نقد، بررسی و نظرات کتاب هر دو در نهایت میمیرند - آدام سیلورا
4.5
307 رای
مرتبسازی: جدیدترین
Amiram
۱۴۰۲/۲/۲۶
00
بنظرم کتاب هردو در نهایت میمیرند در واقعی قاصد زندگیی بود ک با ما تماس گرفته و داره میگه تو قرار نیست فردا بمیری طوری زندگی کن ک اگر روزی قاصد مرگ از اینکه میخاد ب تو زنگ بزنه خجالت بکشه...
خیلی کتاب خوبی بود و این بهترین کتابی بود که خونده تا حالا خونده بودم و وقتی کتاب تموم شد خیلی تو حس کتاب بودم و داستانش من رو به خودش جذب کرده بود و من انگار بخشی از داستان بودم
وقتی متن رو میخوندم حس میکردم منم با جریاناتی در پیش داشتن همراه بودم و این از لفظ زیبا نویسنده و مترجم هست خیلی ازتون متشکرم ❤️❤️
وقتی متن رو میخوندم حس میکردم منم با جریاناتی در پیش داشتن همراه بودم و این از لفظ زیبا نویسنده و مترجم هست خیلی ازتون متشکرم ❤️❤️
یکی از احساسیترین رمانهایی که خوندم، این رمان رو انقدر دوست داشتم که در کمتر از یک روز زمان برد، فارغ از همهی درسهایی که توی این کتاب بود به نظرم جالبترین درسش این بود که همه چی اونجوری که ما میخوایم پیش نمیره، ما باید یادبگیرم با چیزهایی که از دست میدم باز هم به زندگی ادامه بدیم.
این اولین کتابی بود که با خوندنش گریه کردم... کتاب برام اولش اصلا جذاب نبود حتی چندین ماه وقفه انداختم برای خوندنش ولی از یه جایی تازه داستان برام جالب شد آخرش خیلی غمگین بود و هر لحظه منتظر بودم داستان طور دیگهای تموم بشه. .. این کتاب رو باید با دقت بخونید و احساسش کنید... ترجمه خوب بود اما متاسفانه بدی که داشت داستان شخصیتهای فرعی بود که برای من جالب نبود
الان همین طوری داره از چشمام اشک سرازیر میشه. اول که شروعش کردم حس میکردم چقدر روند آرومی داره و حتی گاها حوصلهام سر میرفت ولی الان که تموم شد فهمیدم ارزشش رو داشت. تا به حال با یه رمان به هق هق کردن نیوفتاده بودم... به لطف آدام سیلورا اینم محقق شد.. نمیدونم هدف از کتاب خوندن چیه برای بقیه ولی اگه میخواید احساسات متفاوت رو تجربه کنید و در حقیقت احساساتی رو حس کنید و کتابی عمق وجودتون رو لمس کنه این کتاب رو از خودتون دریغ نکنید و بهش مهلت بدید صد صفحه آخر رو اصلا نمیفهمید چجوری خوندین... من با موسیقی space song فصل آخر رو خوندم یه ترکیب محشر برای گریه کردن و جز به جز دردهای دیالوگها رو حس کردن
کتاب رو بخونید و از دیدهای مختلف بهش نگاه کنید؛ به این فکر کنید امروز آخرین روز زندگیمونه کی میدونه یه لحظه دیگه چه اتفاقی میافته بیاید با خودتون روراست باشید و هر لحظه رو طوری زندگی کنید که انگار لحظه بعدی نیست با تمام وجود تمام احساساتتون رو لمس کنید و بیشتر از همه عشق بدید:) همه ما در نهایت میمیرم از تک تک لحظه با کوچیکترین چیز هاهم لذت ببرید ✌🏻🌱
من قبل از اینکه نظرات دوستان رو بخونم کتابو تموم کردم و به نظرم کتاب قشنگ و تأثیر گذاری اومد و از خوندنش لذت بردم، هرچند یه جاهایی به نظرم کسلکننده میشد..
ولی وقتی بعدش نظرات رو خوندم فهمیدم که کلی سانسور شده و رابطهی متیو و روفوس هم کاملاً متفاوت بوده از چیزی که توی داستان بود و احساس کردم یکم سرم کلاه رفته..
ولی خب در کل این نکته که باید قدر ثانیه به ثانیهی لحظات زندگی رو دونست خیلی خوب منتقل شده بود و تأثیر گذاری خوبی داشت
با تشکر
ولی وقتی بعدش نظرات رو خوندم فهمیدم که کلی سانسور شده و رابطهی متیو و روفوس هم کاملاً متفاوت بوده از چیزی که توی داستان بود و احساس کردم یکم سرم کلاه رفته..
ولی خب در کل این نکته که باید قدر ثانیه به ثانیهی لحظات زندگی رو دونست خیلی خوب منتقل شده بود و تأثیر گذاری خوبی داشت
با تشکر
این کتاب باعث یادآوری خیلی چیزها میشه. یادآور چیزهایی که هرکدوم از ما هرروز باهاشون سروکار داریم اما فراموششون میکنیم. این کتاب میتونه کمک بزرگی باشه که دوباره به زندگی مون نگاه کنیم و در اون تغییراتی ایجاد کنیم. از خوندنش لذت بردم و خوشحالم انتخابش کردم. امیدوارم نفرات بیشتر اون رو بخونند.
در این کتاب نویسنده خیلی زیبا روز آخر و لحظات اخر زندگی شخصیتهای داستاتش را نوشته است. وجریان داستان کشش خوبی دارد واز خواندنش لذت بردم. واقعا هر کدام از ما اگر بدانیم فردا روز اخر زندگی ماست چگونه زندگی میکنیم. بازهم به راحتی ناراحت میشویم. کدام کار رو در اولویت انجام دادن قرار میدهیم.
دو جوان مد نطر نویسنده با این که کم سن وسال هم بودند سعی کردند روز آخر عمرشان را دریابند وبه هم کمک کردند وبر ترس هایشان غلبه کردند.
واقعا داشتن دوست خوب در همه زندگی تاثیر گذار است جملهای از کتاب که میگوید در انتخاب خانواده نقشی نداریم ولی در انتخاب دوست میتوانیم به خودمان کمک کنیم وبا داشتن دوست خوب طی مسیرهای سخت راحت تر است.
دریافتن لحظهها است که ساعتها را وسپس روزها را میسازد. اری طوری زندگی کنیم که انگار روز دیگر زنده نیستیم به همین راحتی وبه همین سبکبالی وطوری زندگی کنیم که انگار سالها زنده خواهیم بود با برنامه ریزی وهدفمند نویسنده طوری مسیر یک روزه زندگیها را مینگارد که بی هدفی دران نیست حتی رفتن به مکانهای تفریحی هم هدفمند وبرای تجربه کردن جاهای دیگری از جهان است.
یه نکته جالب دیگه که بود خیلی از کارها رو با احتیاط انجام میدادند چون که روز آخری بودند سوار آسانسور نمیشدن پلهها رو بادقت بالا وپایین میکردن متیو حاضر نبود سوار دوچرخه بشه در صورتیکه در روزهای عادی این احتیاط وحساسیت در کار نبود چه قدر ظریف نویسنده اشاره میکنه به این که درحالات عادی همه این کارها رو انجام میدادن ونگران هم نبودند واین که چه قدر خوبه که لحظه پایان زندگی رو ندونیم ودر عین حال با این نگرش هم اشنا باشیم طوری زندگی کن که انگار فردایی نیست بااین دیدگاه حتما قدر دان داشته هایمان ومهربان تر خواهیم بود.
دو جوان مد نطر نویسنده با این که کم سن وسال هم بودند سعی کردند روز آخر عمرشان را دریابند وبه هم کمک کردند وبر ترس هایشان غلبه کردند.
واقعا داشتن دوست خوب در همه زندگی تاثیر گذار است جملهای از کتاب که میگوید در انتخاب خانواده نقشی نداریم ولی در انتخاب دوست میتوانیم به خودمان کمک کنیم وبا داشتن دوست خوب طی مسیرهای سخت راحت تر است.
دریافتن لحظهها است که ساعتها را وسپس روزها را میسازد. اری طوری زندگی کنیم که انگار روز دیگر زنده نیستیم به همین راحتی وبه همین سبکبالی وطوری زندگی کنیم که انگار سالها زنده خواهیم بود با برنامه ریزی وهدفمند نویسنده طوری مسیر یک روزه زندگیها را مینگارد که بی هدفی دران نیست حتی رفتن به مکانهای تفریحی هم هدفمند وبرای تجربه کردن جاهای دیگری از جهان است.
یه نکته جالب دیگه که بود خیلی از کارها رو با احتیاط انجام میدادند چون که روز آخری بودند سوار آسانسور نمیشدن پلهها رو بادقت بالا وپایین میکردن متیو حاضر نبود سوار دوچرخه بشه در صورتیکه در روزهای عادی این احتیاط وحساسیت در کار نبود چه قدر ظریف نویسنده اشاره میکنه به این که درحالات عادی همه این کارها رو انجام میدادن ونگران هم نبودند واین که چه قدر خوبه که لحظه پایان زندگی رو ندونیم ودر عین حال با این نگرش هم اشنا باشیم طوری زندگی کن که انگار فردایی نیست بااین دیدگاه حتما قدر دان داشته هایمان ومهربان تر خواهیم بود.
چقد این کتاب زیبا و روان بود، پیام داستان خیلی روشن و واضح بود "جوری زندگی کن که انگار فردایی وجود نداره" و میتونم بگم من هم تک تک لحظات رو با اونها زندگی کردم.
البته یک ایرادی که داره اینه که نسخه ترجمه شده این کتاب سانسور شده، درواقع رابطه متیو و روفوس تو نسخه اصلی یکم متفاوته (که البته از نوع دوستیشون میشد این حدسو زد) و ناراحتم که چرا نسخه اصلیو نخوندم ولی قطعا خواهم خوند و به شما هم توصیه میکنم حتما نسخه اصلی کتاب رو بخونید.
در آخر از کتابراه ممنونم بابت این بستری که برای علاقمندان به کتاب فراهم کردند.
البته یک ایرادی که داره اینه که نسخه ترجمه شده این کتاب سانسور شده، درواقع رابطه متیو و روفوس تو نسخه اصلی یکم متفاوته (که البته از نوع دوستیشون میشد این حدسو زد) و ناراحتم که چرا نسخه اصلیو نخوندم ولی قطعا خواهم خوند و به شما هم توصیه میکنم حتما نسخه اصلی کتاب رو بخونید.
در آخر از کتابراه ممنونم بابت این بستری که برای علاقمندان به کتاب فراهم کردند.
داستان خیلی آموزنده بود حرفش این بود از زندگی لذت ببرید رمان تعلیق داشت و چند تا شخصیتها رو اضافه آورد تو داستان که برای من جالب نبود و اینکه خیلی دلم برای متیو سوخت و اینکه در. آخرم تو خونه مرد (کاش همه یاد بگیریم در لحظه زندگی کنیم آنقدر حرص آینده رو نخوریم) فرحناز گلناری
کتاب خیلی زیبا و روانی بود همین باعث شد خیلی زود تمومش کنم فقط من یه مشکل اساسی با همچین داستانها و کلیشههایی دارم اونم اینه که قضیهی در لحظه زندگی کردن در واقع واسهی همه چی جواب نیست مثلا کسی که در لحظه زندگی میکنه توی حالت نرمال میتونه کسی باشه که همیشه لبخند میزنه و آرومه و غصهی فردا رو نمیخوره و خودشو به کارایی دوست داره مشغول میکنه
ولی در واقع ما تاریخ دقیق مرگمونو نمیدونیم که این میتونه بین یک ثانیه بفد تا دهها سال بعد باشه
و ما حتما باید یه سری برنامه ریزی داشته باشیم مثلا اگه افراطی تو حال زندگی کنیم هیچ کس سختی درس خوندنو واسه آیندهی بهتر به جون نمیخره و هیچ آدمی که بیماریای داره به خاطر اعصاب خوردی و هزینههای زیاد درمان و از همه مهم تر مشکلات روحی دنبال درمان نمیره و سعی میکنه اونو از خاطرش ببره و فقط در لحظه زندگی کنه یا مثلا خوردن همهی غذاهای مضر و دردسرای بعدش
در واقع بعضی آدما هم هستن که همیشه در لحظه زندگی میکنن و چیزایی که لازمش برنامه ریزی برای آیندس آزارشون میده
زندگی مکان تعادل و تعادل لازمهی خوشبختیِ
کتاب زیبایی بود از خوندنش لذت بردم
ولی در واقع ما تاریخ دقیق مرگمونو نمیدونیم که این میتونه بین یک ثانیه بفد تا دهها سال بعد باشه
و ما حتما باید یه سری برنامه ریزی داشته باشیم مثلا اگه افراطی تو حال زندگی کنیم هیچ کس سختی درس خوندنو واسه آیندهی بهتر به جون نمیخره و هیچ آدمی که بیماریای داره به خاطر اعصاب خوردی و هزینههای زیاد درمان و از همه مهم تر مشکلات روحی دنبال درمان نمیره و سعی میکنه اونو از خاطرش ببره و فقط در لحظه زندگی کنه یا مثلا خوردن همهی غذاهای مضر و دردسرای بعدش
در واقع بعضی آدما هم هستن که همیشه در لحظه زندگی میکنن و چیزایی که لازمش برنامه ریزی برای آیندس آزارشون میده
زندگی مکان تعادل و تعادل لازمهی خوشبختیِ
کتاب زیبایی بود از خوندنش لذت بردم
واقعیتش موضوع و محوریت داستان جالب بود ولی در کل خیلی ضعیف بود نمیدونم شاید برای منی که خیلی اثرات کلاسیک میخونه این نوع متن خسته کننده ست انگار نویسنده میخواسته خیلی پر معناش کنه و دیالوگای قوی بگه ولی نتونسته البته چند تا دیالوگ خوبم گفته بود بلاخره اما بیشتر از اینا انتظار میرفت خیلی دیر به اوج داستان رسید مدام توی سردرگمی میچرخید
یکی از قشنگترین داستانهای کوتاه که هم باهاش میخندید و هم گریه میکنید، فضاها خیلی خوب تصویر شده، به راحتی میشه همذات پنداری کرد، احساسات به بهترین نحوی به شما انتقال داده میشه، حتی یک کلمه از این کتاب رو نمیشه کم یا زیاد کرد و پایانی شوک آور که توی ذهنتون خطوطش برای همیشه حک میشه.
چیزی که آینده این کتاب رو خیلی زود مشخص میکنه اسم کتاب است:)
این کمی مایوس کننده است ولی با خواندن کتاب میفهمید که معنای واقعی، پایان کتاب (اسم کتاب) چیه.
تاحالا رمانهای ماحراجویی زیادی رو دیدم که بیشتر افراد حاضران فداکاری کنن اما داخل این کتاب، شخصیتها به لحظاتی که تجربه کردن فکر میکنن و همچنین چیزهایی که تجربه نکردن.
این داستان با شخصیتهایی که داره، یادگیری از گذشته و افسوس نخوردنه آینده رو پیشنهاد میکنه، که بنظرم نویسنده خیلی تلاش کرد تا این منظور را داخل کتاب بنشونه.
اینکه من توانستم بفهمم این دنیا چقدر مارو با وهمهای خیال انگیزش بازی میده به من کمک کرد تا قدر لحظات زندگیام رو بیشتر بدونم.
باوجود انگیزشی نبودن کتاب نویسنده خیلی عالی منظور وجود ما در این دنیای فانی رو برسونه، از کتابراه تشکر میکنم که همچین کتاب با ارزشی رو برای همه قابل دسترس گذاشته:)
این کمی مایوس کننده است ولی با خواندن کتاب میفهمید که معنای واقعی، پایان کتاب (اسم کتاب) چیه.
تاحالا رمانهای ماحراجویی زیادی رو دیدم که بیشتر افراد حاضران فداکاری کنن اما داخل این کتاب، شخصیتها به لحظاتی که تجربه کردن فکر میکنن و همچنین چیزهایی که تجربه نکردن.
این داستان با شخصیتهایی که داره، یادگیری از گذشته و افسوس نخوردنه آینده رو پیشنهاد میکنه، که بنظرم نویسنده خیلی تلاش کرد تا این منظور را داخل کتاب بنشونه.
اینکه من توانستم بفهمم این دنیا چقدر مارو با وهمهای خیال انگیزش بازی میده به من کمک کرد تا قدر لحظات زندگیام رو بیشتر بدونم.
باوجود انگیزشی نبودن کتاب نویسنده خیلی عالی منظور وجود ما در این دنیای فانی رو برسونه، از کتابراه تشکر میکنم که همچین کتاب با ارزشی رو برای همه قابل دسترس گذاشته:)
کلا موضوع غم انگیزی داشت و آدمو واقعا متاثر میکرد. اما بنظرم خیلی خوب تونست بهمون یادآوری کنه که از فرصت با هم بودنمون در کنار عزیزانمون نهایت استفاده رو بکنیم و جوری زندگی کنیم که امروز انگار آخرین روز زندگیمونه... چقدر فرصتهای خوب تو زندگی هست که خیلی راحت از دست میدهیم علی رغم اینکه از یک دقیقه بعد خودمون هم خبر نداریم... در کل کتاب جالبی بود