در این جلد جونا و ایبی به داستان علاءالدین میرود آنها در ابتدا به بازی با توپ بچه ها میپیوندند اما ابیبی ناخواسته توپ را به صورت ءالدین میرفت میزند و علاءالدین مجبور میشود به خانه برود در همین بین جادوگر شرور از راه میرسد و جونا تصمیم میگیرد به جای علاءالدین به غار رود و از چراغ جادو بخواهد ماری رز را آزاد کند انها همراه جادوگر شرور میروند جادوگر شرور آنها را به داخل غار میفرستد و یکی از حلقههای جادوییاش را که یک غول جادو درون اوست به آنها میدهد جونا و ایبی غول جادو را پیدا میکنند اما ایبی به جای کلمه پری از کلمه غول استفاده میکند و غول چراغ جادو ازاد میشود آنها همان چراغ خالی را به جادوگر دادند جادوگر آنها را رها کرد و آنها از غول کوچک درون حلقه کمک گرفتند و.. ....
پیشنهاد میکنم بخونید پشیمون نمیشین
پیشنهاد میکنم بخونید پشیمون نمیشین