیدا می‌کنید. شنلخت مرگ آرام برای آثار سیمون دوبووار امری لازم است اما گوینده آن را به صورت یکنواختی میخواندش!؟ داستانی نه چندان عمیق و گذرا که طالبان سبک خودش را می‌طلبد. برای شناخت بانو سیمون دوبووار باید هر اثرش را حداقل یکبار خواند تا بعد تصمیم بگیریم که دوباره بخوانیمش یا نه؟!
📚الناز محمدی📚
۱۴۰۱/۱۱/۲۹
🍁سیمین دوبووار فرانسوی، فیلسوفی که‌ تفکرش اگزیستانسیالیستیه! این نگاه اون به زندگی، انسان و مرگش توی کل داستان وجود داره. درواقع کتاب سر تا پا دعوتیه برای ما، برای اندیشیدن به خودمون و به ماهیت انسان. اون شخصیت مادرشو با این نگاه توصیف میکنه…
مادر سیمون دوبووار اتفاقی دچار شکستگی ران پا میشه و اونجا دکترها تصادفی متوجه میشن که مادر سرطان داره. حالش کم کم وخیم میشه و بعد چهار هفته می‌میره!
تجربه‌ی مرگ آدم‌های نزدیک قطعا تجربه‌ایه که خیلی از ماها پشت سر گذاشتیم، پس میتونیم با داستان همذات پنداری کنیم. دوبووار حرف قشنگی توی این کتاب درمورد مرگ زده؛ اون میگه؛ “مرگ هر انسانی برای بازماندگانش حسرت‌های بسیاری را به همراه دارد. که دایم با خودمان میگوییم که‌ای کاش لحظات بیشتری از زندگی مان را به او اختصاص داده بودیم. ”
دوبووار در حالیکه کنار بستر مادرش نشسته به زندگی گذشته خودشو مادرش هم پرداخته و همه اونها رو مرور کرده! جاهایی که اون با مادرش، و با مادرش با اون نامهربون بوده، و یا جاهایی که باید به مادرش حق میداده و نداده، ترسهای بیدلیل مادرش از مبتلا شدن به سرطان، و همینطور انتخابهاش… همه و همه رو مرور میکنه! اون درواقع با این کار بخشایی شخصی و پنهان از زندگیش، حسرت‌ها وخوشی‌هاشو به ما نشون میده. راجع به اسم دکترها که خیلی سطحی با دکتر پ، دکتر ه، و یا دکتر ب بودند، باید اسامی بهتری انتخاب میشد، اما از طرفی هم این کتاب از زندگی شخصی دوبوواره، و اسامی همه واقعی بوده، شاید نخواسته اسامی پزشکها رو درگیر این مسیله کنه! یه جمله قشنگ؛
- ابدیت، خواه ملکوتی، خواه زمینی نمی‌تواند تسلابخش انسانی باشد که زندگی را دوست دارد اما مرگ را پیش روی خود می‌بیند.
A.asgari
۱۴۰۱/۱۲/۱۳
کتاب عجیب و خوبی بود درباره‌ی مادری بود که ران پاش میشکنه و میبرنش بیمارستان و بعدا متوجه میشن مبتلا به سرطان روده است و از دیر باز فکر اینکه‌ی روز سرطان میگیره و از سر گذرانده بوده و از سرطان میترسیده داستان از دوران کودکی مادرش زجر‌ها‌یی که کشیده که در کودکی محبتی از مادرش ندیده و گادرش خواهرشو بیشتر دوست داشته تا جونیش که شوهر میکنه و شوهرش باهاش نامهربونی میکنه و شبا دیر وقت به خونه میومده و شوهرش میمیره و این احترامو در اختیار بچه هاش میذاره و یه جایی داستان میگفت من برایه خودم هیچوقت زندگی نکردم همه ش بخاطر دیگران بوده درباره‌ی زنی شجاع بود زنی زجر کشیده زنی قویی ممنون از کتابراه صدایه راوی هم به دل مینشست
بهزاد همدانی
۱۴۰۲/۷/۲۹
طی دو سال اخیر من کتاب صوتی مرگ آرام را دو بار دانلود کردم و چند بار کامل تمام فصل هایش را مرتب از اول تا آخر گوش کردم. گوینده داستان بسیار زیبا و تاثیر گذار قصه را روایت می‌کند. و واقعا حرفه‌ای کارش را بلد است. برعکس بعضی‌ها که آنقدر بد و با مکث و تپق زدن‌های زیاد و صدای نامناسب حتی بهترین کتاب‌ها را از چشم آدم می‌اندازد. خسته نباشید و با آرزوی موفقیت برای شما خانم راوی و بقیه همکاران تان. در ضمن داستان مرگ آرام ارزش خواندن و شنیدن را دارد به نظر من که خیلی عالی بود. گرچه فضای غمگینی دارد ولی بسیار زیبا و با جذابیت و کشش خاصی مخاطب را وامی دارد که ادامه داستان را پیگیری کند.
Zahra Rahimi
۱۴۰۱/۱۲/۳
با سلام نام این نویسنده شهیر رو شنیده بودم. البته اولین بار روی خیابانی در شهرک غرب بعد بیوگرافی ایشون رو خوندم قلمشون خیلی زیبا و جذابه. این حس و رابطه اشون با مادرشون و ریز به ریز نوشتن جزییات که هنر بالایی هم در اون به کار برده شده برام خیلی جذابه و ستودنی اما غم عظیمی که کل داستان را احاطه کرده باعث شد نتونم ادامه بدم. کمی حالم بهتر بشه حتما ادامه داستان را می‌خوانم البته گوش میدم و نظر کاملتری رو راجع بهش خواهم داد. الان فقط میتونم بگم نمونه خوبی برای آموزش به نویسنده‌های نو پا که چقدر عالی به جزئیات برداخته شده. موفق باشید و ماندگار
somayeh tohidlou
۱۴۰۱/۱۲/۲۳
کتابی ساده و اندیشیدنیست از سیمون دوبووار. روایت مرگ مادرش را نوشته از پس سرطان. درباره اینکه تصویر اطرافیان از مرگ و رنج و تصویر خود بیمار چیست. پرسش جدی مقابله یا پذیرش در برابر مرگ را مطرح می‌کند. کتابی که مرگ‌ آگاهی را درون انسان زنده می‌کند
جالب‌تر آنکه در فصولی از این کتاب نسبتا کوتاه اختلافات همیشگی سیمون با مادری کاملا مذهبی را روایت می‌کند. اینکه چطور زندگی در خصمشان به روزهای کنار یکدیگر در بستر بیماری تبدیل شده و بازخوانی دیگرگونه اعتقادات مادرش که حتی اینبار متفاوت و غیرنمایشی‌اش می‌دید.
علیرضا عباسی
۱۴۰۲/۵/۸
خانم سیمون واقعا نویسنده قدرتمندی هستند اگر میخواهید یکی دیگر از رمان هایش را بخوانید کتاب همه می‌میرند بینظیر است و به نظر من بهترین رمان خانم دوبووار است (بهترین رمانی هست که تا الان خواندم) که با تمام احساسات نوشته شده من خودم هربار که میخونم بازم برام تازگی داره و بغض گلوم رو میگیره
Gorji
۱۴۰۲/۹/۸
تا حالا از این نویسنده کتاب نخوانده بودم. بسیار ساده و روان داستان روایت شده. در حالی که موضوع اون غم انگیزه ولی جوری روایت شده که دوست داری تا آخرش گوش کنی. کتاب همه میمیرند این نویسنده رو خیلی دوست دارم ولی تو کتابراه نیست. امیدوارم هر چه زودتر صوتی اونو ارائه بدهند.
هانیه هژبرالساداتی
۱۴۰۱/۱۱/۲۶
قطعا این کتاب برای من که شرایط مشابهی رو طی کرده بودم معنا و ارزش خاصی داشت… این اشتراک تجربیات بین من امروز و سیمون ٥٩ سال پیش حس عجیبی داشت…
نحوه بیان عالی. موسیقی انتخاب شده عالی. کیفیت صدا و ضبط عالی.
Mahsjan
۱۴۰۱/۴/۶
سیمون دوبوار در کتاب به شایستگی به آخرین روزهای زندگی مادرش میپردازه. در این کتاب خواننده با روایت زندگی و خاطرات مادر دبووار مواجه میشه و او خیلی خوب احساسات مادرش و نظرش را درباره زندگی و مرگ بیان می‌کند
مجیدناجی
۱۴۰۲/۱۰/۱۸
باعرص سلام خدمت دوستان و خسته نباشید. کتاب جالبی بود متاسفانه این روزگار و امروز همه ما را شرح میده. خداکنه که همه ما به پدر و مادر‌هایمان بیشتر توجه و رسیدگی کنیم.
مهرى اعظمى
۱۴۰۲/۱۰/۳
خیلى دردناک بود، همیشه پیرى دغدغه بزرگى برام بوده و هست، نویسنده کامل مارو با خودش به سپرى کردن دوران بیمارى مادرش تا مرگ میبره و موفق هم عمل میکنه واقعا زیبا بود
رضایی
۱۴۰۲/۱/۱۳
تفسیر نویسنده از آخرین لحظات زندگی مادرش عالیست فضابسیار غم آلود و تداعی کننده خاطرات عزیزان از دست رفته است اتفاق خاصی در روایت مشاهده نمیشود بیشتر بازگویی شیوه مرگ است.
رضا احمدی
۱۴۰۱/۱۱/۸
من فصل اولش رو گوش دادم و واقعا دلم نخواست به رمانی گوش بدم که وقت نزاشته برای مخاطبش فکر کنه و چهار تا اسم شخصیت بزاره رو شخصیت هاش... دکتر ت و دکتر چ و...
مریم منتظرالنگه
۱۴۰۲/۷/۲۰
کتاب بدی نبود جالب بود ولی صدای راوی رو اصلا دوست نداشتم و با اینکه تا حالا هیچ کتابی رو نیمه کاره رها نکردم اینار مجبور شدم.
فائقه
۱۴۰۲/۳/۲۹
صدای آزاده رادمهر رو خیلی دوست دارم از کتاب دختری با هفت اسم هم باصدای ایشون بسیار لذت بردم
زهرا بابایی
۱۴۰۱/۱۱/۱۵
بد نبود. مراحل مرگ مادر بود. غم انگیز و دردناک. ماددددرررر مقدسه. خواننده هم خیلی خوب بود
زینب زمانی
۱۴۰۲/۶/۱۵
تجربه یه همراه بیمار سرطانی و رو به مرگ رو زیبا توصیف کرده بود.
سها سریعتی
۱۴۰۲/۴/۱۶
برای من این لحظات رو تجربه کردم عالی بود و بسیار گریه کردم
Omid
۱۴۰۱/۱۲/۱۴
کتاب خوبی بود یکمی غمگین بود
نازنین مرادی
۱۴۰۰/۱۲/۱۳
عالی بود به من ورس‌های زیادی. داد