معرفی و دانلود کتاب سایه ملخ

معرفی کتاب سایه ملخ

کتاب سایه ملخ، اثری است خواندنی که ماجرای دلاورمردی پسری نوجوان در دوران دفاع مقدس را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد. محمد رضا بایرامی، نویسنده‌ی کتاب، داستان پسرکی به نام صابر را روایت می‌کند که با دژخیمان عراقی در می‌افتد و جانانه از خانواده و اهالی روستای خود دفاع می‌کند.

درباره‌ی کتاب سایه ملخ

کتاب سایه ملخ، داستانی هیجان‌انگیز و امیدبخش دارد. محمد رضا بایرامی، نویسنده‌ی کتاب، از بزرگ‌نمایی‌ و قهرمان‌پروری در این اثر دوری گرفته و رمانی نوشته که خواننده را با واقعیت‌های تلخِ جنگ آشنا می‌کند. نویسنده، شخصیت اول داستان را پسرکی چوپان انتخاب کرده است. این پسرک در رمان سایه ملخ، صابر نام دارد. از بخت بد، چشم‌های پدر صابر کم‌سو می‌شود. در نتیجه بارِ گرداندن خانواده و تامین هزینه‌های عمل چشم‌های پدر، بر گردن صابر میفتد. رابطه‌ای سنتی میان صابر و پدرش حکمفرماست. صابر از پدرش حساب می‌برد و احترامی برای وی قائل است. در این بین مشکلات مالی و خانوادگی، صابر را به دردسرهای زیادی میندازد. قهرمان داستان خم به ابرو نمی‌آورد و با تمامی تلاش، سعی می‌کند تا در اندکی زمانی که برای درمان چشم‌های پدر در اختیار دارد، پول درمان عمل را تامین کند. تنها منبع درآمد خانواده‌، گوسفندانی است که صابر به چوپانی آن‌ها مشغول است. این گوسفند‌ها باید هرچه سریع‌تر پروار شوند و به فروش برسند. در ادامه‌ی کتاب سایه ملخ، روزگار از در ناسازگاری با صابر و خانواده‌اش وارد می‌شود. گوسفند‌هایی که صابر با هزارویک‌‌ زحمت بزرگ کرده بود، گم می‌شوند. قهرمان داستان به همراه هم‌ولایتی‌هایش برای پیداکردن گوسفند‌ها آستین بالا می‌زند. به دنبال اتفاق‌هایی، کاشف به عمل می‌آید که دژخیمان بعثی، گوسفند‌های صابر را دزده‌اید. اینجاست که خون صابر به جوش می‌آید و برای بدست آوردن گوسفند‌های خود، ماجراهای هیجان‌انگیزی را تجربه می‌کند.

داستان سایه ملخ در روستایی مرزی روایت می‌شود. محمد رضا بایرامی، داستان کتاب را به گونه‌ای بیان کرده تا حس‌و‌حال زندگی روستایی در ذهن خواننده تداعی شود. به همین دلیل خواننده با مطالعه‌ی کتاب سایه ملخ، در کنار خواندن داستانی هیجان‌انگیز و دلاورمردانه، با سنت‌‌های مردمان صمیمی جنوب ایران نیز آشنا می‌شود. نویسنده در این اثر به بررسی تفکرهای سنتی می‌پردازد و تسلط مردان بر زنان را نقد می‌کند. کتاب سایه ملخ، لحنی روان و سلیس دارد و مخاطب را تا آخرین صفحه کتاب، مشتاق نگه می‌دارد.

انتشارات نیستان، چاپ و نشر کتاب سایه ملخ را بر عهده داشته است.

جوایز و افتخارات کتاب سایه ملخ

• برگزیده‌ی جایزه‌ی ادبی هنری عذرا
• برگزیده‌ی جایزه‌ی شهید حبیب غنی‌پور

کتاب سایه ملخ برای چه کسانی مناسب است؟

طرفداران ادبیات دفاع مقدس، مخاطب اصلی کتاب سایه ملخ به‌حساب می‌آیند. از آنجایی که نویسنده، برای نگارش این کتاب مدتی را در روستا سپری کرده تا با سبک‌وسیاق زندگی کشاورزها و دامداران جنوب ایران آشنا شود، مطالعه‌ی کتاب سایه ملخ برای خواننده‌های علاقه‌مند به آشنایی با فرهنگ روستایی ایران نیز خالی از لطف نخواهد بود.

در بخشی از کتاب سایه ملخ می‌خوانیم

تندی سرازیر می‌شد توی دره میران. سازدهنی را از جیبم درآوردم هوا گرم‌تر شده بود و تا ساعت پنج و شش عصر همانطور می‌ماند. گوسفندها میلی به چریدن نداشتند. چندتا چندتا دور هم جمع شده بودند و سرهایشان را فروبرده بودند زیرا سایه‌ی تنه‌ی همدیگر. فقط قوچ گله بود که نزدیک راه، داشت از چاله‌ای آب می‌خورد. اگر خورشید کمی بیشتر می‌چرخید طرف غرب، سایه‌ی صخره‌ها کش می‌آمد و می‌شد به جای بردن گله به سایه درخت‌ها، همانجا پناهشان داد.

صخره‌ی سیاه دماغه داشت؛ طوری که وقتی از دور نگاهش می‌کردی، به نظرت می‌آمد کله‌ای است با گردنی فرورفته به خاک که در دهانه‌ی میران کاشته شده و دره‌ای را می‌پاید که پیچ خورده و پیچ خورده و رفته طرف مرز. علف‌های بلند کف دره خشک شده بودند. فقط توی بهار بود که می‌شد دره را سبز دید؛ یعنی وقتی که دامنه‌های دو طرف آن، پر از گل‌های زرد و قرمز می‌شد پر از گل‌های اطلسی و شقایق‌های وحشی، گل‌هایی که آنقدر همانجا می‌ماندند که آفتاب خدمتشان می‌رسید و همه‌شان را خشک می‌کرد.

همان طور که ته دره را نگاه می‌کردم، شروع کردم به ساز زدن. زیاد مزه نداد. در آن گرما، هیچ چیز به اندازه‌ی زیر سایه خزیدن به آدم نمی‌چسبید. برای همین هم از روی صخره آمدم پایین و خودم را کشیدم زیر سایه‌ی دماغه‌اش. همینقدر که سرم را می‌پوشاند، برایم کافی بود. جابه‌جا که شدم، چیزی فرو رفت توی تنم. وقتی نگاه کردم، دیدم چند ساقه‌ی خاردار است که از لابه‌لای سنگ‌های ریز پای صخره بیرون زده. کنگرهای خشکیده‌ای بودند که از گلشان اثری بر جا نمانده بود و پوسته‌ی تیغ‌دارشان مثل چوب خشکیده بود. با چوب‌دستی تیغ‌ها را کندم.