نقد، بررسی و نظرات کتاب هنگامی که نیچه گریست - اروین یالوم
4.7
556 رای
مرتبسازی: جدیدترین
Zar
۱۴۰۳/۲/۳
00
کتاب در زمینه چگونگی شکل گرفتن رواندرمانی هست. در قالب گفتگویی بین دو شخصیت اصلی داستان و اتفاقهای زندگی اشون به تصویر کشیده میشه. من چون مطالعات روانشناسی و تجربه روان درمانی داشتم کشش داستان برام کم بود. موضوعی که قشنگ بود اینکه تصورات ما باعث تغییر واقعیت و احساس شیفتگی میشود و در جایی از کتاب که تصورات رو با واقعیت روبرو کردن تمام آن شیفتگی پودر شد. 🤌
به پیروان خود میآموزم که زندگی را نباید با نوید زندگی آینده دیگری اصلاح یا نابود کرد. این زندگی و همین لحظه جاودانه است و هیچ زندگی دیگری وحتی قضاوت و دادگاهی پس از این زندگی نیست. این لحظه تا ابد خواهد بود و هر کس به تنهایی قاضی و شنونده خویشتن است…داستان زندگی دکتر بروئر و پروفسور نیچه و نقش هر دو در درمان دیگری و ترکیب با مفاهیم فلسفی بسیار جذاب و اموزنده بود. خوندن این کتاب روحتما توصیه میکنم.
با وجود اینکه این سبک کتابهای فلسفی سلیقه بنده نیست اما نکات مثبت بسیاری در ان وجود داشت شخصا علاقمندم که در قالب یک داستان یک فلسفه و یا یک موضوع فلسفی گنجانده بشه نه اینکه در قالب یک سری مسئله فلسفی کلی یک قصه هم قرار بگیره اما نکته مثبت اصلی این بود که نویسنده برخلاف کتاب دیگرش یعنی درمان شوپنهاور قصد نداشت که حتما تفکر خودش رو به خواننده القا کنه که اتفاقا نتیجه بهتری هم دربرداشت و به نظرم موضوع گروه درمانی در این کتاب اتفاقا بهتر دیده میشد اهمیت این کتاب در یک بیوگرافی تاریخی از نوع خیالی هستش که با یک داستان که گویا به طور کامل واقعیت ندارد اما تا حد زیادی خواننده رو با اندیشههای نیچه اشنا میکند شخصا علاقمند بودم با توجه به ورود فروید به روند داستان این حضور پررنگ تر میبود تا با اندیشه او هم تاحدی اشنا شویم چون به نظرم انقدر حضورش در کتاب کمرنگ بود که میشد یک اسم خیالی رو براش در نظر گرفت مباحث کتاب بسیار به نظرم سنگین و قابل تامل هستش و تک جملههای کتاب در گفتگوهای دونفره هر کدوم میتونن یک سبک زندگی باشن به عنوان نمونه سرنوشت خودت را دوست بدار یا اینکه سرنوشت خودت را انتخاب کن و تقدیر خودت را دوست بدار هرکدوم دو سبک زندگی متفاوت هستن فصل اخر کتاب بینظیر هستش ولی اگر نقطه عطف کتاب به جای فصل اخر در میانه کتاب میبود کشش کتاب رو بیشتر میکرد
این کتاب تلفیقی از فلسفه و روانشناسی هست. ثابت میکنه انسان حتی در مقام راهنما، ناصح و درمانگر هم شکننده و آسیب پذیره. انسانهای مغرور یا بهتره بگیم به ظاهر مغرور، تودار و منطقی مثل شخصیت نیچه، فروپاشی درونی خودشون رو دارن حتی اگر دم از منطق و پذیرش حقایق زندگی بزنن. و باز هم درگیری در عشق… به قول مولانا عشق روزی به سراغ همه خواهد رفت حتی آنان که از آن دوری میکنند…
از همراهانی که تنهایی مرا از من میگیرند ولی درون مرا تنها رها میکنند متنفرم شاید این تفکر از جهتی خودخواهانه باشه و از جهتی در مورد نوع بشر صدق کنه چون کمتر میشود خود را به طور کامل نادیده گرفت و به درون دیگری پی برد و پی بردن به درون یا همون همدلی خواستهای است که از اغلب انسانها برآورده نمیشود آقای یالوم توی کتابهاش مثل این کتاب فاخر و همچنین درمان شوپنهاور میخواد القا کنه که این همدلی با صداقت توسط شخص دیگری امکان پذیره ولی شخصا موافق تنها بودن نوع بشر از درون هستم و اینکه آزادی شجاعت میخواهد ولی چه کسی شجاعت داشتن آزادی کامل رو داره به نظرم همه ما با ایجاد مسئولیت برای خودمون این آزادی رو از خود سلب میکنیم و با وقف کردن خودمون برای دیگران هم اونها رو زیر دین میبریم و آزادی اونها رو هم میگیریم و این قصه افسار زدن انسانها به هم تا ابد ادامه خواهد داشت مگر کسانی که معتقدن من از آن روز که در بند توام آزادم.... نهایتا به خودم برای مطالعه این کتاب افتخار میکنم
بدون شک بهترین کتابی که تا به امروز خوندم. تلفیق فلسفه و روانشناسی بسیار تأثیرگذار و تحسین برانگیز بود. فکرمیکنم این کتاب برای کسی که تجربه طردشدگی داشته خیلی تکاندهنده و آموزنده است.
در جواب دوستانی که کتاب رو درک نکردند و پیچیده تصور میکنند، باید بگم اگر آشنایی مختصری با شخصیتهای اصلی کتاب داشته باشند قطعا از داستان نهایت لذت را میبرند.
در جواب دوستانی که کتاب رو درک نکردند و پیچیده تصور میکنند، باید بگم اگر آشنایی مختصری با شخصیتهای اصلی کتاب داشته باشند قطعا از داستان نهایت لذت را میبرند.
نقدی برکتاب هنگامی که نیچه گریست، در قسمتی از کتاب نوشته بروئر در هنگام فوت مادرش سه ساله بود و در جای دیگر نوشته آدولف برادرش در هنگام فوت مادرش متولد شده است. یعنی هشت سال پیش از آشنایی نیچه و بروئر درگذشته است با این تفاسیر بروئر در هنگام فوت مادرش میبایست سی و دو ساله باشد نه سه ساله، در صفحهی دیگر کتاب نوشته بروئر پشت صندلی بروئر ایستاد که در واقع باید مینوشت بروئر پشت صندلی نیچه ایستاد. در قسمتی دیگر از کتاب که مربوط به تمرکز بروئر و اندیشیدن به برتا است که باید طبق دستور نیچه انجام بدهد، نوشته به خانم برتا بگو برای نوشتن گزارش، کسی نباید مزاحم تو شود، در حالی که منشی بروئر نامش برتا نبود. در کل این کتاب بیشتر برای دانش آموختگان رشتهی روانکاوی مناسبتر است تا برای عموم مردم، با تشکر از کتابراه
این کتاب بد نیست. شاید من نتونستم با نحوه قلم نویسنده ارتباط برقرار کنم و یا شایدم ترجمه مشکل داشت. بعضی از قسمتای کتاب واقعا برای خود من درکش سخت بود و این باعث میشد برخی جاها برام مبهم بمونه. شخصیت نیچه به نوعی قسمتی از شخصیت همه ماست. همه ما تجربههای تلخی داشتیم تو زندگی و این باعث میشه اعتماد کردن به آدما سخت بشه و ممکنه روابط قبلیمون به روی روابط تازهی ما تاثیر منفی بذارن و باعث بشن به همه با دید شک و دودلی نگاه کنیم و به نوعی قضاوت کنیم. اگه به فلسفه و روان شناسی علاقه دارین پیشنهاد میکنم که مطالعه کنین.
یه کتاب فوق العاده و بى نظیر👌البته از نظر محتواى فلسفى کمى سنگینه و خوب به نظر من حداقل ٢ بار باید کتاب رو خوند تا متوجه بعضى مفاهیم شد و اگه بخوام قشنگترین جمله ى این کتاب رو بگم اونجاییکه که نیچه میگه؛ هرچیز مرا نکشد، قوى تر میکند.
درکل از جمله کتابهاییکه که هرکسى باید حداقل یکبار تو زندگیش بخونه🌸
درکل از جمله کتابهاییکه که هرکسى باید حداقل یکبار تو زندگیش بخونه🌸