نقد، بررسی و نظرات کتاب هر دو در نهایت میمیرند - آدام سیلورا
4.5
307 رای
مرتبسازی: جدیدترین
faezeh
۱۴۰۱/۹/۱۸
00
کتاب سرگرم کنندهای هست ولی این ترسناکه که بدونی کی میمیری
قلم زیبایی داشت و خوب روایت شده بود و درکنارش خوب هم ترجمه شده بود و این باعث میشد که داستان جذابیت بیشتری به خودش بگیره
کتابی هست که نکات خوبی داره و به این اشاره میکنه که یه دوست چقدر میتونه تو زندگیت تاثیر بذاره و باعث انتقال یه ویژگی خوب یا بد بهت بشه
و اینکه باعث میشه این سوال رو از خودت بپرسی که واقعا اگه چند روز مونده باشه به مرگمون چه روشی رو برای زندگی انتخاب میکنیم و چه چیزایی رو انجام میدیم؟
کتابی هست که نکات خوبی داره و به این اشاره میکنه که یه دوست چقدر میتونه تو زندگیت تاثیر بذاره و باعث انتقال یه ویژگی خوب یا بد بهت بشه
و اینکه باعث میشه این سوال رو از خودت بپرسی که واقعا اگه چند روز مونده باشه به مرگمون چه روشی رو برای زندگی انتخاب میکنیم و چه چیزایی رو انجام میدیم؟
همه چیز همونجا که شروع میشه تموم میشه و حدفاصل بین این دو زمان در واقع مفهموم زندگی هست... دراین کتاب به روایت روز آخری پرداخته شد که به اندازه یک زندگی ارزشمنده و این نشون دهنده اینکه که ثانیه به ثانیه زندگی باشکوه چون مانمیدونیم ثانیه اخر کی و چه چجوری فرا میرسه پس تک تک لحظههای زندگی رو باید زندگی کرد و به جایی نرسیم که قبل از مردن واقعی، مرگ رو تجربه کنیم. توصیه میکنم حتما بخونید بسیار داستان جذاب و متفاوتی داره....
این کتاب خیلی عالی بود و در آخر غم انگیز
حسهای مختلف شادی، غم، حسرت، امید رو خیلی خوب به تصویر کشیده بود.
یه دوستی دو طرفه کوتاه
یه روز زندگی که به اندازه چندین سال ارزشمند بود
بعد از خوندن این کتاب میفهمید که وقتتون، عزیزانتون، ادمایی که دوسشون دارین و حتی ادمایی که نمیشناسینشون
....
ارژشمندترین دارایی زندگیتون هستن...
حسهای مختلف شادی، غم، حسرت، امید رو خیلی خوب به تصویر کشیده بود.
یه دوستی دو طرفه کوتاه
یه روز زندگی که به اندازه چندین سال ارزشمند بود
بعد از خوندن این کتاب میفهمید که وقتتون، عزیزانتون، ادمایی که دوسشون دارین و حتی ادمایی که نمیشناسینشون
....
ارژشمندترین دارایی زندگیتون هستن...
خیلی کتاب خوب و قابل تاملی بود، بعضی دوستان نوشتن کسل کننده بوده اصلا اینطور نبود ومن چند روزه تمومش کردم چون برام جذاب بود با اینکه ناراحت کننده است حتی یه جورایی دیوانه کننده که امروز روز آخر زندگیت باشه اما این واقعیت زندگی هر کسی هست که یک روزی بیخبر میمیرد پس چه بهتر بدونه تا حداقل یه روز رو بتونیم درست زندگی کنیم. چون اکثر ماها با خیال اینکه حالا حالاها هستیم زندگی رو زندگی نمیکنیم فقط میگذرونیم 😔
کتاب قشنگیه که درباره دوستی و محبت بین انسانها صحبت میکنه و در واقع حرفش اینه ما اگه باور کنیم که یه روزی میمیریم از عمرمون بهترین استفاده رو میکنیم
ترجمه روان و مناسب بود و از مترجمین تشکر میکنم
اما خود کتاب ایراداتی هم داشت که باعث میشه نشه بهش گفت عالی
(حاوی اسپویل)
1) پایان بندی داستان بنظرم جالب نبود و خیلی قابل پیشبینی بود، اونقدری که من حدس زدم هر دو با انفجار گاز میمیرن اما حداقل برای متیو اینطوری بود و بنظرم نویسنده باید هیجان انگیز ترش میکرد
2) یکسری سوالات در طول داستان برای مخاطب پیش میاد که نویسنده از جواب دادنشون طفره رفته، مثلا اینکه تاریخ مرگ رو از کجا میفهمیدن، یا اصلا عاملین این کار کیا بودن
3) در طول داستان هم مثل انتهای داستان هیجان خاصی مشاهده نمیشه بجز قسمتی که با تفنگ سراغ روفوس میرن و بنظرم کشش داستان خیلی میتونست بیشتر بشه
4) یه سری شخصیتهای فرعی توی داستان بود که باعث میشد حواسمون از داستان اصلی پرت بشه و به داستان اونا توجه کنیم اما ایرادی که داشت این بود که از هر کدوم از داستانهای فرعی یک قسمت کوتاهی توضیح میداد و دوباره بر میگشت سر داستان اصلی که این اصلا جالب نبود بنظرم
(پایان اسپویل)
در کل کتاب خوبی بود ولی عالی نبود اما توصیه میکنم بخونید.
ترجمه روان و مناسب بود و از مترجمین تشکر میکنم
اما خود کتاب ایراداتی هم داشت که باعث میشه نشه بهش گفت عالی
(حاوی اسپویل)
1) پایان بندی داستان بنظرم جالب نبود و خیلی قابل پیشبینی بود، اونقدری که من حدس زدم هر دو با انفجار گاز میمیرن اما حداقل برای متیو اینطوری بود و بنظرم نویسنده باید هیجان انگیز ترش میکرد
2) یکسری سوالات در طول داستان برای مخاطب پیش میاد که نویسنده از جواب دادنشون طفره رفته، مثلا اینکه تاریخ مرگ رو از کجا میفهمیدن، یا اصلا عاملین این کار کیا بودن
3) در طول داستان هم مثل انتهای داستان هیجان خاصی مشاهده نمیشه بجز قسمتی که با تفنگ سراغ روفوس میرن و بنظرم کشش داستان خیلی میتونست بیشتر بشه
4) یه سری شخصیتهای فرعی توی داستان بود که باعث میشد حواسمون از داستان اصلی پرت بشه و به داستان اونا توجه کنیم اما ایرادی که داشت این بود که از هر کدوم از داستانهای فرعی یک قسمت کوتاهی توضیح میداد و دوباره بر میگشت سر داستان اصلی که این اصلا جالب نبود بنظرم
(پایان اسپویل)
در کل کتاب خوبی بود ولی عالی نبود اما توصیه میکنم بخونید.
داستان خوبی بود. اولش خیلی خسته کننده بود ولی هر چه به اخرش اضافه میشد جالب و جالب تر میشد. من بعضی از صفحاتش اسکرین گرفتم. بعضی جملاتش واقعا تحسین برانگیز بود. ارزش یه بار خوندن رو داره. به ادم میگه تو ممکنه روز اخری باشی، هیچ کس بابت مرگ خبرت نمیکنه پس فکر کن روز اخرته و خودت باش، شجاع باش، از انجام دادن کارهایی که دوست داری نترس، به حرفای مردم اهمیت نده. به معنای واقعی زندگی کن. متاسفانه خیلی از ماها زنده ابم ولی زندگی نمیکنیم. همش میگیم فردا روز خوبیه و بعد ارزو هامو براورده میکنم. ولی هیچ تضمینی نیست بعدا وجود داشته باشه. پس همین الان رو زندگی کن تا وقتت تموم نشده
این کتاب با تمام غمی که توش بود، با تمام حسهای متفاوتی که در وجود آدمی ایجاد میکرد، پر از درس بود.
اولش فکر میکنی چقدر میتونه وحشتناک باشه که بدونی امروز، آخرین روز زندگیته.
اما واقعا اگه همه مرگو اینقدر به خودمون نزدیک میدیدیم، خیلی از تصمیمهای اشتباهو نمیگرفتیم، از خودخواهی هامون دست برمیداشتیم، لحظات رو زندگی میکردیم، به همه کسایی که دوسشون داریم با همه وجود عشق میورزیدیم، قضاوت و قساوت به خرج نمیدادیم.
این کتاب دریچه تازهای به زندگی باز میکنه، اینکه بدونی کی میمیری، واقعا وحشتناکه اما اینکه بتونی در لحظه زندگی کنی و عشق بورزی، یک مهارته.
ممنون از کتابراه
اولش فکر میکنی چقدر میتونه وحشتناک باشه که بدونی امروز، آخرین روز زندگیته.
اما واقعا اگه همه مرگو اینقدر به خودمون نزدیک میدیدیم، خیلی از تصمیمهای اشتباهو نمیگرفتیم، از خودخواهی هامون دست برمیداشتیم، لحظات رو زندگی میکردیم، به همه کسایی که دوسشون داریم با همه وجود عشق میورزیدیم، قضاوت و قساوت به خرج نمیدادیم.
این کتاب دریچه تازهای به زندگی باز میکنه، اینکه بدونی کی میمیری، واقعا وحشتناکه اما اینکه بتونی در لحظه زندگی کنی و عشق بورزی، یک مهارته.
ممنون از کتابراه
محوریت اصلی داستان، مرگ است و نحوه برخورد آنها با مرگ متفاوت با سایر داستان هاست. داستان به مرگ به عنوان موضوع غم انگیز نگاه نمیکند، بلکه آن را فرصتی معرفی میکند که باید به بهترین نحو از آن استفاده شود، چرا که مرگ به هر حال سر میرسد. مهم نیست آدم کی میمیرد، مهم این است که وقتی میمیرد در حال چه کاری بوده است... (نقل از کتاب ظرافت جوجه تیغی-موریل باربری)
سلام به همگی. کتاب هر دو در نهایت میمیرند...
کتابی که احساسات مختلفی رو در خواننده ایجاد میکنه. میگه نترس، شجاع باش. از تجربه کردن چیزهای جدید هراس نداشته باش. به خاطر دیگران و حرفهایی که ممکنه پشت سرت بزنن خوشی هاتو خراب نکن. از تغییر کردن نترس، از مخفی گاهت بیا بیرون،
برای شروع روابط جدید منفی بافی نکن و از همه مهمتر قدر لحظه هاتو بدون، و به معنای واقعی زندگی کن!
اما به نظرم تکان دهندهترین بخش داستان پایانِ متیو بود. از زمانی که قاصد مرگ با متیو تماس گرفت متیو از بیرون رفتن وحشت داشت که مبادا از مخفی گاهِ امن خود بیرون برود و خیلی زود برایش اتفاقی بیفتد. و فکر میکرد اگر در خانه بماند شاید معجزهای رخ دهد؛ اما چه شد؟ پایانش در چه مکانی بود؟:)
امّا میخوام یه نکتهای بگم. من فکر میکنم اکثر نویسندههایی که چنین داستانهایی و با اینگونه موضوعات مینویسن، یک مسئله رو در نظر نمیگیرن نمیدونم شایدم در نظر بگیرن. این مسئله که تمام این حرف ها (شجاعت، تجربههای جدید، روابط،
ساختن مسیر زندگی آنطور که میخواهی و...) یک چیز میطلبد و آن "آزادی" است. اگر کمی بیشتر توجه کنیم میبینیم که همه چنین آزادی عملی ندارند.
البته تفکرات یک نویسنده ممکن است با محیطی که در آن زندگی میکند تطبیق بیشتری داشته باشد.
(با تشکر از تیم خوب کتابراه♡_♡)
کتابی که احساسات مختلفی رو در خواننده ایجاد میکنه. میگه نترس، شجاع باش. از تجربه کردن چیزهای جدید هراس نداشته باش. به خاطر دیگران و حرفهایی که ممکنه پشت سرت بزنن خوشی هاتو خراب نکن. از تغییر کردن نترس، از مخفی گاهت بیا بیرون،
برای شروع روابط جدید منفی بافی نکن و از همه مهمتر قدر لحظه هاتو بدون، و به معنای واقعی زندگی کن!
اما به نظرم تکان دهندهترین بخش داستان پایانِ متیو بود. از زمانی که قاصد مرگ با متیو تماس گرفت متیو از بیرون رفتن وحشت داشت که مبادا از مخفی گاهِ امن خود بیرون برود و خیلی زود برایش اتفاقی بیفتد. و فکر میکرد اگر در خانه بماند شاید معجزهای رخ دهد؛ اما چه شد؟ پایانش در چه مکانی بود؟:)
امّا میخوام یه نکتهای بگم. من فکر میکنم اکثر نویسندههایی که چنین داستانهایی و با اینگونه موضوعات مینویسن، یک مسئله رو در نظر نمیگیرن نمیدونم شایدم در نظر بگیرن. این مسئله که تمام این حرف ها (شجاعت، تجربههای جدید، روابط،
ساختن مسیر زندگی آنطور که میخواهی و...) یک چیز میطلبد و آن "آزادی" است. اگر کمی بیشتر توجه کنیم میبینیم که همه چنین آزادی عملی ندارند.
البته تفکرات یک نویسنده ممکن است با محیطی که در آن زندگی میکند تطبیق بیشتری داشته باشد.
(با تشکر از تیم خوب کتابراه♡_♡)
لذت بخش بود واسم این کتاب
کاراکترهای این کتاب شخصیت پردازی بسیار خوبی داشتن و هرکدوم به نوع خودش شجاع و جذاب بودن
پایان بندی خوبی داشت و قسمت آموزندهاش در این بود که ممکنه هر روزی که توش قرار داریم اخرین روز زندگی ما باشه پس بهتره از لحظه لحظهاش لذت ببریم و اون رو جوری که میخوایم سپری کنیم
کاراکترهای این کتاب شخصیت پردازی بسیار خوبی داشتن و هرکدوم به نوع خودش شجاع و جذاب بودن
پایان بندی خوبی داشت و قسمت آموزندهاش در این بود که ممکنه هر روزی که توش قرار داریم اخرین روز زندگی ما باشه پس بهتره از لحظه لحظهاش لذت ببریم و اون رو جوری که میخوایم سپری کنیم