داستان هیولاها

معرفی کامل کتاب و دانلود رایگان یا خرید کتاب‌های صوتی یا PDF مرتبط با موضوعات: داستان آموزنده کودک، داستان کوتاه کودکان، کتاب داستان کودک، داستان کودکان، داستان بچگانه، کتاب داستان کودکان، دانلود داستان صوتی کودک، دانلود کتاب داستان کودک، داستان مصور کودکان، داستان سرگرم کننده کودک

کتاب صوتی هیولاها هم از سگ می‌ترسند

معرفی و دانلود کتاب صوتی هیولاها هم از سگ می‌ترسند کتاب صوتی هیولاها هم از سگ می‌ترسند اثر والت دیزنی ماجرای جذاب دیگری از سالی و مایکی است. در قسمتی از کتاب صوتی هیولاها هم از سگ می‌ترسند می‌شنویم: کار جدید هیولاها در کارخانه شروع شده بود. آن‌ها آنجا خنده‌های بچه‌های آدم‌ها رو جمع می‌کردند و به عنوان انرژی استفاده می‌کردند. مایکی وازووسکی یکی از بهترین جمع‌کننده‌های خنده بود. اما جدیدا تو کارش به مشکل خورده بود، وقتی مایکی برای تکلیف بعدیش... ادامه

کتاب صوتی هیولاها هم از مدرسه می‌ترسند

معرفی و دانلود کتاب صوتی هیولاها هم از مدرسه می‌ترسند کتاب صوتی هیولاها هم از مدرسه می‌ترسند اثر والت دیزنی ماجرای جذاب دیگری از سالی و مایکی است. مایکی فکر می‌کرد امروز هم مانند روزهای قبل به محل کارش می‌رود و کارهایش را انجام می‌دهد. اما اشتباه می‌کرد سالی با صدای بلند گفت که می‌خواهد زندگی مایکی و هیولاهای دیگر را پر از بدبختی کند. حتما می‌پرسید چگونه؟ با فرستادن آن‌ها به مدرسه برای مهم‌ترین درس زندگی‌شان… درس آموزش ایمنی جمع‌آوری خنده... همه‌ی... ادامه

کتاب صوتی هیولاها هم از دکترها می‌ترسند

معرفی و دانلود کتاب صوتی هیولاها هم از دکترها می‌ترسند کتاب صوتی هیولاها هم از دکترها می‌ترسند اثر والت دیزنی ماجرای جذاب دیگری از سالی و مایکی است. در این داستان سالی مریض شده و از رفتن به دکتر امتناع می‌کند و سرماخوردگی‌اش تشدید پیدا می‌کند تا اینکه... در قسمتی از کتاب صوتی هیولاها هم از دکترها می‌ترسند می‌شنویم: سالی روز خوبی نداشت. او سرمای بدی خورده بود و بدجوری مریض شده بود و در خانه مانده بود. مایکی که دوست صمیمی سالی بود پیشش رفت و به او... ادامه

کتاب صوتی هیولاها هم از تاریکی می‌ترسند

معرفی و دانلود کتاب صوتی هیولاها هم از تاریکی می‌ترسند کتاب صوتی هیولاها هم از تاریکی می‌ترسند اثر والت دیزنی داستان دو دوست به نام مایکی و سالی است که می‌خواهند یک شب سرگرم کننده در کنار هم داشته باشند. قرار بود که آن‌ها از بیلی، خواهرزاده‌ی مایکی پرستاری کنند. چون مادر بیلی مجبور بود چند روز برای کاری به مسافرت برود. به همین دلیل از مایکی خواست تا مراقب بیلی باشد. وقتش رسیده بود که آن‌ها از هم خداحافظی کنند... ادامه

1