معرفی و دانلود کتاب سرافینا و هفت ستاره

معرفی کتاب سرافینا و هفت ستاره

در کتاب سرافینا و هفت ستاره نوشته‌ی رابرت بیتی، می‌خوانیم که سرافینا توانسته ارواح سرگردان و نیروهای تاریک را شکست دهد و بار دیگر آرامش را به عمارت بیلتمور بیاورد. اما او به این آرامش اعتمادی ندارد. وقتی مهمان‌هایی مرموز به عمارت می‌آیند، سرافینا می‌فهمد که قرار است به‌زودی حادثه‌ای در آنجا رخ دهد. این رمان نوجوان فانتزی و مهیج که جلد چهارم مجموعه‌ی سرافینا است، در لیست پرفروش‌ترین آثار نیویورک‌ تایمز قرار گرفته بود.

درباره‌ی کتاب سرافینا و هفت ستاره

عمارت بیلتمور در آرامش و سکون است. نگهبان این عمارت، سرافینا، توانسته دشمنان و اهریمنان را شکست دهد و به عقب براند. اما او احساس خوبی ندارد. سرافینا بر اساس غریزه‌اش حس می‌کند که بار دیگر اتفاقی خواهد افتاد و عمارت او در معرض خطر قرار خواهد گرفت. از طرف دیگر دوستش، بِریدن وندربیلت هم مدتی است عمارت را ترک کرده و برای تحصیل به مدرسه رفته. کتاب سرافینا و هفت ستاره از جایی آغاز می‌شود که سرافینا به همراه خواهر و برادرش تغییر شکل داده‌اند و در جنگل مرموز و تاریک کنار عمارت بازی می‌کنند. او می‌خواهد به آن‌ها شیوه‌های تغییر شکل و محافظت از بیلتمور را بیاموزد. او گرچه پس از نبردهایی سخت و پیروزی، سرخوش و شاد به نظر می‌رسد ولی در اعماق وجودش اضطراب دارد. ورود چند کالسکه و مهمانانی ناشناخته به درون عمارت به این احساس دامن می‌زند و او را بیشتر می‌ترساند. سرافینا پنهانی به درون عمارت می‌رود و چهره‌ی مهمان‌ها را زیر نظر می‌گیرد. آیا هیچ‌کدام از آن‌ها شبیه به شیطان قاتل هستند؟ یا آدم‌هایی معمولی هستند که فقط برای فصل شکار به بیلتمور آمده‌اند؟ اگر اتفاقی بیافتد و نبردی دربگیرد، او به‌تنهایی می‌تواند از پس آن‌ها برآید؟

داستان سرافینا و هفت ستاره (Serafina and the Seven Stars)، جلد چهارم از مجموعه‌ی سرافیناست. رابرت بیتی (Robert Beatty) در این قصه‌های فانتزی و هیجان‌انگیز، از دختری شجاع می‌گوید که توانایی‌های ماورایی دارد. سرافینا باید از عمارت بیلتمور مراقبت کند و اجازه ندهد که دشمنان و شیاطین آنجا را از بین ببرند. در قسمت‌های پیشین، سرافینا با انواع اهریمنان جنگیده بود و شکستشان داده بود. اما در کتاب پیش رو، قصه متفاوت آغاز می‌شود؛ در شروع به ظاهر شرایط خوب پیش می‌رود و آرام است. ولی سرافینا می‌داند که قرار نیست اوضاع همین‌طور بماند. برخلاف همیشه، این‌بار او نمی‌داند که دشمنش کیست و چه نیرویی دارد. همین معما باعث می‌شود که او در مورد همه‌چیز به تردید بیفتد و حتی به احساسات خودش هم شک کند. درون‌مایه‌ی اصلی این داستان ایمان به توانایی‌ها و احساسات خود است. سرافینا با کشمکشی دوگانه مواجه است: از یک‌سو با خود کلنجار می‌رود و از سمت دیگر باید از بیلتمور مراقبت کند. ولی او باید یاد بگیرد که چطور به ندای قلبش گوش دهد و به وظایفش عمل کند.

رابرت بیتی در داستان سرافینا و هفت ستاره، موفق شده چندین ژانر مختلف را به‌خوبی با یکدیگر تلفیق کند. ژانرهایی که عموماً نوجوانان دوست دارند و با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند. او همین‌طور از عنصر تعلیق هم به‌درستی بهره برده و توانسته با رمزگشایی تدریجی و حل معماها، مخاطب را تا پایان با خود همراه کند. به همین علت است که این کتاب از پرفروش‌ترین آثار ژانر کودک و نوجوان در سال‌های اخیر بوده. این اثر را نشر پرتقال با ترجمه‌ی مروا باقریان منتشر کرده است.

درباره‌ی مجموعه‌ی سرافینا

مجموعه‌ی سرافینا داستان‌هایی فانتزی، معمایی و تریلر از رابرت بیتی هستند که شخصیت اصلی آن‌ها دختربچه‌ای عجیب و شجاع است. سرافینا قابلیت‌هایی ماورایی و فراانسانی دارد و می‌تواند تغییر شکل دهد. همین باعث می‌شود زندگی‌اش در معرض تهدید قرار بگیرد. سرافینا در عمارت بیلتمور زندگی می‌کند و محافظ آنجاست. او در هر قصه درگیر ماجراهای هیجان‌انگیزی می‌شود و با شجاعت به استقبال خطرات و دشمنان مختلفی می‌رود تا از این عمارت دفاع کند. تاکنون چهار جلد در این مجموعه منتشر شده که عبارت‌اند از: «سرافینا و شنل سیاه»، «سرافینا و عصای مارپیچ»، «سرافینا و روح سرگردان» و «سرافینا و هفت ستاره».

جوایز و افتخارات مجموعه‌ی سرافینا

• رتبه‌ی 1 پرفروش‌ترین مجموعه کتاب‌های نیویورک‌ تایمز
• کتاب منتخب سردبیران وب‌سایت آمازون برای کودکان 9 تا 12 ساله
• کتاب منتخب سایت Barnes & Noble در بخش کودکان

کتاب سرافینا و هفت ستاره برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب به نوجوانانی که شیفته‌ی داستان‌های فانتزی، ماجراجویانه و هیجان‌انگیز هستند توصیه می‌شود.

در بخشی از کتاب سرافینا و هفت ستاره می‌خوانیم

درضمن به لطف خانم وندربیلت، دیگر بیشتر از آشپزخانه غذا می‌گرفتند تا مجبور نباشند مثل گذشته هر روز و هر شب روی بشکه‌ی آتش غذا بپزند. بیلتمور چندجور آشپزخانه‌ی مختلف داشت، با سرآشپز درجه‌یکی از فرانسه و کلی کمک‌آشپز و کارگر دیگر از جمله آقای کوبر، دوست سرافینا، قصاب و آشپزی که در کباب‌پزی توی راهرو کار می‌کرد. بااین‌حال، پدرش پایش را کرده بود توی یک کفش تا هرطورشده به آشپزهای سطح بالای بیلتمور یاد بدهد چطور گوشت ریش‌ریش‌ را به سبک سنتی کارولینایی دودی کنند. پدرش مرد درشت‌اندامی بود؛ بازوی قوی و سینه‌ی ستبر داشت. توی رختخوابش خوابیده بود و مثل هر شب خروپفش تا آسمان هفتم می‌رفت. احتمالاً خروپفش اعصاب هرکس دیگری را که قوم‌وخویشش نبود خرد می‌کرد، اما سرافینا چنان به آن خو گرفته بود که اگر تیروتخته‌های اتاق دست‌کم ذره‌ای نمی‌لرزیدند اصلاً خوابش نمی‌برد.

چهره‌ی پدرش آرام بود، انگار داشت خواب تجهیزاتی را می‌دید که هیچ‌وقت خراب نمی‌شدند و دستگاه‌هایی که همیشه درست کار می‌کردند. اما بعد فهمید که زیاد با عقل جور درنمی‌آید. اگر مولدهای برقی و بالابرهای غذا و لباسشویی‌های تسمه‌چرمی و تمام ماشین‌آلات پردنگ‌وفنگِ دیگرِ خانه همیشه درست کار می‌کردند، پدرش از کار بی‌کار می‌شد، روزگارش سیاه می‌شد، مثل وضعیت آن روز سرافینا، بی‌مصرف می‌شد. داشت از خستگی می‌مرد و دلش بدجور برای برِیدن شور می‌زد، اما حالش خیلی بهتر از قبل شده بود. به نکته‌ی جالبی رسیده بود. اگر تمام اسب‌های توی اسطبل خودبه‌خود رام و آرام بودند، باز هم به تربیت‌کننده‌ی اسب نیاز می‌شد؟ اگر تمام آدم‌های توی کلیسا از اول فرشته بودند، کشیش دیگر چه‌کاره بود؟ اگر فرزند مادری خودش از خودش مراقبت می‌کرد، مهر مادری به همان اندازه قوی می‌ماند؟ به این فکر افتاد که آدمیزاد می‌خواهد همه‌چیز راحت باشد، اما نه از ته دل. انگار هرکس شغلی دارد، نقشی را باید ایفا کند و در این دنیایی که همیشه یک جایش می‌لنگد، چیزی را درست کند.