معرفی و دانلود کتاب صوتی خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر: چهار جستار درباره پرونده جنایت «سمیه و شاهرخ» که دهه هفتاد را در بهت فرو برد

معرفی کتاب صوتی خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر: چهار جستار درباره پرونده جنایت «سمیه و شاهرخ» که دهه هفتاد را در بهت فرو برد

جنایت خیابان گاندی در دهه‌ی هفتاد شمسی، موضوعی است که مهراوه فردوسی آن را دست‌مایه‌ی خود برای خلق کتاب صوتی خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر قرار داده است. جنایتی که افکار عمومی را در ایران و جهان به‌شدت متأثر ساخت. جنایتی دراماتیک و هولناک که خبرگزاری آسوشیتدپرس در توصیف آن نوشت: «یک داستان رومئو و ژولیتی با پایان‌بندی استیون کینگی».

درباره‌ی کتاب صوتی خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر

سمیه و شاهرخ، دختر و پسر شانزده‌ساله‌ای بودند که در سال‌های دهه‌ی هفتاد شمسی به یکدیگر علاقه‌مند شدند و تصمیم گرفتند ازدواج کنند. خانواده‌ی شاهرخ با تصمیم این دو نوجوان که در تب‌وتاب علاقه به یکدیگر می‌سوختند، موافقت کردند؛ اما پدر و مادر سمیه که از جمله افراد بسیار ثروتمند و مرفه جامعه بودند و فاصله‌ی زیادی با خانواده‌ی شاهرخ داشتند، با این تصمیم مخالفت کردند و به اصرارهای آن دو توجهی نشان نداند. با این وجود هیچ‌کس تصور نمی‌کرد این مسئله، تبدیل به جرقه‌ای برای شعله‌ور ساختن یکی از هولناک‌ترین جنایت‌های رخ‌داده در دهه‌های اخیر شود. مهراوه فردوسی در کتاب صوتی خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر، در قالب پنج پرده و چهار جستار، سر کلاف یکی از پرحاشیه‌ترین اخبار چاپ‌شده در صفحه‌ی حوادث روزنامه‌های ایران را گشوده است.

در این واقعه که در خانه‌ی ویلایی و مرفه‌نشین خانواده‌ی سمیه، واقع در خیابان گاندی، رخ داد و به جنایت خیابان گاندی معروف است، سمیه با همراهی شاهرخ، تصمیم وحشتناک خود مبنی بر یک رشته قتل خانوادگی را عملی می‌کند. در تاریخ دوازدهم دی‌ماه سال 1375 و در ساعت پنج عصر، این دو نوجوان، خواهر و برادر کوچک سمیه را به قتل می‌رسانند و در اقدامشان به قتل مادر سمیه نیز تا نیمه‌های راه پیش می‌روند. طبق اعتراف قاتلان و گزارش‌های پزشکی قانونی، محمدرضای هشت‌ساله و سپیده‌ی سیزده‌ساله، با آمپول هوا، فشردن گلو و فرو کردن سر در وان حمام، به دست خواهر بزرگ‌تر خود و شاهرخ، خفه شده و به قتل می‌رسند.

در آن روزها و ماه‌ها و سال‌ها پس از آن واقعه، روایت‌ها و تحلیل‌های بسیاری از این جنایت، در رسانه‌های مختلف پخش می‌شد. علاوه‌ بر نشریاتی که صفحه‌ی حوادث خود را با بازتاب اخبار مربوط به سمیه و شاهرخ پر می‌کردند، حتی در سینما نیز رسول صدرعاملی با اقتباس و الهام از این داستان، فیلم دختری با کفش‌های کتانی را بر پرده برد. مهراوه فردوسی، با گذشت مدت‌های زیادی از وقوع این ماجرا، تلاش کرده تا با نگاهی موشکافانه و دقیق، ابعاد مختلف این ماجرا را کنار هم بگذارد و عوامل اجتماعی، اقتصادی، روانی و... دخیل در آن را واکاوی کند. کتاب صوتی خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر که می‌توانیم آن را در دسته‌ی ناداستان‌ها بگنجانیم، علاوه‌ بر روایت این جنایت در پنج پرده، تحلیل‌های جالب توجهی از این ماجرا را نیز در قالب چهار جستار، به دست مخاطبان خود داده است.

ماجرای نوشتن این کتاب به دست مهراوه فردوسی، با مقاله‌ای شروع شد که قرار بود او برای شماره‌ی عشق مجله‌ی ناداستان بنویسد. او شروع به بررسی این ماجرا کرد و تلاش کرد تا فریب واقعیت‌هایی که بر سر زبان همه است را نخورد. همه می‌گفتند دختر و پسری که عاشق هم شده بودند، برای انتقام از خانواده‌ای که اجازه نمی‌دادند آن دو به یکدیگر برسند، دست به قتل خواهر و برادر دختر زده بودند. خود مهراوه فردوسی نیز در ابتدا نگاهی یک‌طرفه و قضاوت‌گرانه به این ماجرا داشت. اصلاً چه کسی هست که بتواند قتل خواهر و برادر کوچک‌تر را توجیه کند؟ اما با پیش رفتن در این ماجرا، با ابعاد دیگری از واقعیت مواجه شد و تصمیم گرفت آن‌ها را در قالب کتاب صوتی خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر، در اختیار افراد دیگری که در این زمینه کنجکاو هستند نیز بگذارد.

کتاب صوتی خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر را نشر صوتی رادیو گوشه با صدای خود نویسنده، یعنی مهراوه فردوسی منتشر کرده و نسخه‌ی متنی کتاب را نیز انتشارات چشمه به چاپ رسانده است.

کتاب صوتی خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به خواندن و شنیدن حوادث و وقایع جنایی و تحلیل اجتماعی و انتقادی آن‌ها علاقه‌مند هستید، مهراوه فردوسی در کتاب صوتی خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر، هر دو جنبه را در قالب یک ناداستان، در اختیار شما قرار داده است.

در بخشی از کتاب صوتی خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر: چهار جستار درباره پرونده جنایت «سمیه و شاهرخ» که دهه هفتاد را در بهت فرو برد می‌شنویم

وقتی تداعی، شخصیت اول دختری با کفش‌های کتانی، چشم‌هایش را بسته بود و در خیالش با شیشه‌ی نوشابه به سر متصدی کافه‌ی هتل می‌کوبید، تماشاگران سالن سینما به او خندیدند و هیچ‌کس متوجه خشم توی چشم‌های درشت و پر از سؤال او نشد. تداعی در خیالش با تمام وجود، متصدی را کتک می‌زد؛ جوری که با هر مشت، انگار داشت از او و تمام آدم‌هایی انتقام می‌گرفت که در خیابان به او بدی کرده بودند. ترس، اولین چیزی بود که در خیابان با او ملاقات کرده بود. وقتی به هوای فرار از خانه، شهر را گز کرده بود، هربار بیشتر ترسیده بود؛ از بالاشهر تا پایین‌شهر، از زاغه‌نشین‌هایی که می‌خواستند به او تعرض کنند تا هتلی مجلل که برای چند ساعت استراحت به او پناه نداده بود. تداعیِ فیلم صدرعاملی، در خیابان ترس‌خورده و بی‌پناه شده بود. مردها نگاه بد به او داشتند و زن‌ها برایش سر تکان داده بودند. شهر، زیر قدم‌های او، پر از کوچه‌های بن‌بست بود. آسمان‌خراش‌ها و برج‌ها، برایش زیادی بلند بودند. ظاهر شهر، زیبا و مدرن به نظر می‌آمد، اما باطنش، ویران و ترسناک بود. تداعی، با فرار از خانه، نه‌تنها آزاد نشده بود، که در چنگال خیابان‌های شهری خشن و بی‌رحم اسیر شده بود. شهری که امیدهایش را ناامید کرده بود.

فهرست مطالب کتاب صوتی