نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی و باز هم تنهایی - سوری رحیمی
4.2
758 رای
مرتبسازی: جدیدترین
مهسا قربانی
۱۴۰۳/۳/۶
00
وباز هم تنهایی. جذاب و شنیدنی بود شاید بخشهایی از داستان رو بیش از دو بار گوش دادم... الان شاید ظلم به زنان و رسومات غلط کمرنگ تر از قبل شده اما قطعا بیرنگ نشده. اسد و امثال اسد هنوز هم هست اما گلی چ زود رها شد از دست اسد.. برای تنهایی شنیدن و اشک ریختن عالی.. از کتابراه ممنونم
خیلی داستان غمگینی بود اما امید به ادامه و مقاومت رو نشون میداد ولی خیلی زیبا و پر احساس نوشته شده بود و ممنون از گویندگان خوبش که خیلی بجا داستان رو بیان میکردن راحت میتونستم تصویر سازی کنم براش انگار داشتم فیلم میدیدم. بنظرم کسایی که از لحاظ روحی مشکلاتی دارن گوش ندن این داستان رو چون بعضی واقتا واقعا به گریه میندازه آدم رو. خیلی ممنون از کتابراه عزیز
داستان رو دوست داشتم لحن و خوانش خواننده هم خوب بود بر خلاف نظر بقیه چون تند خوانده میشد مورد پسندم بود.
انتظاری که از گلی بعد جدایی اول میرفت این بود که مصمم و قاطع باشد و نگذارد بقیه برایش تصمیم بگیرند اما با توجه به شرایط اونموقع گوش به حرف فامیل بود.
در نهایت هم تصمیم درست را برادرش برایش گرفت و راهنماییش کرد اما اجبار نه! وگرنه فامیل فقط به فکر خود بودند.
گلی نمونه کامل یک زنی بود که در روستا بزرگ شده و اندیشههای قدیمی رو داشت (زندگیهای زمان گذشته) زمان شوهر دادن زینب این به شدت مشهود بود، همینطور پسر دوست بودن که توی رابطه با مرتضی داشت.
بنظرم خوشبختی و نجات خودش رو محتاج خانواده شمالی بود که از دست اسد رهاش کردند.
انتظاری که از گلی بعد جدایی اول میرفت این بود که مصمم و قاطع باشد و نگذارد بقیه برایش تصمیم بگیرند اما با توجه به شرایط اونموقع گوش به حرف فامیل بود.
در نهایت هم تصمیم درست را برادرش برایش گرفت و راهنماییش کرد اما اجبار نه! وگرنه فامیل فقط به فکر خود بودند.
گلی نمونه کامل یک زنی بود که در روستا بزرگ شده و اندیشههای قدیمی رو داشت (زندگیهای زمان گذشته) زمان شوهر دادن زینب این به شدت مشهود بود، همینطور پسر دوست بودن که توی رابطه با مرتضی داشت.
بنظرم خوشبختی و نجات خودش رو محتاج خانواده شمالی بود که از دست اسد رهاش کردند.
سلام واقعا کتاب خیلی خیلی قشنگ بود و هر لحظه احساسات آدم و تحت تاثیر قرار میداد نمیدونم این داستان بر اساس واقعیت بود یا نه ولی واقعا کلمات و به زیبایی برام به تصویر کشید دردهایی که گلی و خانوادش یا حتی اسد که یه جورایی نقش منفی داستان بود و حس کردم در اینه حال که داستانش غم داشت ولی حس کردم واقعیه و یه نفر اونو زندگی کرده عالی بود
سلام
اگه با دید واقعی بخواهیم حساب کنیم گلی با اسد چه خوب و بد تا آخر عمر محکوم به زندگی بود ولی اگه با سیر تخیلی داستان بخواهیم جلو بریم متاسفانه عیوب زیادی دیده میشه دختری که از سایه خودش هم میترسه چطور بعد از تحمل آن همه سختی که تازه خانوادهای مثل خاتون رو پیدا کرده مثل شیر میشه و میخواد به روستاش برگرده واقعا دلتنگ چه چیزی شده و چیزی که من دیدم و بیاد دارم و از نزدیکان شنیدهام دختری که یکبار طلاق میگرفت دیگر نمیتوانست به راحتی ازدواج کند مگر با یک پیرمرد و یا با مردی با چند بچه که برای کلفتی میرفت نه همسری کسانی سراغ دارم که چندین بار ازدواج کردهاند همش هم با دختر نه خانوم. مردی که با خانوم مطلقه ازدواج میکرد از خجالت نمیتوانست سرش را در محل بالا بگیرد اینها تازه مربوط به دهههای ۵۰ و ۶۰ و ۷۰ است تاریخی که داستان از آن سخن میگوید مربوط به پیشتر بوده که شرایط خیلی بدتر بوده دختری که دو بار متارکه کرده در خانه شان را کسی از پاشنه برای خواستگاری در آورد همچنین چیزی امکان ندارد شرایط برای خانومها متاسفانه خیلی سختر بوده ولی نه به این تنوع با یک ازدواج یا خوشبخت میشدند یا نه گزینه دیگری نبود ولی به هر حال داستان متعلق به نویسنده است و حق دارد هر گونه دوست دارد بنویسد
با تشکر از کتابراه
اگه با دید واقعی بخواهیم حساب کنیم گلی با اسد چه خوب و بد تا آخر عمر محکوم به زندگی بود ولی اگه با سیر تخیلی داستان بخواهیم جلو بریم متاسفانه عیوب زیادی دیده میشه دختری که از سایه خودش هم میترسه چطور بعد از تحمل آن همه سختی که تازه خانوادهای مثل خاتون رو پیدا کرده مثل شیر میشه و میخواد به روستاش برگرده واقعا دلتنگ چه چیزی شده و چیزی که من دیدم و بیاد دارم و از نزدیکان شنیدهام دختری که یکبار طلاق میگرفت دیگر نمیتوانست به راحتی ازدواج کند مگر با یک پیرمرد و یا با مردی با چند بچه که برای کلفتی میرفت نه همسری کسانی سراغ دارم که چندین بار ازدواج کردهاند همش هم با دختر نه خانوم. مردی که با خانوم مطلقه ازدواج میکرد از خجالت نمیتوانست سرش را در محل بالا بگیرد اینها تازه مربوط به دهههای ۵۰ و ۶۰ و ۷۰ است تاریخی که داستان از آن سخن میگوید مربوط به پیشتر بوده که شرایط خیلی بدتر بوده دختری که دو بار متارکه کرده در خانه شان را کسی از پاشنه برای خواستگاری در آورد همچنین چیزی امکان ندارد شرایط برای خانومها متاسفانه خیلی سختر بوده ولی نه به این تنوع با یک ازدواج یا خوشبخت میشدند یا نه گزینه دیگری نبود ولی به هر حال داستان متعلق به نویسنده است و حق دارد هر گونه دوست دارد بنویسد
با تشکر از کتابراه
این دومین کتابی بود که از خانم سوری رحیمی شنیدم
کتاب اولش فرهنگ عشق بود که خیلی ازش لذت بردم
ایشان بیشتر داستانهاشون بنظرم واقع گرابانه هستش
درمورد این کتاب هم باید بگم که سرگذشت یه دختر معمولی مربوط به روستایی در میانه هست از سال ١٣٠٨ تا حدود ٤٠ سالگیش
با توجه به سرگذشتهای زیادی که از زبون مادر بزرگهام و مادر بزرگ شوهرم که شمالی بودند میشنیدم
این داستان خیلی خیلی بنظرم واقعی و ملموس میامد
رنجی که مردم بخصوص قشر زنان در دهههای ابتدای این قرن میکشیدن تا همین الان
منتهی هردوره یه جور
این کشور همیشه بصورت مظلومانهای مورد آسیب جنگها بوده
اینجا هم قشنگ بیان میکنه که توی جنگهای جهانی اول و دوم با وجودیکه رضاخان ابراز بیطرفی کرد
ولی چه مصیبتها که مردم بدبخت نکشیدن
جنگ سال ٥٩ هم که بماند که چه جوونا که از بین نرفتن واسه هیچ و پوچ
گلی یه بچهای بود که پدر و مادر نداشت و با پدر بزرگ پیرش زندگی میکرد و توی سن کم به زور شوهرش دادن و در نهایت شوهر سومش احمد آدم خوبی از آب درومد ولی اونم در نهایت تو سن ٣٨ سالگی از دست داد
بنظرم شاید خیلی از جاها تو سرنوشتش مقصر نبود ولی اونجا که خونواده خونگرم لاهیجانی رو رها کرد و برگشت به روستای خودش
بزرگترین اشتباه رو کرد
در نهایت داستان رو دوس داشتم و با شوق گوش میکردم
ولی بیشتر غم و غصه هست تا شادی
ارزش شنیدن داره
خوانشگر هم با تسلط خوبی داستان رو خوانش میکنه
فقط یه جاهایی صدای آهنگ متن اینقدر زیاده که صدای ایشون نمیاد اصلا
ضمنا بیشتر جاها صداشون انگار از فاصله دور میاد
ممنون از کتابراه عزیز بابت زحمات زیادی که برای این کتاب کشیدن
🙏🌸
کتاب اولش فرهنگ عشق بود که خیلی ازش لذت بردم
ایشان بیشتر داستانهاشون بنظرم واقع گرابانه هستش
درمورد این کتاب هم باید بگم که سرگذشت یه دختر معمولی مربوط به روستایی در میانه هست از سال ١٣٠٨ تا حدود ٤٠ سالگیش
با توجه به سرگذشتهای زیادی که از زبون مادر بزرگهام و مادر بزرگ شوهرم که شمالی بودند میشنیدم
این داستان خیلی خیلی بنظرم واقعی و ملموس میامد
رنجی که مردم بخصوص قشر زنان در دهههای ابتدای این قرن میکشیدن تا همین الان
منتهی هردوره یه جور
این کشور همیشه بصورت مظلومانهای مورد آسیب جنگها بوده
اینجا هم قشنگ بیان میکنه که توی جنگهای جهانی اول و دوم با وجودیکه رضاخان ابراز بیطرفی کرد
ولی چه مصیبتها که مردم بدبخت نکشیدن
جنگ سال ٥٩ هم که بماند که چه جوونا که از بین نرفتن واسه هیچ و پوچ
گلی یه بچهای بود که پدر و مادر نداشت و با پدر بزرگ پیرش زندگی میکرد و توی سن کم به زور شوهرش دادن و در نهایت شوهر سومش احمد آدم خوبی از آب درومد ولی اونم در نهایت تو سن ٣٨ سالگی از دست داد
بنظرم شاید خیلی از جاها تو سرنوشتش مقصر نبود ولی اونجا که خونواده خونگرم لاهیجانی رو رها کرد و برگشت به روستای خودش
بزرگترین اشتباه رو کرد
در نهایت داستان رو دوس داشتم و با شوق گوش میکردم
ولی بیشتر غم و غصه هست تا شادی
ارزش شنیدن داره
خوانشگر هم با تسلط خوبی داستان رو خوانش میکنه
فقط یه جاهایی صدای آهنگ متن اینقدر زیاده که صدای ایشون نمیاد اصلا
ضمنا بیشتر جاها صداشون انگار از فاصله دور میاد
ممنون از کتابراه عزیز بابت زحمات زیادی که برای این کتاب کشیدن
🙏🌸