نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی آشفتگی - سجاد نیرومند
3.3
772 رای
مرتبسازی: جدیدترین
یحیی جسمانی یکتا
۱۴۰۳/۲/۶
00
محتوای خوب و ارزشمندی نداشت
داستان جالبی بود این اوضاع رو خیلی از ماها بیشتر وقتها تجربه گردیم حس بلاتکلیفی و اینکه ندونی با همه مشکلاتی گه داری باید چیکار کنی متاسفانه دغدغه خیلی از افراد امروز جامعه ماست که باید فکر به حالش کرد و این کتاب هم گوشهای از این مشکلات رو به تصویر کشیده بنظرم برای یکبار هم شده ارزش خوندن رو داشتولی من با شنیدنش بیشتر حس ناامیدی بهم دست داد ازینکه خیلیها با این مشکلات دست و پنجه نرم میکنند
داستان کوتاه و جالب آشفتگی نوشتهی جناب آقای سجاد نیرومند و با روایت جناب آقای مهدی رضایی دربارهی جوان دانشجویی است که درس و دانشگاه را در نیمهی راه رها کرده و تا ساعتهای دیر وقت شب کار میکند و نویسنده هم هست و ذهنش بسیار آشفته است و خوابهای بسیار آشفتهای هم میبیند جوانی که هیچ امیدی به آینده ندارد زیرا درسش را نتوانسته تمام کند و کار درست و حسابی هم ندارد و خانهای اجارهای دارد و در نویسندگی هم موفقیتی کسب نکرده است و امیدی به ازدواج با دختر مورد علاقهاش نیز ندارد. این مشکلات بیشتر جوانهای جامعهی امروز ما هست و بیشتر آنها با این مشکلات دست و پنجه نرم میکنند و اگر خانوادهها فکری نکنند هیچکس دیگر هم برای آیندهی جوانها هیچ تلاشی نمیکند و جوانها میمانند با آیندهای نامعلوم.
با تشکر از کتابراه برای تهیهی این داستان زیبا و با آرزوی موفقیت برای نویسندهی محترم.
با تشکر از کتابراه برای تهیهی این داستان زیبا و با آرزوی موفقیت برای نویسندهی محترم.
به نام خدا یک داستان کوتاه دیگر از نویسندگان وطنی داستانی که احتمالا بخشی از یک کتاب باشد آنهم چه کتابی که بهترین قسمتش این باشد! خب به ادامه. داستان بپردازیم که نامش آشفتگیست و آشفتگی و تشویش اگر اشتباه نکنم کمی به هم مرتبط باشند در شروع داستان شخصیت را میبینیم که خوابست و خواب بودنش را نشان میدهد کمی بیشتر که گفته میشود ملتفت میشویم که این روزمرهی یک انسان است و میخواهد همین را به ما بگوید و البته هرچه بیشتر که میگوید یک سری مشکلات بیشتر اضاف میگردد به آن گوشی تلفنی که مدام زنگ میخورد و شخصیت داستان ما که جز خواب دیگر هیچ راه فراری ندارد ولیکن همینکه میخوابد باز کابوسهای تو در توی میبیند که باید بگویم این قسمتش را خوب کار کرده بود به طوری که متوجه نشدم چه زمانی بخواب رفت و آنچه اتفاق افتاد در عالم خواب بود وآنچه که دید از درون خودش نشان گرفته بود ولیکن باید بگویم به طور کلی آنطور که باید به این مشکلات رنگ و لعاب خوبی نمیدهد بال و پر نمیدهد هیجان نمیدهد و گویی بی روح زمخت تکراری است گه در کوچه و بازار داعما در حال شنیدن هستیم نیازها مشکلات دردها و اندوههای همیشگی که در داعما در گوشمان همچون صدای ناقوس مرتعش میشوند و نوشتن کلمهی عشقم به اصطلاح برای محبوب مقداری زیادی عامینه بود و باید چیز دیگری جایگزینش. ولیکن نویسنده این اشتباهات را اصلاح نکرده و صدا ناگرم گوینده بر آن دامن زده.
کتابی است با سبکی متفاوت از کتابهای معمول. قلم هنوز درخشان نیست ولی نویسنده جرات قدم زدن در لبهی تاریکی را داشته است. نویسنده تا آخر داستان معلوم نیست گزارشگر اتفاقهاست یا احساست. صدای قصه گو تا حدی ماشینی است گویا به اجباری داستان را میخواند. چندان دلهره و آشفتگی قهرمان داستان را منتقل نمیکند. به نظرم اگر مکث کوچکی قبل از هر بار که زنگ میخورد میکرد نتیجه بهتر میشد. امیدوارم در آینده داستانهای جذابی از نویسنده بخوانم به نظرم توانایی خطر کردن را دارد
دوستان عزیز... چرا دنبال نکات اخلاقی و آموزنده میگردین؟با خواندن اکثر نظرات میشه به این موضوع پی برد که تصور اکثریت جامعه از کتاب، برمیگرده به دوران کودکی و کتاب داستانهای پند اموزی مثل قصههای خوب برای بچههای خوب آقای رحماندوست!!! اون سبک کتاب برای یاد دادن نکات اخلاقی به کودکانی هست که هنوز به دنیای واقعی و آشفتگی هایش وارد نشده اندزندگی واقعی همیشه پیروزی و غلبه بر مشکلات نیست!سلیقهها متفاوت هستند، برداشتها متفاوت هستند. ولی تنها چیزی که نظرم رو جلب کرد این بود که اکثریت دنبال نکات و پندهای اخلاقی میگردن داخل و ناراضی هستن از این موضوع و بیشترمون هم کتاب خوان هستیم که اینجاییم، بخاطر اشفتگیهای زندگی و شرایط بد نمیشه بصورت فیزیکی کتاب خواند و شخص من موقع رانندگی و قبل خواب بجای اینستاگرام کتاب صوتی انتخاب کردم. سال هاست تنها زندگی میکنم، تنهایی مطلق... بخاطر ورشکستگی و... میشد ب سمت مواد مخدر یا... رفت، سادهترین انتخاب! ولی کتابها، ارزش خواندن دارند چون شما به ذهن نویسنده وصل میشین، حتی اگ به کل از کتابی خوشتون نیاد و حس کنید ارزش خواندن نداشت، مطالب در قسمتی از ذهن شما ثبت شده و گاها یک اثر که بنظرتون مزخرف هست حتی، باعث تسریع در فهمیدن موضوعات دیگه میشه، و اینو شما دقیقا بعد خوندن کتاب شاید متوجه نشید. تجربه زندگی شخصیم اینو میگه که اگر کتابهایی رو که بعد اشفتگی زندگیم خوندم، اگر زودتر میخوندم قطعا در تصمیم گیری هام تاثیر میذاشتن و شاید خیلی اتفاقات که باعث به باد رفتن چندین سال تلاش بی وقفم بود، رقم نمیخورد!خالق این اثر افکارش را خوب روی کاغذ اورده که شخصا چون این شرایط تجربه کردم، لحظه به لحظه رو تونستم ببینم. قطعا همین اثر اگه عمدا بنام چخوف منتشر میشد نظرات دیگهای زیرش ثبت میشد. ❤️