معرفی و دانلود رایگان کتاب سرزمین جعبه‌ها

معرفی کتاب سرزمین جعبه‌ها

سرزمین جعبه‌ها یک محیط به شدت محدود با حاکمان سختگیر است که در آن انسان‌ها به شیوه‌های مختلف کنترل می‌شوند تا فرصت اندیشیدن به هیچ‌چیز را نداشته باشند. احسان کیان فرد در کتاب سرزمین جعبه‌ها از شخصیتی سخن می‌گوید که می‌خواهد در چنین جامعه‌ای معنای زندگی خود را کشف کند.

درباره‌ی کتاب سرزمین جعبه‌ها

سرزمینی را تصور کنید که در آن واقعیت‌های زندگی پنهان می‌شود و حاکمانش اجازه نمی‌دهند هیچ‌کس از جایگاه واقعی یک انسان برخوردار باشد. در کتاب سرزمین جعبه‌ها داستان مردمانی را می‌خوانید که به شدت با عواطف خود بیگانه‌اند و چون در چنگال قوانین محدودکننده و ضدانسانی گیر افتاده‌اند، فرصتی برای تأمل و پرداختن به نیازهای خود ندارند.

حاکمان این سرزمین با محدود کردن و دور نگاه داشتن مردم از ابزارهای آگاهی‌بخش سعی دارند آن‌ها را کنترل کنند؛ تا این‌که از میان این مردمِ مسخ‌شده شخصیتی در رمان پدیدار می‌شود که می‌خواهد با احساسات خود روبه‌رو شود. او از درون خود صداهایی می‌شنود که به جست‌وجوی حقیقت ترغیبش می‌کنند و ماجراهایی را در زندگی او رقم می‌زنند.

احسان کیان فرد در این اثر با زبانی نمادین و استعاری به روایت دغدغه‌های انسان مدرن پرداخته و همین موضوع سبب شده فضای داستان در هاله‌ای از تخیل و واقعیت شناور باشد. به عنوان مثال نویسنده برای بیان مقاصد خود از نماد جعبه استفاده کرده که فشار اجتماعی و تحت کنترل درآمدن انسان‌ها از طریق قدرت‌های جهانی را به تصویر می‌کشد.

استفاده از عنصر خیال و توصیف و فضاسازی دقیق از ویژگی‌های برجسته‌ی این اثر محسوب می‌شود که عواطف خوانندگان را درگیر می‌کند تا در فرازونشیب‌های داستان با نویسنده همراه شوند.

کتاب سرزمین جعبه‌ها را انتشارات ارشدان در دسترس طرفداران رمان معاصر فارسی قرار داده است.

کتاب سرزمین جعبه‌ها مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به رمان‌های اجتماعی و دوست‌داران داستان‌های تخیلی مخاطبین اصلی این کتابند.

در بخشی از کتاب سرزمین جعبه‌ها می‌خوانیم

6241 برای تماشای بهتر، از شکاف بیرون آمد. ترس روبه‌رو شدن با موجود بدصدا باز هم وجود داشت، ولی این‌بار خیلی کم بود و یک مانع حساب نمی‌شد. به این ترتیب راه خود را باز هم از سر گرفت و رفت تا منبع آب بی‌نهایت را بیابد. کمی که پیش رفت، صداهایی از انسان‌ها که با هم ترکیب می‌شدند، او را به یک سمت دیگر هدایت کرد. رفت چون می‌دانست حتماً حرفی برای شنیدن دارند. به فاصله‌ای رسید که به راحتی صورت آن‌ها را در یک قاب زیبا می‌دید.

به آن‌ها گوش و چشم سپرد. دستگاهی در دست یکی از آنها بود که همانند موجودات بدصدا غرش می‌کرد. به تنه روییده‌ها می‌خورد و آنها را به سرعت می‌برید. هر وقت که از یک سمت شروع به بریدن می‌کرد، از همان طرف با پا به آن ضربه می‌زد تا بیفتد و نقش بر زمین شود. هم‌زمان با افتادن روییده از زمین، با صدای بلند فریاد می‌زد: «مراقب باشید. مراقب باشید»

روییده که نقش بر زمین شد، مردی که دستگاه را به دست داشت، گفت: «درخت خوبی است. چوب محکمی دارد. قرار است به کلی وسایل چوبی تبدیل شود.»

فردی که همراه او بود، با نشانه تأیید و صحه بر گفتار او گفت: «بله. درست است. در چهره این درخت، یک صندلی محکم برای نشستن کنار شومینه می‌بینم. یک میز کوچک برای استفاده دو نفر هم از آن در می‌آید.»

مرد دستگاه به دست، انگار که بخواهد صحبت او را ادامه دهد، گفت: «جنگلی به این سرسبزی و بزرگی، به نظرت چند درخت مثل این دارد؟ درختانی که بتوان اسباب بسیاری از آن‌ها ساخت.»