نقد، بررسی و نظرات کتاب نفرین صندلی - شروین وکیلی
مرتبسازی: جدیدترین
خوب بود ولی به نظر من اصلا واقعی نبود و کاملا تخیلی بود یه دلیلش اینکه میترا اصلا کنار عبدالله و فلور و رویا و میثم نبود ولی دقیق حرفاشون و حرکاتشون رو نوشته بود یکی دیگه اینکه من به جن و طلسم اعتقاد ندارم و الکیه نکته دوم اینکه نویسنده نباید اول داستان اسم میترا رو میآورد و بیاد میذاشت آدم از آخر کتاب با خودندش مطلع بشه ن همون اول
ولی در کل خوب بود مرسی از نویسنده
ولی در کل خوب بود مرسی از نویسنده
به نظرم اگر با پیش زمینهای از آثار دیگه شروین وکیلی میخواین این کتاب رو بخونین انتخاب خوبی نیست. اگر به تاریخ اساطیری و این قبیل موضوعات علاقه دارین کتابهای علمی ایشون خوبن ولی رمانها به جهت فرورفتن در نمادگرایی و همچنین نگاهی زاویه دار کمی ناملموس و غیرقابل درک شده. نتیجه اینکه کتابهای علمی و تاریخی ایشون بسیار باارزش تر از داستان هاشون هست.
طبق گفتهی نویسنده ماجرای کتاب یه داستان نیست و واقعا اتفاق افتاده.. توهمین تهرانم اتفاق افتاده..
خییلی خییلی عجیبه واقعا خییلی عجییبه پیشنهادمیکنم حتمابخونید
ده نفر آدم معمولی همشون بطورعجیبی ناپدیدمیشن توسط یه سری مبلهای سیاه وتنها یه نفر جون سالم به در میبره که خانم میتراایرانیان هستش و دچار جنون شدن و...
بخونید حتما
خییلی خییلی عجیبه واقعا خییلی عجییبه پیشنهادمیکنم حتمابخونید
ده نفر آدم معمولی همشون بطورعجیبی ناپدیدمیشن توسط یه سری مبلهای سیاه وتنها یه نفر جون سالم به در میبره که خانم میتراایرانیان هستش و دچار جنون شدن و...
بخونید حتما
چرت چرت واقعا چرت بود بهتون قول میدم ن تنها لذت نمیبرید و اخر داستان کیف نکردین بلکه ناراحتین چرا وقتتونو گذاشتین رو همچین کتاب بی سر و تهی بگم که از همون اول میگه ک فقط میترا زنده میمونه خیلی اتفاقا افتاد ک تا اخر داستانم دلیلش معلوم نبود اخه تروخدا این داستانه؟ مبله ادم خوار: / پشیمون میشید وقت نزارین روش: (
داستان خوبی بود. به نظر من اگه به جای مایع لیز و چسبنده سیاهی که از مبلها بیرون میزد، نویسنده از رنگ واقعی خون مینوشت، جالب تر میشد.
و قسمت آخر که میترا برای فرار از روی کمر سیاوش میخواست بپره رو کمی با آب و تاب بیشتر و مکث طولانی همراه با جزییات بیشتری مینوشت، عالی میشد.
این کتاب کمتر از داستانهای که خواندم ایراد داشت. مثلا نویسنده در آخر کتاب سریع مطلب رو جمع نکرده بود و همین من رو جذب خودش کرد. داستان طوری به رشته تحریر اومده بود که خواننده رو جذب خودش میکرد و واقعا همه چیز با جزییات تجسم میشد.
و قسمت آخر که میترا برای فرار از روی کمر سیاوش میخواست بپره رو کمی با آب و تاب بیشتر و مکث طولانی همراه با جزییات بیشتری مینوشت، عالی میشد.
این کتاب کمتر از داستانهای که خواندم ایراد داشت. مثلا نویسنده در آخر کتاب سریع مطلب رو جمع نکرده بود و همین من رو جذب خودش کرد. داستان طوری به رشته تحریر اومده بود که خواننده رو جذب خودش میکرد و واقعا همه چیز با جزییات تجسم میشد.
گفتم بیام نظرهارو ببینم، واقعا سوپرایز شدم از این تعداد نظر!!! نشون از مهارت نویسنده در درگیر کردن ذهن میده. من خیلى خیلى از خوندنش لذت بردم و برام قشنگ بود که آخرش مفاهیم فلسفى بهش اضافه شد. چیزى که مشتاقم کرد که شروعش کنم ادعاى واقعى بودنش بود. ولى بسیار نواقص توش بود. اینکه ٩ نفر گم شدند، حتما باید پلیس کند و کاو میکرده و اون چیزى که از کشورم میدونم این همه گنجینه رو به سادگى رها نمیکنه و حتما پىاش رو میگیره؛ دوم اینکه براى باور کردن یه اتفاق به دو تا شاهد نیاز داریم ولى اینجا ما فقط یک شاهد داریم. به جنس اتفاقها کارى ندارم چون از اینایى هستم که به ممکن بودن هرچیزى باور دارم. و اینکه پایان ناقص بود.
این کتاب به هیچ وجه برای یک مسلمان یا کسی که به معاد معتقده مناسب نیست و نکات بد و منفی زیادی دارد
شخصیتها همه دنیاپرست بودند و اینکه مرگ و زندگی دست خداست در این داستان نشان داده نمیشود
از نظر رعایت نکات ادبی داستان بسیار خوب بود اما از نظر مفهوم و پیام بسیار منفی
در بین شخصیتها تنها شخصیت منفور داستان اسم عبدالله داشت
و در بین خواندن داستان چراهای بی پاسخ زیادی در ذهن خواننده شکل میگیرد
مثلا چرا زیر زمین این عمارت در همه این سالها درش بسته نشده؟
چرا خود پیرمرده نبسته؟
من نمیدانم که نویسنده در چه دین و آیینی است
اما من مسلمان حالم به هم خورد
چون توهین به عقایدم بود
انسان ارامش حقیقی را تنها با خدا و در راه خدا به دست مییاورد
و اینکه یکی از شخصیتها ارامش را در یک مبل شیطانی میبیند که دوستانش و دیگر اشخاص رو مثلا خورده
چیز مضحکی است.
اما من در یک جا از داستان بنظرم امد که مبلها همانند گناهها و لذتهای سطحی دنیا هستند که شیطان برای ما زیبایش کرده است و بعضیها گول میخورند و وارد این باتلاق میشوند که در نهایت غرق شدن و به سمت تباهی رفتن است همانند خورده شدن شخصیتها توسط مبل
بنظرم اگر شخصیتها خیلی خسته هم باشند گشنه باشند و...
بازم خودشون رو تسلیم هوس نمیکردند
داستان کانال کمیل رو بخونید تا بتونید بفهمید که انسانی که ایمان دارد حتی اگر گشنه و تشنه و خسته باشه خودش رو هرگز تسلیم نمیکنه
خلاصه این کتاب مناسبی نیست
چون بنظرم نویسنده این داستان تخیلی ترسناک را پوششی بر روی افکارش هست تا بتونه به این راه افکار باطلش رو ترویج بده
شخصیتها همه دنیاپرست بودند و اینکه مرگ و زندگی دست خداست در این داستان نشان داده نمیشود
از نظر رعایت نکات ادبی داستان بسیار خوب بود اما از نظر مفهوم و پیام بسیار منفی
در بین شخصیتها تنها شخصیت منفور داستان اسم عبدالله داشت
و در بین خواندن داستان چراهای بی پاسخ زیادی در ذهن خواننده شکل میگیرد
مثلا چرا زیر زمین این عمارت در همه این سالها درش بسته نشده؟
چرا خود پیرمرده نبسته؟
من نمیدانم که نویسنده در چه دین و آیینی است
اما من مسلمان حالم به هم خورد
چون توهین به عقایدم بود
انسان ارامش حقیقی را تنها با خدا و در راه خدا به دست مییاورد
و اینکه یکی از شخصیتها ارامش را در یک مبل شیطانی میبیند که دوستانش و دیگر اشخاص رو مثلا خورده
چیز مضحکی است.
اما من در یک جا از داستان بنظرم امد که مبلها همانند گناهها و لذتهای سطحی دنیا هستند که شیطان برای ما زیبایش کرده است و بعضیها گول میخورند و وارد این باتلاق میشوند که در نهایت غرق شدن و به سمت تباهی رفتن است همانند خورده شدن شخصیتها توسط مبل
بنظرم اگر شخصیتها خیلی خسته هم باشند گشنه باشند و...
بازم خودشون رو تسلیم هوس نمیکردند
داستان کانال کمیل رو بخونید تا بتونید بفهمید که انسانی که ایمان دارد حتی اگر گشنه و تشنه و خسته باشه خودش رو هرگز تسلیم نمیکنه
خلاصه این کتاب مناسبی نیست
چون بنظرم نویسنده این داستان تخیلی ترسناک را پوششی بر روی افکارش هست تا بتونه به این راه افکار باطلش رو ترویج بده
قلم نویسنده تا حدی خوب و مورد تایید بود. درسته که داستان تخیلی هستش اما نکتهی کلیدی که من تز این داستان گرفتم اینه که حرص و طمع در ذات آدما ریشه داره و انسان به خاطر حریص بودنش در دنیا، ممکنه جونش رو از دست بده که نمونهی بارزش عبدالله تو این داستان بود. سیاوش، میترا و ساید افرادی ک ب زیر زمین راه پیدا کردند هم دچار همین حرص و طمع شدند.
با عرض احترام به نویسنده این کتاب و خوانندگان گرامی آن. داستان مزبور بسیار جالب و مهیج شروع و تا نیمههای آن به همین گونه پیش میرود اما متاسفانه روند انتهایی آن بسیار عجولانه نگاشته شده، بدان نحو که خواننده حس میکند وقتش را به عبث سپرده. در کل باید گفت موضوع داستان، حائز رعب انگیزی قابل اعتنایی است که اگر حرفهای تر پرورده میشد میتوانست اثری ماندگار را به جای بگذارد. با اینحال، از نویسنده گرانقدر و کوشای این داستان به سهم خود ممنونم که رایگان، ما را در نوشتارهای خود سهیم مینماید و نقدهای اینچنینی به حتم، از جانب ایشان پذیرفته میشود و در آینده تعالی روز افزون قلمشان را در حوزه داستان نویسی شاهد خواهیم بود.
دوستانی که به آثار تخیلی علاقه مند هستن حتما بخونن
ضمن تشکر از نویسندهی عزیز جناب آقای وکیلی وکتابراه که کتاب رو رایگان در اختیار خواننده قرار دادن براشون آرزوی صحت وسلامت وموفقیت روز افزون دارم