نقد، بررسی و نظرات نمایش صوتی آرامش از نوعی دیگر - تام استاپارد
4
232 رای
مرتبسازی: جدیدترین
سلام. به این داستان جور دیگر هم میتوان نگریست. برای بیشتر ما انسانها بیمارستان مکان درد وناراحتی وغصه است. اما در این داستان انسانی را نمایش میدهد که در بیمارستان بدنبال شادی وفراقت از غم وناراحتی میباشد. هر که اورا میبیند گمان میبرد که مشکل روانی دارد. اما به من ظاهر بین وسطحی بین میگوید تو اگر بدنبال شادی وخوشی هستی آنرا نباید در مکان یا جایی ببینی (تنها در مال دنیا ببینی) بلکه آن خوشبختی را بایددرخودت ودر درونت بیابی.
🍁 اجراها خیلی عالی بود و کار کیفیت لازمه رو از همه جوانب داشت. برخلاف نظرات بد، من واقعا این داستان رو دوست داشتم، خط داستان هیچی نبود، و همه چی بود! هیچی نبودنش همون نظرات بد دوستان هستش، اما به همین ما خطم نمیشه، بلکه نویسنده از هیچی همه چی ساخته بود! برای همهی ما پیش میاد که مشکلی نداشته باشیم، ولی بریده باشیم، حالمون خوب باشه ولی جایی برای ارامش بخواییم که بریم اونجا خلوت کنیم. جایی توی گذشته مون داشته باشیم که به آرامشی متفاوت برسیم. جمله آخر روهمدوست داشتم که برونی گفت؛ مشکل اینه که من همیشه حالم خوبه!
داستان درمورد یه مرد مرموز و خوش مشرب هستش به نام برونی… برونی یه شخصیت کاملا سالم بود که فقط دنبال ارامش بود. حالا از قضا اون برای مامن ارامش بیمارستانی رو انتخاب کرده بود که توی بچگیش اونجا بوده و تصویرهایی از اونجا توی ذهنش توی زمان رویاپردازانهی بچه گی داشته.
با رضایت دکتر تونست اونجا اتاقی بگیره و به روش خودش کیف کنه. صبحانه، نهار، شام، عصرانه، ماشاژ، و … همه براش فراهم بوده و برونی لذت میبرده. بررسی روش سلامتی برونی توسط پزشکها و به پست نیاوردن مدرکی دال بر مریضی اون! و همین طور نداشتن آدرسی از اون، پرستارها رو مشکوک به وضعیت برونی میکنه. دکترش با پلیس صحبت میکنه و اجازه میگیره تا خودش اعتماد برونی رو جلب کنه و ازش اطلاعات بگیره. برونی از زندگی فرار کرده و به بیمارستان پناه برده تا در حاشیهی اطمینان و دور از گذشته و آدمهای زندگیش، زندگی رو اونجا ادامه بده. اما پرستاران بیمارستان این شانس را به او ندادند و از پروندههای گذشته نشانی از خانودهی اون یافتن و آنها را خبر کردند، و این مسئله برونی رو بهم ریخت و به فکر رفتن و برنگشتن به بیمارستان افتاد
داستان درمورد یه مرد مرموز و خوش مشرب هستش به نام برونی… برونی یه شخصیت کاملا سالم بود که فقط دنبال ارامش بود. حالا از قضا اون برای مامن ارامش بیمارستانی رو انتخاب کرده بود که توی بچگیش اونجا بوده و تصویرهایی از اونجا توی ذهنش توی زمان رویاپردازانهی بچه گی داشته.
با رضایت دکتر تونست اونجا اتاقی بگیره و به روش خودش کیف کنه. صبحانه، نهار، شام، عصرانه، ماشاژ، و … همه براش فراهم بوده و برونی لذت میبرده. بررسی روش سلامتی برونی توسط پزشکها و به پست نیاوردن مدرکی دال بر مریضی اون! و همین طور نداشتن آدرسی از اون، پرستارها رو مشکوک به وضعیت برونی میکنه. دکترش با پلیس صحبت میکنه و اجازه میگیره تا خودش اعتماد برونی رو جلب کنه و ازش اطلاعات بگیره. برونی از زندگی فرار کرده و به بیمارستان پناه برده تا در حاشیهی اطمینان و دور از گذشته و آدمهای زندگیش، زندگی رو اونجا ادامه بده. اما پرستاران بیمارستان این شانس را به او ندادند و از پروندههای گذشته نشانی از خانودهی اون یافتن و آنها را خبر کردند، و این مسئله برونی رو بهم ریخت و به فکر رفتن و برنگشتن به بیمارستان افتاد
اجراها قشنگ بود،،، خود نمایش دوست نداشتم چون نفهمیدم اخرش چی شد؟؟ مفهومش چی بود؟؟ اقای جان براون کودکیش تو این بیمارستان بوده بعد حالا بعد جنگ و اسارت دوباره اومده بود اینجا نقاشم بوده هیچ مریضی هم نداشت ☹️☹️☹️ البته فکر کنم منظور این بود میخواسته از جهان و اتفاقاتش مثل سیل و زلزله و جنگ و اسارت و... در امان باش اومده جایی که در کودکی بوده و احساس امنیت میکرده حتی میگ اینجا اب و برق هم قطع نمیش کاش حداقل با پرستار ازدواج میکرد خوشش اومده بودا 😄😄😄 اجراها خوب بود ممنون کتابراه عزیزززز🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
واقعا درک نمیکنم چرا آدما نمیتونن کسی رو که متفاوته رو درک کنن خیلیا مثل آقای براون شخصیت پیچیده و رمز آلودی دارن اینجور آدما تا وقتی که به انسانی صدمه نزنن میشه به حال خودشون رها کرد و سعی کرد با دنیای اونها آشنا شد
🚶🏽♀️ (حس میکنم اون پرستار با گفتن حرفای آقای براون به اون خیانت کرده)
با اینکه نمایشنامه یه پایان باز و گنگی داشت ولی زیبا بود