نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی عدل - صادق چوبک
4.3
589 رای
مرتبسازی: جدیدترین
محمد مجتبی علی دادیان
۱۴۰۳/۲/۱۸
00
ببینید این کتاب کوتاه بود و برای مطالعه ارزشمند است چرا که از عدل نام برده شده عدالت همیشه در مورد انسان به انسان صدق نمیکند بلکه که عدالت در مورد تمامی موجودات جهان است نگذریم از کنار کسی که به ما نیاز به کمک دارد چه حیوان چه انسان بلکه تمام همه مخلوق پرودگار عالمیان هستیم
با عرض سلام و تبریک سال نو به همه خانواده کتاب دوست امیدوارم هر کجا هستید مروج کتاب و کتابخوانی باشید. کتاب عدل بی تفاوتی و خودخواهی و اینکه مشکل من نیست مشکل خودشه با داستان یک اسب و مردمان بی تفاوت به مشکل اسب به تصویر میکشه. خیلی خلاصه و آموزنده بود و امیدوارم که ما اینگونه نباشیم و دید ما به مسائل یک دید انسان دوست باشه و نا آدم نباشیم.
عدل داستان کوتاهی از صادق چوبک است. داستانی زیبا و جذاب که در بارهی یک اسب درشکه است که در جوی آبی افتاده و پایش شکسته است و مردم دورش جمع شدهاند و به جای اینکه همه کمک کنند و او را از این وضعیت نجات دهند فقط نظری میدهند و تماشاگر زجر و بدبختی اسب بیچاره هستند. با تشکر از کتابراه برای تهیهی داستانهای رایگان زیبا و با تشکر از آقای رضا عمرانی برای روایت زیبای داستان.
داستان کتاب عالی 🌟🌟🌟🌟🌟بود. گوینده: عالی و بی نقص👐. حرفها خیلی زیاده راجب این داستان 7 دقیقهای. تو همین داستان 7 دقیقهای ادبی کلی نماد و رمز و راز نهفته است. ضرب المثلی هست که میگن هر سری یه عقلی داره؛ این داستان اساس و مصداق عقل هر کدوم از این افراد در برابر همین اسب زبون بستست. غیر از عقل آدمی، در بطن این داستان ادبی انسانیت و شخصیت یه آدم واقعی ظاهر و به وضوح دیده میشود. «عناصر تشکیل دهنده داستان»: عادتهای اخلاقی انسان اعم از رحم، شفقت و مهربانی از اصلیت این داستان است؛ از «نماد ادبی» داستان «تشخیص»: داستان یادآور چیزی درونی بنام بیداری وجدان اخلاقی در یک فرد عاقل و بالغ
کتاب عدل چوبک با صدای آقای عمرانی واقعا لذتبخش است. داستانهای کوتاه و آموزنده چوبک حرف ندارد بارها میشود گوش کرد. مردمان خرافاتی و نادانی که سنگدل میشوندو هر موجود زندهای را میکشند آزار میدهند که مبادا نحسی وارد زندگیشان بشود و غافلند که همین خرافات و آزار که بوسیله آن به هر موجود زندهای وارد میکند خودگناه و نحسی است. امیدوادم واقعا روزی برسد همه مردم دست از این حماقتی به اسم خرافات بردارندو حقه این دسیسه و توطئه سیاسی نشوند.
به نام خدا یک داستان کوتاه دیگر از دیار نویسندگان ایران زمین البته فکر کنم که اینها بخشهای از خود کتابهای هست که نویسندگان نوشتهاند و اما داستان نوشته ب صادق چوبک از نویسندگان معاصر که اولین داستانها را نوشتند و این سبک را رقم زدند خواندن و یا گوش دادن داستانهای ایرانی اهمیت شگرفی دارد چرا؟ چون درک و شناخت بهتری از جامعهی چند دهه پیش کشور به ما میدهد که در بینش و فهم امروز هم بسیار موثر است و اما برگردیم به داستان. که درآن نویسنده از اسبی روایت میکند که افتاده تصادف کرده یا به هر نحوی و دست آن شکسته و بله چنانچه حیوانی مانند اسب دستش بشکند دیگر مثل روز اولش نمیشود و تا ابد لنگ میزند و اما حضاری که هرکدام با زاویه دید خود به اسب نگاه میکنند و نوسینده میخواهد همهی آنها را برای ما بیان کند بگونهای که در ابتدا میخواهند بلندش کنند ولیکن بعد متوجه میشوند که نمیشود اینکار را کرد و بعد میگویند خلاصش کنید اما پاسبان میگویدجواب. گلوله را چه بدهم و بله همهی اینها میخواهند بگوسند انسانیتی در آن جامعه وجود ندارد دلسوزی وجود ندارد چه حیوان باشدچه انسان و البته فرقی هم نباید داشته باشد اما میبینیم که همگی فقط در حال نظاره هستند و هیچکس هیچکار نمیکند و اسبی که از ظهر تا بدان لحظه که نویسنده مینویسد در حال ژجر کشیدن است و بله هدف کلی نویسنده همین است نشان دادن جامعهی آن روزگار...
بسیار شنیدنی... اسب نماد نجابت و آرامش است که در این داستان صبورانه درد میکشد و تنها شاهد گفتگوها و نگاههای عابران است... بدون آنکه کسی قصد جدی برای کمک به وی را داشته باشد، فقط حرف میزنند.. البته در اکثر جوامع انسانها بیش از آنکه عمل گرا باشند ناظرند... بی مسئولیتی در برابر موجودی تا این حد مفید برای انسان حزن انگیز است. همه روزه شاهد چنین بی عدالتیهایی هستیم... کم و زیاد در همه جا وجود دارد. پرسش اساسی این است که اگر خودم در شرایط آن موجود بودم چه انتظاری داشتم؟
هر چقدر بیشتر کتابهای کوتاه و بلند پدران داستان نویس و رمان نویس معاصر ایران رو میخونم و میشنوم، بیشتر عذابی که در دوران خودشون متحمل شدن رو حس میکنم. اعجازی در قلم و نوشتارشان وجود دارن که حزن و صعب زمانه خودشان را از میان کلمات، فریاد میکنند. در روزگاری که باید، درک نشدن، دیده نشدن، حمایت نشدن. انها پیشگامان نگرشی نوین، بهبود دیدگاههای اجتماعی، تابوشکنی و نفی خشکه مذهبی بودند. صاحب منصبان حکومتی جز استخوان لای زخم بودن، سانسور کردن، انگ زدن، دسیسه چیدن و چه لطفها از این قبیل! کار دیگری برایشان نکردند. به تهمت ناتورالیستی و ادعای لائیک بودن محمدصادق چوبک، بسیاری از داستان هایشان را منتشر نکردند. در حالی که پدران مسخ شده ما در پی روشنفکران خیالی خود بودند، نویسندگان معاصر این افراد رو تاریک اندیش قلمداد میکردند.
داستانهای چوبک فرا تر از زمان خود بود و همین داستان روایت از واکنش ما انسانها در مواجه با اتفاقاتی که برای دیگران میافتد را روایت میکند. متاسفانه با اختراع گوشیهای هوشمند انسانیتها هم کم رنگ شده و هر کس سوژهای برای نمایش میخواهد. عوض کمک و دستگیری از افتاد تنها تماشاگر شدیم. ظالم و ستمگر همیشه شجاعت و جسارت خود را از تماشاگران میگیرد. تماشا کردن به افتادهای یا مظلومی رای مثبت به اعمال ظلم است.
داستان خوب و تامل برانگیزی بود، قص علی هذا پُر واضح است که جماعت کنجکاو و کارشناس ایرانی و البته هر ملیتی از اغیار فقط ارابه ران سخن و نسخه پیچ همه فن حریف هستن و توجه و عطف به وجودشان جز پوچی و بطالت چیزی در پی ندارد و نه تنها مرهم نیس که شاید نمک سوزآور روی زخم نیز باشد، ارتش یکنفرهی وجود هرکس غالب و چیره بر سپاهی از آدمیان در پیشبرد و سازندگی تعالی انسانیست.
پیشنهاد میکنم
پیشنهاد میکنم
داستان کوتاه نوشته صادق چوبک بسیار جذاب و در عین حال آموزنده و منعکسکننده فرهنگ و دیدگاههای مختلف مردم در خصوص مشکلات سایرین هست که هرکسی از دیدگاه خودش به قضیه نگاه میکند و در نهایت کسی که دچار مشکل است خودش باید یا با مشکلات زندگی و سازش کند و یا خودش اقدام به رفع آنها کند.
در جامعه همه مردم به همین شکل هست بجای راه و چاره اندیشی؛ فقط حرف میزنیم
بعضیها بظاهر میخواند کمک کند بعضیها دنبال خلاص شد از مخصمه هستند در کل همه بفکر خود شونند،
فکر کنم نویسنده اسب رو به قشر فقیر تشبیح کرده کل زندگی واسع همه بار میکشه و کمک حال همه میشه ولی سرانجام روزی که کمک نیاز داره هیچ کسی رو نداره مردم فقط واسعش افسوی میخورند و چندتا حرف واسع دلداری پوچ میزنند بعدش همه میرند پی زندگی خودش مثل آخر همین داستان
بعضیها بظاهر میخواند کمک کند بعضیها دنبال خلاص شد از مخصمه هستند در کل همه بفکر خود شونند،
فکر کنم نویسنده اسب رو به قشر فقیر تشبیح کرده کل زندگی واسع همه بار میکشه و کمک حال همه میشه ولی سرانجام روزی که کمک نیاز داره هیچ کسی رو نداره مردم فقط واسعش افسوی میخورند و چندتا حرف واسع دلداری پوچ میزنند بعدش همه میرند پی زندگی خودش مثل آخر همین داستان
پر از نماد
ماجرای اسب درشکهای که پایش شکسته و اقشار مختلف مردم میآیند و درباره پای شکسته او نظرات متفاوتی میدهند و دریغا که هیچکدام کمکی به او نمیکنند
حرفهای اقشار مختلف مردم، بیان کننده ایدئولوژی آنها درباره جامعه و افراد جامعه است و راه برون رفت از وضع نابسامان جامعه و اسب نماد مردمی که تحت تاثیر حاکمیت زندگیشان تغییر میکند
ماجرای اسب درشکهای که پایش شکسته و اقشار مختلف مردم میآیند و درباره پای شکسته او نظرات متفاوتی میدهند و دریغا که هیچکدام کمکی به او نمیکنند
حرفهای اقشار مختلف مردم، بیان کننده ایدئولوژی آنها درباره جامعه و افراد جامعه است و راه برون رفت از وضع نابسامان جامعه و اسب نماد مردمی که تحت تاثیر حاکمیت زندگیشان تغییر میکند