نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی همسر دوست داشتنی من - سامانتا داونینگ
4.4
148 رای
مرتبسازی: جدیدترین
پریا باروزه
۱۴۰۱/۷/۱۲
00
بی نظیر که میگن این کتابه، گویندگی که تایماز رضوانی بهترینه، یه کتاب تو سبک جنایی معمایی تو فضایی جدید که کمتر دیدیم، از دید خود جنایت کار، همه چیز جلوی چشمات اتفاق میوفته ولی باز هم در آخر شوکه میکنه آدمو، خییییلییی لذت بردم
داستان جنایی-روانشناسی جالبی بود، با حوصله و دقت نگارش شده و تمام وقایع مرتب و مرتبط است. داستان از تلاش مردی ظاهرا ناشنوا برای ارتباط برقرارکردن با دختران جوان آغاز میشود و در ادامه ورق کاملا برمیگردد و با مردی آشنا میشویم که با شخصیت ابتدای داستان کاملا متفاوت است. او وخانوادهاش ظاهرا بطور تصادفی درگیر اتفاقات وحشتناک ودلخراشی میشوند که تا انتها ادامه دارد. جدا از سبک معمایی و البته جنایی کتاب بخش روانشناسانه داستان بسیار چشمگیر و قابل تامل است. در هرفصل وقایع عادی و روزمره زندگی این خانواده به نحوی روایت میشود که روابط انسانی و خانوادگی قهرمان داستان با اطرافیانش کاملا آنالیز و قابل درک میشود، هرچند در جای جای داستان قهرمانان داستان رفتارهای عجیب و غیرقابل باوری انجام میدهند که باعث میشود خواننده یا شنونده نتواند بطور عمیق با آنها همذات پنداری کند. تنها نقطه ضعف داستان به عقیده من پایان آن است که گرچه تقریبا قابل قبول وراضی کننده است اما خیلی مختصر ومفید جمع میشود و برخلاف داستان که مفصل و پر از جزئیات روایت میشود پایان آن کوتاه و فاقد نتیجه گیریهای منطقی ست. روی هم رفته برای علاقه مندان به داستانهای جنایی و روانشناسی داستان جذاب و قابل قبولی است. در انتها از گوینده کتاب صوتی که جذابیت و گیرایی داستان با صدای گرم شان صدچندان شده است کمال تشکر را دارم.
کتاب داستانه زن و شوهری است که هردو بخاطر روزمرگیهای زندگی به قتلهای سریالی پناه بردهاند.... اینجوری که مرد داستان به خانمها نزدیک میشود و سپس با همسرش زنها را به قتل میرسانند و اتفاقاتی که بین این زوج پیش مییاد....
من کتاب دوست داشتم... از اون کتابها بود که کلی آدرنالین تو بدنم ترشح کرد البته پایان داستان از وسط هاش قابل حدس بود ولی این از کشش داستان کم نمیکرد. همچنین به نظرم کتاب جدا از ژانر وحشت زمینههای روانشناسی هم داشت از نوع کودکی این دونفر تا اتفاقاتی که اکنون میافته
ادامه صحبت هام شاید شامل اسپویل باشه: مرد داستان در خانوادهای منفعل و سرد بزرگ شده و کل کودکیاش در جست و جو محبت و جلب نظر افرادی است که دوست دارد و پس از رفع نشدن این نیاز در خانواده، پدر و مادر خود را رها و سپس ازدواجی که همچنان در تکاپو جلب نظر همسری را دارد که گویی کنترل کل خانواده در دست او است. زنی که رگههای ضد اجتماعی و سادیسم دارد و هیچ گونه احساس هم دردی در او شکل نگرفته ولی در نقش قربانی مسیر خود را طی میکند
دو شخصیت خطرناک کنار هم باعث به وجود آمدن قتلهایی وحشتناک شده و در نتیجه کتابی به اسم همسر دوست داشتنی من
من کتاب دوست داشتم... از اون کتابها بود که کلی آدرنالین تو بدنم ترشح کرد البته پایان داستان از وسط هاش قابل حدس بود ولی این از کشش داستان کم نمیکرد. همچنین به نظرم کتاب جدا از ژانر وحشت زمینههای روانشناسی هم داشت از نوع کودکی این دونفر تا اتفاقاتی که اکنون میافته
ادامه صحبت هام شاید شامل اسپویل باشه: مرد داستان در خانوادهای منفعل و سرد بزرگ شده و کل کودکیاش در جست و جو محبت و جلب نظر افرادی است که دوست دارد و پس از رفع نشدن این نیاز در خانواده، پدر و مادر خود را رها و سپس ازدواجی که همچنان در تکاپو جلب نظر همسری را دارد که گویی کنترل کل خانواده در دست او است. زنی که رگههای ضد اجتماعی و سادیسم دارد و هیچ گونه احساس هم دردی در او شکل نگرفته ولی در نقش قربانی مسیر خود را طی میکند
دو شخصیت خطرناک کنار هم باعث به وجود آمدن قتلهایی وحشتناک شده و در نتیجه کتابی به اسم همسر دوست داشتنی من
بسیار جالب بود اما پایان بندی کتاب شبیه سریالهای ایرانی بود اگر خودمون رو جای بچهها بزاریم اگر جای پسر خانواده باشیم و پدرمون رو یه فرد خیانتکار بدونیم یا جای دختر خانواده باشیم و مداوم ترس از یه قاتل داشته باشیم وقتی تمام شهر، پلیسها، مادر و همه کشور میگن پدرمون قاتله ما هم باور میکنیم پدرمون قاتل هستش و بجای اینکه وقتی اونو توی خونه میبینیم ازش دفاع کنیم ازش فرار میکنیم و به سمت مادرمون میریم حتی اگر اسلحه توی دستش باشه بازم حق رو بهش میدیم و از مادرمون دفاع میکنیم ولی ما میبینیم بچهها خیلی سریع به سمت پدرشون میرن و حتی دختر به مادر خودش چاقو هم میزنه و مادرشو میکشه. خود شخصیت اصلی تازه بعد از سالها زندگی با همسرش و یک هفته که شخصیت واقعی همسرشو دونسته تازه وقتی با همسرش حرف میزنه میفهمه که مرگ خواهر همسرش تقصیر همسرش بوده بعد چطور بچهها که از هیچی خبر ندارن به سمت پدرشون میان و مادرشون رو یه قاتل میبینن که بهش چاقو بزنن از طرفی کشتن یه آدم سخت هست چه برسه واسه یه دختر بچه که بخواد مادرشو بکشه که میشه گفت غیر ممکن به نظر میاد. بجز همه اینها خیلی راحت رفع اتهام میشه در حالتی که هزار سند هست که نشون میده گناهکاره در کتاب میگه چون آزمایش دی انای نشون داده تمام عرقها واسه یه زمان هست تبرعه میشه اگر خودمون رو جای پلیس بزاریم یه فردی که تمام تمام شواهد بر علیهاش هست و همسرش رو هم کشته (چون خودش گفت دسته چاقو رو پاک کرده و جای دست خودش رو چاقو بوده)، میگفتیم حتما عرق خودش رو در یک زمان در جایی جمع کرده و اونارو پخش کرده تا همه رو بندازه گردن همسرش و الآنم اونو کشته و نیست که از خودش دفاع کنه. بهتر بود نویسنده با دلایل منطقی و بدون حذف ملیسنت فرد رو تبرعه میکرد.
با سلام و خدا قوت به تیم عالی کتابراه.. با تشکر از استاد رضوانی برای خوانش و اجرای قوی و گیراشون.. کتاب جذاب و هیجان انگیزیه.. واقن به قول بقیه دوستان جمله آخر یه شوک محسوب میشه.. فضای داستان یجوریه که آدم دوس داره بقیه داستان رو بخونه.. کسانی که به داستانهای جنایی علاقه دارن میتونن رو این داستان حساب کنن.. در نهایت منم این کتاب رو پیشنهاد میکنم
خوانش آقای تایماز رضوانی شنیدن داستان رو چند صد برابر لذت بخش تر میکنه...
جمله آخر داستان واقعا آدم رو شوکه میکنه و به فکر فرو میبره.... شاید میخواسته شخصیت جدیدی برای خودش درست کنه در حالی که تو این شخصیت بخشی از ملیسنت هم باشه...
شاید به این کار عادت کرده؛ اما دلم نمیخواد این رو باور کنم چون به نظرم در حالی که یک زندگی جدید در جایی جدید و زیر نظر روانکاو شروع کردن رو نمیشه راحت خراب کرد... هر چند که این احتمال رو میشه داد که نویسنده میخواهد این رو بفهمونه که زندگی در کنار یک فرد روانی، روان آدم رو واقعا از بین میبره......
جمله آخر داستان واقعا آدم رو شوکه میکنه و به فکر فرو میبره.... شاید میخواسته شخصیت جدیدی برای خودش درست کنه در حالی که تو این شخصیت بخشی از ملیسنت هم باشه...
شاید به این کار عادت کرده؛ اما دلم نمیخواد این رو باور کنم چون به نظرم در حالی که یک زندگی جدید در جایی جدید و زیر نظر روانکاو شروع کردن رو نمیشه راحت خراب کرد... هر چند که این احتمال رو میشه داد که نویسنده میخواهد این رو بفهمونه که زندگی در کنار یک فرد روانی، روان آدم رو واقعا از بین میبره......