نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی اندوه - آنتون چخوف

مرتب‌سازی: جدیدترین
مجیدناجی
۱۴۰۳/۲/۷
باسلام خدمت دوستان کتاب و همراهانه کتابراه. داستان عالی بود درد تنهایی فردی و اختلاف زیاد طبقاتی رو خیلی ظریف و جذاب و روان روایت شده بود. ممنون از کتابراه که این داستان کوتاه رو رایگان در دسترس عموم گذاشته.
مهدی پیرحیاتی
۱۴۰۳/۲/۱
قلم آنتوآن چخوف واقعا خاص و بی نظیره
آزاده
۱۴۰۳/۱/۸
نقد کتاب: داستان‌های چخوف جالب هست ولی این نمایش رادیویی از این داستان چندان جذاب و گیرا نبود. ‌بهتر بود به جای نمایش رادیویی به صورت روایی داستان بیان میشد
حامد کاراندیش
۱۴۰۳/۱/۵
هر آنچه از آنتونی چخوف بینظیر است
Ylda Hm
۱۴۰۲/۱۲/۲۹
از توصیفات و فضای کم‌نور داستان خوشم میاد.. آرامش استخوان درامده و پاهای کشیده و نی‌مانندش... چقدر زیباست🤌... رنگ پریدگی روشنایی فانوسها... واقعا جملات قشنگی داره این داستان کوتاه:))))) دلم میخواد اثرهای بیشتری از این نویسنده بخونم... جوری که هیچکس پیدا نمیشه که به درد یوهان گوش بده:)))) "اگر ممکن بود سینه‌ی یوهان را بشکافند و ان اندوه طاقت‌فرسا را از درون قلبش بیرون کشند، شاید سراسر جهان را فرا میگرفت... اما با وجود این نمایان نیست و خود را طوری در این حفره کوچک پنهان ساخته است که حتی موقع روز با چراغ هم نمیتوان ان را پیدا کرد... "
فاطمه بخشیان
۱۴۰۲/۱۲/۱۳
داستان قشنگی بود. حس تنهایی انسان در میان جمع کاملا مشهود گفته شده. توصیف ریز به ریز موقعیت‌ها. نگاه از بالا به پایین به قشر کارگر.
Roshanak
۱۴۰۲/۱۱/۴
غم و تنهایی پدر رو با تمام وجود میشه حسش کرد
علی سلمانی
۱۴۰۲/۱۰/۲۸
غم و اندوه وصف نا پذیر پیرمرد قصه
که مانند بغضی در سینه سنگینی میکرد
گلایه از روزگار بی رحم و نداشتن مونس و همدم
واقعا جالب بود!
اعظم منصوری
۱۴۰۲/۱۰/۱۸
داستان کوتاه اندوه نوشته‌ی داستانویس و نمایشنامه نویس برجسته‌ی روس آنتوان چخوف است. داستان درباره‌ی غم و اندوه یوآن درشکه‌چی است که هفته‌ی گذشته پسرش را از دست داده است و هر قدر سعی میکند درباره‌ی مرگ پسرش با مسافرانش صحبت کند تا اندکی تسلی پیدا کند هیچ کس به حرف او توجهی نمیکند و این درد در دلش سنگینی میکند و احساس تنهایی می‌کند. بالاخره پیش اسبش میرود و درباره‌ی پسرش و مرگش و غم بزرگی که دل او را به درد آورده است با اسبش صحبت میکند و به این ترتیب عقده‌ی دلش باز میشودو کمی احساس سبکی میکند. واقعا از دست دادن فرزند غمی بسیار سنگین است و نبودن کسی که با او درباره‌ی آن صحبت کنی این غم و اندوه را سنگین تر میکند.
با تشکر از کتابراه و کانون فرهنگی چوک برای تهیه‌ی این داستان صوتی ارزشمند.
Mmrza
۱۴۰۲/۱۰/۱۷
طفلی یوهان فقط می‌خواست با یکی حرف بزنه.
پوریا
۱۴۰۲/۱۰/۱۲
به نظرم گویندگی و صداپیشه‌ها اصلا خوب نیستن و نمیشه از داستان لذت برد
betWeen دامنی
۱۴۰۲/۸/۱۵
یک داستان کوتاه دیگر از دیار روسیه روسیه‌ای که نویسندگانش بدلیل ساختار اجتماعی خاصش اینگونه مینوشتند و اصلا یک سبک جدید ساختند بگونه‌ای که آثار شاد در آن اصلا نمیبینیم و آنتوان چخوفی که اشعار بسیار جالب و شنیدنی نیز دارد و داستان کوتاه حاضر به نام اندوه که تک تک کلماتش میخواهد چیزی را در ذهن که نه در قلب آدمی پدید آورد یعنی انسان دوستی همدلی افزایش قوه ادراک یکی از بارز‌ترین خصایص انسانی که اگر انسانی آن را نداشته باشد پس انسان نیست و یک انسان نماست و اما داستان که در آن درشکه چی اولین مسافرش که یک نظامیست را سوار کرده و او هی میگوید سریع تر برو و انگار که مهم‌ترین کار دنیا را دارد و درشگه چی که در ابتدا ذهنش یا روح و روانش مشغول است و کم کم به سخن می‌آید و بعد به نظامی میگوید پسرم چند روز پیش مرد و او در جواب میگوید چرا مرد؟! خود حاکی از پیامیست که نویسنده میخواهد به ما بگوید نبود کوچک‌ترین همدردی و همدلی و جوانانی که با او مانند برده رفتار میکنند حاکی نوع نظام اجتماعی آن عصر روسیه است که گونه‌ای بود نامطبوع و در انتها نیز که میگوید اگر زنده بود یک درشکه چی میشد و این گویای نظام طبقاتی بود که هیچکس از طبقه خودفراتر نمیرفت که از زمان تزار‌ها شروع شده بود و تا پایان عصر آنان نیز ادامه داشت...
اردوان(رضا آذرآیین)
۱۴۰۲/۸/۴
هر کسی شایستهٔ شنیدن اندوه ما نیست و هیچ کس قادر به درک آن
فاطمه نجفی
۱۴۰۲/۷/۲۹
ارزش گوش دادن داشت واقعا. آخر داستان ناخودآگاه آدم رو به فکر فرو میبره که یک نفر چقدر ممکنه تنها باشه و فرد نزدیک به خودش نداشته باشه تا بتونه باهاش درد و دل کنه. واقعا دردناک بود. مرسی از کتابراه
Saeed
۱۴۰۲/۷/۴
فقط یک نکته! هیچکس از دردهای آدم دردش نمیاد و تمایلی به شنیدن مشکلات زندگی ما نداره حتی نزدیکترین افراد هم فقط در حد یه نوچ نوچ و آخی. با تمام وجود این را درک کرده ام.
مهدی عزتی
۱۴۰۲/۶/۲۷
من نسخه متنی این رو خونده بودم بسیار خوبه و البته غمگین چون تنهایی پیرمرد وعدم توجه هیچکس بهش باعث شد بره با اسب حرف بزنه ممنون از کتابراه
فرزانه رصاف
۱۴۰۲/۶/۱۴
جالب و غم انگیز، کاملا مرد رو درک میکردم، چون خودمم در چنین شرایطی قرار گرفتم، وقتی برادر جوانم رو از دست دادم همه‌اش دنبال کسی میگشتم که اندوهم را با او تقسیم کنم
Mozhgan
۱۴۰۲/۶/۱۱
اول از همه توهین نویسنده به مقام والای زن و مادر. داستان غم و اندوه یک مرد مصیبت زده بود که دنبال شنونده‌ای میگشت که سرنوشته پسرش را روایت کندودرنهایت با اسبش درددل میکندواسب یه مادین است. ما آدمها وقتی مصیبتی به ما وارد میشودنیاز به یه همدم و همصحبت داریم که درددل کنیم واز بار غم بکاهد. ولی من اصلا از لحن بی ادبانه و توهین آمیز آنتون خوش نیومد بجای اینکه از زنان تعریف کند که انسانهای مهربان و دلسوزی هستند و همدردی میکنند به مقام زن اهانت میکند و می‌گوید زنان موجوداتی ابله ونادان هستند راستش از این داستان به علت توهین نویسنده به مقام زن خوشم نیومدو متاسفم که همچین آدمهایی معروف میشوند.
نهال
۱۴۰۲/۵/۲۶
کتاب جالبی بود به فقدان از دست دادن عزیزان اشاره میکنه، و به تنهایی بعد از اون. و در حقیقت مشکلاتی که بعد از فقدان به سراغ آدم‌ها میاد. درشکه چی که از دست دادن پسرش خیلی ناراحتش کرده بر اثریه بیماری که دقیقا نمیدونه چیه مریضی شده و چند روز بعد پسرش در بیمارستان می‌میره. پسری که باید جای او رو می‌گرفت و کار او رو ادامه میداد برای او نقشه‌های زیادی داشت اما متاسفانه او می‌میرد و کسیو نداره که در مورد او و مرگ او صحبت کند...
مرجان اسماعیلی
۱۴۰۲/۵/۱۳
کتاب داستان مرد درشکه سواری ست که پسر جوانش را از دست داده و دوست داره اندوهش را با کسی در میان بگذارد اما هیچکس به حرفهایش توجه نمیکند.
بهروز داوطلب📚
۱۴۰۲/۵/۷
کتاب صوتی فوق العاده خوب و جالبی بود. واقعا لذت بردم پیشنهادمیکنم حتما این کتاب راگوش کنید. کتاب درمورد پدر پیری بنام یونا است که هفته پیش پسرش را ازدست داده است و تک تنها شده استاین پیرمرد شغلش سورچی است همان درشکه چی. این درشکه چی پیر دنبال یک نفرهست که بتواندباهاش درددل کند وبتواند غم تنهایی وبی کسی شو باکسی صحبت کندپس با هر مسافری که سوار میکند. سعی میکنه باادب احترام کامل باهاش صحبت کند اما مسافران باهاش بد رفتار میکنند یا عجله داره ویا حصله نداره. این پیرمرد چون میبینه نمیتونه باکسی صحبت کنه و درد تنهایی و مرگ پسرشو به کسی بگه از اخر پیاه میبره به اسب شو برای اون سفره دلشو باز میکنه و درد غم تنهایی شومیگه. واقعا این بزرگ ترین درد دنیاست که باتموم اطرافیان و دوستان و فامیل فراوان درورمون بازم نتوانیم درد و غم خودمون را برای کسی بگیم و یکمی درد دل کنیم. به نظرمن بدترین درد، اینه کسی دارشته باشی امابی کس ترین باشی.
H_ Aliakbari
۱۴۰۲/۴/۶
داستان کوتاهی درمورد اندوه پدری که پسرش رو از دست داده.
برای علاقه مندان به داستان کوتاه خوبه
جواد حافظی فر
۱۴۰۲/۳/۱۲
کتابی که واقعا اندوه ازش می‌باره...
Mobina Rezaei
۱۴۰۲/۲/۲۴
داستان خوبی بود. شخصیت اصلی داستان انقدر تنها بود که درنهایت با اسبش درد و دل کرد. هیچ کدوم از انسان‌هایی که در مسیرش قرارگرفتن توجهی به حرفاش نکردن هیچ، خیلی هم با بی احترامی باهاش رفتار می‌کردن
Reyhane shadkam shadkam
۱۴۰۲/۲/۲۰
عالی بود فقط یه قسمت واقعا به زنا بی احترامی کرد
محمد الماسی
۱۴۰۲/۱/۳۱
اندوه و غم انسان از بین می‌برد
و بدتر اینکه نتونی خودت رو خالی کنی
سهیلا جعفری آخا
۱۴۰۲/۱/۲۶
با اینکه کوتاه بود ولی تاثیرگذاری عجیبی داشت و گوینده خیلی عالی اجرا کرد
جواد زارع
۱۴۰۲/۱/۵
برای خالی شدن و تخلیه هیجان و فشارهای درونی به وسیله حرف زدن با دیگران است و تا حدودی می‌خواهد به گفتار درمانی در روانکاوی اشاره کند.
شقایق
۱۴۰۲/۱/۴
معمولی و سطح متوسطی داشت
فرشته رزاقی
۱۴۰۱/۱۲/۲۷
نتیجه دنیای فرد گرا همین انزوا راندن و نفهمیدن درد همنوع است، اینطوری خیلی راحت میشه سلاخی کرد از هر جهت، دنیای بی یاور
سروش رفیعی
۱۴۰۱/۱۲/۲۲
خیلی بد میخونی داداش
masome ghasame
۱۴۰۱/۱۲/۱۹
من تا الان دو بار آیت کتاب رو گوش دادم. پایانش باز است. برای من جالب بود و مرا به فکر فرو برد
آیسل
۱۴۰۱/۱۲/۱۶
و اندوهناک تر اینکه کسانی که بیشتر برای شنیدن دیگران وقت میذارن موقعی که نیاز به شنیده شدن دارن تنهاترینن
Mojgan A
۱۴۰۱/۱۲/۱۳
خیلی غم انگیز ولی عالی بود چندین داستان دیگه از انتوان چخوف خوندم و واقعا قلم زیبایی داره همه داستاناش دوستداشتنی بودن.
Delara Akhavan
۱۴۰۱/۱۲/۱۰
خیلی کتاب جالب و جذابی بود
A.asgari
۱۴۰۱/۱۱/۲۶
درد تنهایی از درد از دست دادن عزیزان بدتره
داستان در باره‌ی پیرمردی تنها بود که یه هفته‌ی میشد پسره جوونش و از دست داده بود بر اثر مریضی
پیرمرد درشکی چی بود و ساعت‌ها تو فکر و تنهایی بود که حتی سرمایه برفم براش مهم نبود تا مشتری سوار کالسه ش میشد میخواست که از غمش بگه و یکی باشه که به حرفش گوش کنه براش تاسف بخوره و بهش دلداری بده اما هیچکس نبود وقتی به مشتری‌ها هم میخواست بگه یا حوصله نداشتن یا میاده میشدن یا بحثو عوض میکردن
اخرشم از تتهای به اسبش پناه برد
واقعا خیلی تاسف برانگیز و غمناکه
ادم تنها باشه با کلی غم
دیانا دیانتی
۱۴۰۱/۱۱/۲۶
داستان وصف زندگی امروز انسانهاست. انسان همیشه تنهاست.
positive psychology
۱۴۰۱/۱۱/۲۴
داستان‌های کوتاه چخوف در نگاه اول بسیار ساده هستند اما تاثیر عمیقی روی آدم می‌گذارند.
Mohammad Ali Yousefkhani
۱۴۰۱/۱۱/۱۹
کتاب بسیار عالی و مفهومی بود.
صدیقه خدری
۱۴۰۱/۱۱/۱۴
داستان جالبی بود
سحر اندیشه
۱۴۰۱/۱۱/۱۰
حکایت ما آدما که غم و اندوه همه رو نادیده میگیریم فقط و فقط خودمون برای خودمون مهمیم و وقتی خودمون دچار اندوه میشیم کسی رو پیدا نمیکنیم تا غصه مونو باهاش شریک بشیم. و رو میاریم به حیوانات!
داستانی عمیق و واقع گرا
ممنون از چوک و کتابراه 🙏🌱
ماهور نامی
۱۴۰۱/۱۱/۹
از گوینده‌های چوک ممنونم خیلی به صداشون انس گرفتم ودوست دارم روایت هاشون رو بشنوم.
سیمین شمس
۱۴۰۱/۱۰/۳۰
فضای داستان برای من خیلی غم انگیز و دردناک بود.... تحقیر، شلاق، توهین، مرگ فرزند، شکاف طبقاتی، تنهایی
Alireza
۱۴۰۱/۱۰/۲۸
داستان کوتاه و خوبی بود
صدای گویندگان هم عالی بود
درد از دست دادن عزیزان خیلی عذاب اوره
ممنون از کتابراه
سمیه اکبری
۱۴۰۱/۱۰/۲۶
داستان کوتاه ولی تاًثیرگذاری بود. حکایت امروز ما ادمها که جز خودمون به هیچکس و هیچ چیز اهیت نمیدیم و هرکس که حالمون رو خوب کنه باهاش گرم صحبت میشیم ولی کسی که غم داره و ممکنه حالمون رو بد کنه نادیده میگیریم
فرامرز جکسون
۱۴۰۱/۱۰/۲۰
به نام خدا سلام
کتاب جالبی بود
فقط‌ای کاش طولانی تر بود
مهدی دباغ
۱۴۰۱/۱۰/۱۹
نریشن‌ها جالب نبود اما متن اونقدر گیرا بود که از صدا پیشها بگذریم، اما بازهم ممنونیم از میزبانی کتابراه عزیز
Tayebe Ahmadi
۱۴۰۱/۱۰/۱۹
گاهی وقتها همان بهتر انسان‌ درد دلش رو با سنگ‌؛ درخت یا حیوانها بگه تا با همنوع بی‌عاطفه و بی احساسس
msg
۱۴۰۱/۱۰/۱۲
راوی خوب بود داستان هم در حد معمولی بود
ژیلا شجاعی
۱۴۰۱/۱۰/۹
آکادمی چوک 🤨
عجب گویندگی عاشق کتاب صوتی شدم🤐
1 2 3 4 5 6 >>