هرچند خیلی از شخصیت تِلمای داستان خوشم نیومد ولی از تحول و تلاشش برای پسرش خوشم اومد.
در کل کتاب خوبی بود.
کتاب درسی که داشت این بود که قدر لحظات زندگیمون، قدر عزیزان و خانوادمون و همچنین فرصتها رو بدونیم تا زمانی پشیمان و درمانده نشیم!
من از حس مثبت و امیدوارانهی نویسنده بسیار لذت بردم که خیلی درمتن به چشم میخورد. خیلی از جملهها منو به فکر میبرد و بهش عمیق فکرمیکردم. دوستش داشتم و به نظرم داستان خوبی داشت
جوکی هست که میگه یک کتاب تقویت اراده در 14 روز گرفتم دو ساله اراده نکردم بخونمش. البته این کتاب رو با تمام گرفتاریها وقت گذاشتم و کامل خوندم و بسیاری از نکاتش بسیار آموزنده بود.
کتاب بسیار پر باری بود انسان را به اندیشیدن وا میدارد که بین و مرگ و زندگی فاصلهای بس کوتاه وجود دارد و ما انسانها باید قدر زندگی خود را بیشتر بدانیم. با خواندن این کتاب یاد جمله معروف قیصر امین پور افتادم که گفت: وناگهان چقدر زود دیر میشود