Helen Beatrix Potter

کتاب صوتی ماجرای پیتر خرگوشه

• نویسنده: هلن بئاتریکس پاتر

کتاب صوتی ماجرای پیتر خرگوشه نوشته هلن بئاتریکس پاتر، داستان چهار خرگوش بازیگوش و کوچولو با نام‌های فلاپسی، ماپسی، دم‌پنبه‌ای و پیتر را روایت می‌کند. موضوع کتاب صوتی ماجرای پیتر خرگوشه چیست؟ فلاپسی، ماپسی، دم‌پنبه‌ای و پیتر خیلی دوست دارند که به باغ آقای مک گرگور بروند اما مادرشان به آن‌ها اجازه این کار را نمی‌دهد. یک روز پیتر که چشم مادرش را دور دیده بود به باغ آقای مک گرگور رفت و با دیدن... ادامه ›

کتاب صوتی ماجرای جانی موش شهری

• نویسنده: هلن بئاتریکس پاتر

کتاب صوتی ماجرای جانی موش شهری نوشته‌ی هلن بئاتریکس پاتر، داستان موش روستایی به اسم «تیمی» را تعریف می‌کند که به طور اتفاقی وارد شهری شلوغ می‌شود و با موش‌های شهری رفاقت می‌کند. اما او تا چه مدت می‌تواند در آن فضا بماند و وضعیت شهری را تحمل کند؟ موضوع کتاب صوتی ماجرای جانی موش شهری چیست؟ این داستان که از افسانه ازوپ به اسم «موش شهری و موش روستایی» اقتباس شده، داستان تیمی را روایت می‌کند که در... ادامه ›

کتاب صوتی بنجامین خرگوشه

• نویسنده: هلن بئاتریکس پاتر

کتاب صوتی بنجامین خرگوشه اثر هلن بئاتریکس پاتر درباره‌ی خرگوش بازیگوشی به نام بنجامین است. یک روز صبح بنجامین خرگوش کنار رودخانه‌ای نشسته بود. همینطور که داشت به ماهی‌های توی رودخانه نگاه می‌کرد صدای سم‌های اسب رو شنید. آقای مک‌گرگور و خانمش با کلاه قشنگش روی گاری نشسته بودند و از اونجا می‌گذشتند. به محض اینکه رد شدند، بنجامین خرگوش سریع پرید تو جاده و به سمت خانه‌‌ی یکی از آشناهایشان دوئید که... ادامه ›

کتاب صوتی ماجرای خرگوش‌های فلاپسی

• نویسنده: هلن بئاتریکس پاتر

کتاب صوتی ماجرای خرگوش‌های فلاپسی اثر هلن بئاتریکس پاتر، روایتی جذاب و شنیدنی دربارۀ خانواده‌‌ای از خرگوش‌های شکموست. باید بدانید که خرگوش‌ها با خوردن کاهوی زیاد به خواب عمیقی فرو می‌روند، وقتی که بنجامین­ خرگوشِ بزرگ شد، با دخترعموش فِلاپسی ازدواج کرد، آن‌ها یک خانواده‌ی بزرگ تشکیل دادند، خیلی هوای یکدیگر را داشتند و با شادی و خوشحالی زندگی می‌کردند. بچه­‌های بنجامین را خرگوش‌­های فِلاپسی صدا... ادامه ›

کتاب صوتی ماجرای جمیما اردکه

• نویسنده: هلن بئاتریکس پاتر

کتاب صوتی ماجرای جمیما اردکه اثر هلن بئاتریکس پاتر، درباره‌ی اردکی به نام جمیماست که به دلایلی نمی‌توانست از تخم‌هایش مراقبت کند و جوجه‌هایش را سالم به دنیا بیاورد. در قسمتی از کتاب صوتی ماجرای جمیما اردکه می‌شنویم: جمیما بخاطر خانم کشاورز اجازه نداشت تخم‌های خودش را به­ دنیا بیاورد. هر بار که تخم­ می‌گذاشت، تلاش می‌کرد که آن‌ها را یک­ جایی پنهان کند، اما همیشه یک نفر آن‌ها را پیدا می‌کرد و با... ادامه ›