نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی بمب خیس - سقوط مرگبار - جلد دوم - معین فرد
4.7
616 رای
مرتبسازی: جدیدترین
این رمان جلد دوم مجموعهی سقوط مرگبار به شمار میآید و اتفاقات آن پس از ماجراهای کتاب باران سیاه رخ میدهد. زایراس شخصیت اصلی داستان پس از پیدا کردن هویت خود و به دست آوردن جعبهی سیاه به ارباب کرومها (موجوداتی زنده از جنس ربات) تبدیل میشود. او در بالاترین جایگاه کرومها به نوکر کرادن هم تبدیل میشود. کرومها تصمیم دارند با این حیله و قرار گرقتن زایراس در جایگاه ارباب کرومها از ارباب اصلیشان یعنی کرادن که در یک بدن آهنی با زایراس به زندگی ادامه میدهد حفاظت کنند. این ایده با شکست روبهرو میشود و زایرس به همه چیز پشت میکند و سر به بیابان میگذارد. او در کتاب بمب خیس که جلد دوم مجموعهی خواندنی سقوط مرگبار است تلاش میکند راهی بیابد تا از دیوار رادیواکتیوی بگذرد و به دنبال ناشناختهی خود برود. او در این ماجراجویی بزرگ به حقایق نهان بسیاری دست پیدا میکند، قبیلههای بزرگی قصد دارند از دیوار عبور نمایند و دنیا را به آتش بکشند.
سلام، کتاب صوتی بمب خیس _سقوط مرگبار:
بسیار داستان پر هیجان و زیبا از فردی به نام زایراس که نصف ربات و نصف انسان است داستانی زیبا که ذهن مخاطب را به چالش میکشه، داستانی طولانی و پر از تجربههای زیبا، دارای چند جلد و شخصیتهای زیبا، داشتن گویندگان عالی که به راحتی مطالب را به ذهنت شنونده انتقال میدهد،،، پیشنهاد میکنم داستان را گوش کنید ولی برای تجربه بهتر و بیشتر جلد اول این داستان رو اول گوش کنید.. پیروز و موفق باشید.
بسیار داستان پر هیجان و زیبا از فردی به نام زایراس که نصف ربات و نصف انسان است داستانی زیبا که ذهن مخاطب را به چالش میکشه، داستانی طولانی و پر از تجربههای زیبا، دارای چند جلد و شخصیتهای زیبا، داشتن گویندگان عالی که به راحتی مطالب را به ذهنت شنونده انتقال میدهد،،، پیشنهاد میکنم داستان را گوش کنید ولی برای تجربه بهتر و بیشتر جلد اول این داستان رو اول گوش کنید.. پیروز و موفق باشید.
درود با عرض تبریک به نویسنده جدید و خوش فکر وطنمون داستان واقعا عالیه و ایدههای جالب نویسنده باعث میشه جذب بشید.
من چند تا انتقاد میکنم و امیدوارم برمن ببخشید تنها قصد دارم از بیان این انتقادها سازندگی و بهترشدن است.
۱. شخصیت سامیرانا در داستان که جز شخصیتهای اصلی داستانه در این جلد کور میشه ولی دقیقا بعد اینکه مشخص میشه کور هستش اتفاق عجیبی میافته و نویسنده فراموش میکنه و کرادن بارها با چشمک به سام علامت میده یا سام از نگاه کرادن متوجه میشه چی بگه یانه درصورتی که سام بینایی نداره!
۲. جلد اول واقعا خوب بود و خوب تموم شد و جمع بندی خوبی داشت، اما جلد دوم با کمال تعجب جایی تموم میشه که تو اوج هیجان هست و جمع بندی نداره مگه میشه یک جلد کتاب جمع بندی نداشته باشه؟! و این موضوع جایی تو ذوق من زد که سریع رفتم جلد سوم رو خریدم و دیدمای دل غافل اصلا از ادامه جلد دوم شروع نشد! و باعث شد دلسرد بشم و بیخیال این کتاب بشم...
۳. من جلد سوم رو تهیه کردم و تا نصف بیشتر نتونستم ادامه بدم چون کلا داستان جای دیگری رفت که به نظرم یه ایراد بزرگه و حداقل باید یکفصل اونجا میبود یه فصل در شخصیت کرادن.
من چند تا انتقاد میکنم و امیدوارم برمن ببخشید تنها قصد دارم از بیان این انتقادها سازندگی و بهترشدن است.
۱. شخصیت سامیرانا در داستان که جز شخصیتهای اصلی داستانه در این جلد کور میشه ولی دقیقا بعد اینکه مشخص میشه کور هستش اتفاق عجیبی میافته و نویسنده فراموش میکنه و کرادن بارها با چشمک به سام علامت میده یا سام از نگاه کرادن متوجه میشه چی بگه یانه درصورتی که سام بینایی نداره!
۲. جلد اول واقعا خوب بود و خوب تموم شد و جمع بندی خوبی داشت، اما جلد دوم با کمال تعجب جایی تموم میشه که تو اوج هیجان هست و جمع بندی نداره مگه میشه یک جلد کتاب جمع بندی نداشته باشه؟! و این موضوع جایی تو ذوق من زد که سریع رفتم جلد سوم رو خریدم و دیدمای دل غافل اصلا از ادامه جلد دوم شروع نشد! و باعث شد دلسرد بشم و بیخیال این کتاب بشم...
۳. من جلد سوم رو تهیه کردم و تا نصف بیشتر نتونستم ادامه بدم چون کلا داستان جای دیگری رفت که به نظرم یه ایراد بزرگه و حداقل باید یکفصل اونجا میبود یه فصل در شخصیت کرادن.
با سلام و تشکرهای فروان از استاد معین فرد گرامی با تشکر از زحمات فروان شما خواستم یه نقد کوچکی از داستانتان برای کسانی که میخواهند داستان سقوط مرگبار را گوش دهند بکنم این داستان فوق العاده است داستانی اخر الزمانی است و شخصیت اصلی و جداب داستان مردی است که با رباتی به اسم کرادن تلفیق شده است اسم اصلی مرد داستان زایراس است و ماجراهای پر رمز و راز درست میکند و دوم استاد معین فرد من قسمتهای داستان را متوجه نمیشم مگه سامیرانا هنگام ورود به دنیای ان طرف دیوار بیهوش نبود تا جایی که من فهمیدم تا شهر کرومها بیهوش بود پس از کجا راه ورود به دیوار را میدانست و به آنتر گفت؟
و چطور میشود سامیرانا نابینا باشد اخر او حتی رنگها را میدانست
و چهارم اول با تشکر از عوامل دوبلاژ و استاد صدای هیوالاها و فحشهایی که میدادند خیلی تکراری بود استاد از فحشهای جدید استفاده کنید تا داستان خشن تر شود
و راستی استاد این زایراس به سامیرانا خیلی علاقه منده ببین چیکار میتونی براش انجام بدی با تشکرهای بسیار فراوان از استاد
محمدرضا 16 ساله از تبریز
🌹
و چطور میشود سامیرانا نابینا باشد اخر او حتی رنگها را میدانست
و چهارم اول با تشکر از عوامل دوبلاژ و استاد صدای هیوالاها و فحشهایی که میدادند خیلی تکراری بود استاد از فحشهای جدید استفاده کنید تا داستان خشن تر شود
و راستی استاد این زایراس به سامیرانا خیلی علاقه منده ببین چیکار میتونی براش انجام بدی با تشکرهای بسیار فراوان از استاد
محمدرضا 16 ساله از تبریز
🌹
یکی از بهترین کتابهای علمی و تخیلی. واقعا از دید وسیع و بسیار مبتکر نویسنده، احساس غرور به هر ایرانی دست میده و کاش کارگردان و تهیه کنندهای پیدا بشه تا بتونه از کتابهای این دو نویسنده معروف فیلم و یا سریالی تهیه کنه. پیشنهاد میکنم تمام کتابهای امین و معین فرد را مطالعه کنید یا بشنوید.
از فوق العادهترین و برترین کتابهایی که تا امروز گوش کردم همین نوشته جناب فرد است کتابی که شما را وادار به شنیدنش در مدت کوتاهی میکند و داستان بسیار جذاب و شگفت انگیزش همراه با خلاقیت و قدرت عجیب نویسنده در خلق لحظههای بی بدیل و تخیل بالای ممهور در هر ثانیه جوری دور افکار شما چمبره میزند که تا پایان کتاب گویی در این جهان زیست نمیکنید و این شاید شیرینترین بخش ماجراست به شدت توصیه میکنم به گوش دادن این اثر فاخر چرا که گاهی لازم است در حال زندگی نکنیم و جای گذشته به آینده سفر کنیم.
نسخه صوتی جلد اول و دوم کتاب سقوط مرگبار رو گوش دادم. خوب بود، ولی اشکالات ریز و درشت داستان تا اینجای کار مانع از تبدیل شدن کتاب به یک اثره عالی میشه. بزرگترین مشکل کتاب اینکه نه تنها هنوز بعد از دو جلد به هیچکدوم از پرسشهایی که برای مخاطب ایجاد کرده جوابی نمیده. بلکه پرسشهای جدیدی هم ایجاد میکنه. مشکل بعدی تکراری شدنه روند داستان هست. مثلاً اینکه داستان کلاً دو روند اصلی داره، یک: شخصیتها برای رسیدن به یک مقصد درحال سفر و پیمودن راه هستن که براشون اتفاقاتی رُخ میده. دو: شخصیتها به مقصدی میرسن و در اونجا براشون اتفاقاتی رُخ میده که بعدش اونجا رو ترک میکنن (تو داستان این روند بارها و بارها تکرار میشه). یا مثلاً اینکه شخصیتها از دست هیولاها درحال فرارن که یکدفعه یکی از نا کجا آباد پیدا میشه و اونا رو از دست هیولاها نجات میده. مشکل بعدی سوتیهایی هست که در داستان وجود داره. مثلاً در جلد دوم سامیرانا وقتی از دنیای خودش تعریف میکنه میگه "وقتی یکروز در بچگی تنها خونه بود صدای آژیر میاد و یک بمب اتمی میوفته نزدیک شهرشون" که این باید همون شروع جنگ اتمی و نابودی دنیا در بیست سال پیش در دنیای سامیرانا باشه. ولی وقتی زایراس برای اولین بار همراه سامیرانا از ترک عبور میکنه و به دنیای سامیرانا میاد و میپرسه "چرا تو دنیای من اینجا شهری نیست ولی تو این دنیا شهر هست؟ " سامیرانا میگه "چون تو دنیای شما جنگ شهر رو نابود کرده" و زایراس میپرسه "مگه اینجا جنگ نشده؟ " و سامیرانا میگه "کاش جنگ شده بود. اینجا یه اتفاق بدتری افتاده" که این کاملاً با اون خاطره ایی که سامیرانا در اوایل جلد دوم تعریف کرده بود مغایرت داره و طوریکه داستان میگه اصلا تو دنیای سامیرانا جنگ اتمی و نابودی دنیا اتفاق نیوفتاده!
کتاب در فضای آخر الزمانی خوب نوشته شده اما هنوز کمی و کاستیهای زیادی در شخصیت پردازیها دارد البته که نویسنده خط داستانی و پیرنگ خوبی را برای این کتاب رسم کرده است. گوینده آقای چگنی بسیار توانمند هستند و واقعا صدای گیرایی دارند. کسانی که به این نوع کتابهای فانتزی علاقه دارند میتوانند مجموعه نبرد با شیاطین را مطالعه کنند که البته کتابهای آقای فرد در این سطح کشور ما خیلی کتابهای ارزشمندی هستند.
نویسندهی گرامی پشتکار خوبی دارن و همینکه تا اینجا پیش اومدیم یعنی کارشون ارزش داره. فکر میکنم فیلمهای امریکایی زیاد تماشا میکنند😊. چون امثال این داستان آینده و نابودی دنیا وتغییرات ژنتیکی و.. رو در فیلمهای امریکایی دیدیم. ولی شخصیت اصلی داستان بیشتر شبیه یک مرد ایرانی در زمان حاله! استرسهای زیاد بیماری اضطراب داره که با محیط و زمان زندگیش اصلا همخوانی نداره! شخصیت زن هم همچنین. بیشتر شبیه زنهای حال حاضره. بعضی جاهای کتاب اشتباه داستانی داره. که با مطالعهی چندین باره توسط افراد متفاوت و ویراستار قبل از چاپ این موارد میتونه برطرف بشه. بعضی بخشها کاملا بی مورد از اصل داستان هست و بی مورد کتاب را طولانی کرده. طولانی شدن بیش از حد داستان رو از جذابیت دور و به سمت خسته کنندگی پیش میبره. موارد ذکر شده به عنوان همکاری با یک نویسندهی عزیز و نظر یک خواننده قید شد. با آرزوی موفقیت برای نویسنده و تیم اجرای صوتی کتاب.
اصلا پیشنهاد نمیکنم داستان بیخود کشدار میشود و مثل قصه هزار یک شب که برای تمام نشدن یک موضوع جدید در پس موضوعات باز نشده قبلی اضافه میشود فکر نمیکنم این قصه تمام شدنی باشد وقت تلف کردن است و هیچ یک از ابهامات تا به این فصل باز نشده حتی ابهامات جدید اضافه میشود من فصل ۳ هم خریدم ولی باز یه داستان جدید تازه فهمیدم بازم تمام نمیشود و فصل دیگری هم در راه است منکه خسته شدم از گوش کردن بهش خیلی صحنههای تکراری زیاد داردای کاش کامنتهای واقعی مینوشتن که وقت هزینه صرف این رمان نکنم
با سلام
متاسفانه با این کتاب همانند جلد اول نتونستم ارتباط برقرار کنم که علتش طولانی کردن مطالب
کتاب
هنوز نتونستم بفهمم چگونه میشه یه تابلو رو نشون یه نابینا داد و شخص متوجه تفاوت دوتابلو میشه رو توضیح بدم فکر میکنم حتی خود نویسنده نیز به اینکه شخصیت داستانش نابیناست اعتقاد نداره
متاسفانه با این کتاب همانند جلد اول نتونستم ارتباط برقرار کنم که علتش طولانی کردن مطالب
کتاب
هنوز نتونستم بفهمم چگونه میشه یه تابلو رو نشون یه نابینا داد و شخص متوجه تفاوت دوتابلو میشه رو توضیح بدم فکر میکنم حتی خود نویسنده نیز به اینکه شخصیت داستانش نابیناست اعتقاد نداره
خیلی عالی بود. جلد سوم رو میخوام شروع کنم فقط امیدوارم اونجا جواب همه سوالات داده بشه. دیگه خیلی قاطی شده مثل یه کلاف در هم شده. اما عالیه هرلحظهاش غیر قابل پیش بینی هستش و نمیتونی تا کتاب تموم بشه ازش دست برداری. گویندگان هم عالی هستن. اول از همه ممنون از آقای امین فرد و گویندگان و کتابراه
سلام جناب معین فرد ممنون میشم پاسخ بدید، معین فرد اسم مستعار شماست یا واقعی؟ چرا اسم کامل تون روی کتاب نیست؟ این نظر رو پنج بار ویرایش کردم، هر چی جلوتر میرم شگفتی بیشتری میبینم، اینهمه خلاقیت از کجا اومده؟ این تصویر سازی قوی بی نظیره، من رمان زیاد خوندم، تا حالا چنین چیزی ندیدم، هرچی بگم کمه، اینهمه خلاقیت مگر ممکنه؟! ارتور کانن دویل و آگاتا کریسیتی و جی کی رولینگ در مقابل نویسنده این اثر هیچی نیستند، اینهمه پیچیدگی چطور در ذهن یک انسان شکل گرفته؟! تصویرسازی فوق العادهای در این کتاب هست، فکرشو نمیکردم یک نویسنده ایرانی چنین کتابی نوشته باشه، بماند تلنگرهایی که به مذهب، متافیزیک و فلسفه هم میزنه (در همه جای کتاب بارها و بارها کلمهی «تنه» به اشتباه «طعنه» گفته میشود!)
با سلام خدمت جناب معین فرد. کتاب خیلی عالی نوشته شده و پتانسیل خیلی بالایی برای ساخت فیلم و سریال داره.
فقط چیزی که منو اذیت میکنه (کمی اسپویل داره پیامم) و به نظرم لزومی به وجودش نبود، نابینا بودن سامیرانا بود. که خیلی از جاهای داستان جوری پیش میره که نابینا بودنش زیر سوال میره. اکثرا همه چیزو به خوبی میبینه. تابلوهای نقاشیو میبینه. توی مغازهها با دیدن اجناس کلی ذوق میکنه. خیلی وقتا با نگاه کردن به صورت زایراس ازش تاییدیه میگیره واسه یه کاری. بدون صحبت کردن. نمیدونم حالا جلوتر آیا لزومی واسه نابینا بودن سامیرانا هست یا نه.
و مورد بعد اینکه خیلی چیزا واسه زایراس سوال نمیشه. مثلا اینکه شبی که توی دنیای دیگه، زایراس توی خونهی سرپیکس بود، چجوری سامیرانا اومد و اونو پیدا کرد و برگردوند. تازه با وجود نابینایی.... از کجا متوجه شد که زایراس کجاست. یا مثلا سوال راجع به اینکه کرادنو چرا به اسم کلانتر میشناختن؟ و کدوم طرف دنیا کلانتر بوده که هم سامیرانا میشناختش هم اون هیولا.... البته شاید جلوتر واسه اینا جواب پیدا بشه، ولی اینکه تا اینجا واسه خود زایراس اینا سوال نشده یکم عجیبه.
ولی در کل فوق العاده هست و ممنون میشم اگر پاسخ بدین. چون واقعا دوست داشتم راجع به این مسائل از خود نویسنده سوال کنم. تشکر.
فقط چیزی که منو اذیت میکنه (کمی اسپویل داره پیامم) و به نظرم لزومی به وجودش نبود، نابینا بودن سامیرانا بود. که خیلی از جاهای داستان جوری پیش میره که نابینا بودنش زیر سوال میره. اکثرا همه چیزو به خوبی میبینه. تابلوهای نقاشیو میبینه. توی مغازهها با دیدن اجناس کلی ذوق میکنه. خیلی وقتا با نگاه کردن به صورت زایراس ازش تاییدیه میگیره واسه یه کاری. بدون صحبت کردن. نمیدونم حالا جلوتر آیا لزومی واسه نابینا بودن سامیرانا هست یا نه.
و مورد بعد اینکه خیلی چیزا واسه زایراس سوال نمیشه. مثلا اینکه شبی که توی دنیای دیگه، زایراس توی خونهی سرپیکس بود، چجوری سامیرانا اومد و اونو پیدا کرد و برگردوند. تازه با وجود نابینایی.... از کجا متوجه شد که زایراس کجاست. یا مثلا سوال راجع به اینکه کرادنو چرا به اسم کلانتر میشناختن؟ و کدوم طرف دنیا کلانتر بوده که هم سامیرانا میشناختش هم اون هیولا.... البته شاید جلوتر واسه اینا جواب پیدا بشه، ولی اینکه تا اینجا واسه خود زایراس اینا سوال نشده یکم عجیبه.
ولی در کل فوق العاده هست و ممنون میشم اگر پاسخ بدین. چون واقعا دوست داشتم راجع به این مسائل از خود نویسنده سوال کنم. تشکر.
سلام اول از همه تبریک ب خلاقیتتون خب همیشه نواقصی هم هست و اگر هم نویسنده نقد پذیر باشه یک اینکه ترسو تر بز دل تر مایوس از شخصیت اول نداریم و لحن گوینده هم همینطور واسه همچین داستانها این ی نقص حساب میشه و حاشیه بی دلیل زیاد داشت انگار فقط واسه طولانی تر شدن بوده و از پارادوکس های زیادی برخوردار ی جا ی چیز عنوان میشه ۳۰ ثانیه دیگه نقض میشه انگار نویسنده یادش رفته چی نوشته ک این مورد خیلی تکرار شده در کل معمولی حرفه ای نیست داستان داستان آقای امین فرد بیشتر کار شده هیجانش ده ب یک و اینکه شما آیا بردار یا فامیل هستید؟؟
این کتاب ادامه جلد اول به نام سقوط مرگبار باران سیاه است داستان شخصی به نام زایراس که بیست سال داخل کما بوده و حال که به هوش آمده متوجه میشود که دارای بدنی آهنی و متعلق به رباطی به نام کرادن منفورترین موجود روی زمین و تنها نیمی از مغز او انسان است اصل داستان به تلاش وی برای پیدا کردن و به یاد آوردن خاطرات گذشته خود برمیگردد قدرت تخیل نویسنده برای خلق موقعیتهای جدید کنار هم قرار دادن اتفاقات بیان جزییات مربوط به هر صحنه و پیش برد هنرمندانه داستان واقعا ستودنی است نکته مبهم این داستان به نظر من نابینا بودن سامیراناست مشخص نبود مصرف داروی نیمز باعث از بین بردن نابینایی او میشد یا خیر گروه گویندگان به خوبی این داستان رو اجرا کرده بودند و در کل گوش دادن به کتاب لذت بخش بود
نویسنده تو این کتاب به ادامه داستان سقوط مرگبار جلد ۱ میپردازد البته به نظر من این جلد از جلدیکم هیجانش بالاتره و شخصیت پردازی و شخصیتهای جدید به داستان اضافه شدن باعث شده که داستان رنگ تازه پیدا کنه