نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی سیاه و صورتی - نرگس حسینی نژاد
4
538 رای
مرتبسازی: جدیدترین
فائزه
۱۴۰۳/۲/۱۵
00
موردپسندم نبود. بار منفی زیادی داشت و خیلی بی پرده صحبت کرده بود. شخصیت اول هم میتونست خیلی زودتر از اینها مستقل بشه و زندگیش رو جدا کنه و این همه بچه رو هم به دنیا نیاره.
در نقد از کتاب صوتی سیاه و صورتی نوشته نرگس حسینی نژاد باید گفت رمان جذاب و عالی بود و داستان زنی را روایت میکرد که سالها پیش با شوهرش زندگی میکرده اما به دلایلی که در کتاب ذکر شده از او جدا میشود وی در سالهای اخیر که با شوهر زندگی میکرده زندگی سختی را گذرانده و آزار و اذیت شوهرش او را رنج میداده او در این زندگی توانست ۴ فرزند دختر را به دنیا بیاورد شهر خلافهایی که انجام میداده و زنش از آنها باخبر شده با اطلاع دادن زنش به پلیس سالها به زندان میانجامد و سه تا از دختران وهر کرده و دیگری به دانشگاه میرود مادر نیز در خانهای که جدیداً اجاره کرده به تولید ترشی و درآمدزایی از این راه مشغول است ا اینکه مرد از زندان آزاد شده و به خانه زن برمیگردد او که در حال کباب کردن جگر و گوشت بود که نام کتاب هم از همین جیگر و گوشت گرفته شده است به مرد میفهماند که برود و آنها را با زندگی خشکی تازه شروع کردهاند تنها بگذارد بسیار داستان و رمان جذابی بود با تشکر از عوامل کتابراه
داستانی جالب، زیبا و شنیدنی از خانم نرگس حسینی نژاد در بارهی زنی که شوهرش مردی خلافکار، معتاد و در واقع نامرد که قدر همسر و فرزندانش را نمیداند و با آنها بدرفتاری میکند و خیلی ظالم است و زنش از او متنفر است و وقتی بخاطر داشتن تریاک به زندان میافتد زنش با درست کردن ترشی، رب و... خرج زندگی خود و فرزندانش را تامین میکند و آنها را بزرگ کرده و به خانهی بخت میفرستد و خرج تحصیل دختر کوچکش را نیز در میآورد. زنی که حاضر است هر سختی را تحمل کند ولی دیگر روی شوهر نامردش را نبیندو از وقتی شوهرش نیست روی خوش زندگی را هم میبیند و در کنار سختیهای کار به خودش هم میرسد و در کنار دخترانش از زندگی لذت هم میبرد.
باتشکر از کتابراه که چنین داستانهای زیبایی را به رایگان در اختیار ما قرار میدهد و با آرزوی موفقیتهای بیشتر برای نویسندهی توانا.
باتشکر از کتابراه که چنین داستانهای زیبایی را به رایگان در اختیار ما قرار میدهد و با آرزوی موفقیتهای بیشتر برای نویسندهی توانا.
داستان جالی بود. خاطرات درماندگیهای یک زن. زنی که دیگر درمانده نیست. خوشم اومد. راوی هم خیلی خوب قصه را خواند.
اما به نظر من صدای راوی برای نقشی که میخواند بسیار جوان بود. من اول فکر کردم شخصیت اصلی داستان که خاطرلتش را بازگو میکند، جوان است، اما از صحبتهایش که گفت دخترها را شوهر داده معلوم میشود حد اقل میانسال است و این با صدای راوی هماهنگی نداشت.
اما به نظر من صدای راوی برای نقشی که میخواند بسیار جوان بود. من اول فکر کردم شخصیت اصلی داستان که خاطرلتش را بازگو میکند، جوان است، اما از صحبتهایش که گفت دخترها را شوهر داده معلوم میشود حد اقل میانسال است و این با صدای راوی هماهنگی نداشت.
به نام خدا یک داستان صوتی کوتاه دیگر از نویسندهی ایرانی خانوم حسینی نژاد گویی داستانی که نوشتند درمورد اجتماع است و همچین مساعلی را در بردارد درمورد خانوادههای بدسرپرست و از این قبیل مسایل خب حال بپردازیم به داستان. در ابتدای شروع داستان به گونهای بود که من هیچ چیز متوجع نمیشدم اصلا از گفتگوی میان شخصیتها و تشخیص. آن عاجز بودم و این مرا به قدر زیادی کلاف و عصبانی کرد امام کم کم دوهزاریم جا افتاد که درمورد چیست کجاست و در چه زمانی رخ میدهد لحن داستان بگونهای است که اندیشیدم از جنس دنیای یک قرن پیش است ولیکن باز هم وقتی سخن از تلفن و عکس به میان آمد اندکی ملتفت شدم و رفته رفته داستان را فهمیده مزه مزه کرده و کمی با شخصیتها احساس همدردی و یکی شدن کردم تا داستان را بهتر بفهمم اما استفاده از بعضی کلمات مانند شاشیدن بنظر من جایش در این کتاب نیست و البته نویسنده گذر زمان و بزرگ شدن و ازدواج کردن بچه هارا هم به وضوح برای خواننده جا ننداخته و حس کردم مقداری اجحاف شده در حق شخصیت ابرام داستان بطور کلی پرترهای ضعیف محو و کمرنگ بود از چیزی که باید میبود
داستان بسیار خوب و به جایی بود. واقعی و بسیار روشن. لمس اینگونه زندگیهای نکبت بار و پر از عذاب از طرف زنان ایرانی هنوز هم ادامه داره. هنوز هم مردان نامردی هستند که از مرد بودن فقط ظاهرشو دارن و در عمق وجودشان پستترین و رذلترین موجودات رو نشون میدن. اگر من به جای صفورا بودم همون اول که این موجود نکبت بار رو جلوی چشام میدیدم تف میکردم تو صورتش و پرتش میکردم بیرون شاید هم در جا میکشتمش.
زنی که زندگیش به سختی گذشت بخاطر همسر بد رفتار و بدجنسش که دوران سختی داشت. شوهر از بس به زنش اهانت کرد و او را اذیت کرد و جلو پیشرفتش را گرفت و با نبود مرد، زن به جایگاهی که لیاقتش را داشت رسیدوحتی بدون نیاز به مرد فرزندانش را بزرگ کرد و عروس کرد جهیزیه داد و داشت سیسمونی آماده میکرد. دیر شده بود برای خوب شدن که زن بخواهد او را دوباره همسرش را قبول کند. باید انسانهایی که درحقمان بدی کردند ببخشیم ولی برای همیشه از زندگیمان حذف کنیم. و حتی حیف که بخواهیم کینه آنها را در دلمان نگه داریم. زنان نیازی به مرد ندارند. آنها جویای عشق و محبت و مهربانی هستند.
کتاب خیلی قشنگی بود وقتی بهش گوش میدی احساس خوبی دست پیدا میکنی از کتابراه مچکرم که اپلیکیشن به این خوبی طراحی کرده و خیلی از کتاب هارو تو دسترس با قیمت خیلی مناسب گذاشته
درمورد کتاب که خیلی خوبه احساس قدرت میده و بهت میگه نزار حرفها تو دلت تلنبار بشن از دست کسی ناراحت شدی بهش بگو و....
اما بعضی از واژه هاش زیاد مناسب نبودن و نباید به کار میبردتشون چون از هر گروه سنی این فایل رو گوش میدن
راوی هم خیلی خوب بود لحنش رو دوست داشتم
درمورد کتاب که خیلی خوبه احساس قدرت میده و بهت میگه نزار حرفها تو دلت تلنبار بشن از دست کسی ناراحت شدی بهش بگو و....
اما بعضی از واژه هاش زیاد مناسب نبودن و نباید به کار میبردتشون چون از هر گروه سنی این فایل رو گوش میدن
راوی هم خیلی خوب بود لحنش رو دوست داشتم
احسنت و هزاران هزار ستاره تقدیم این داستان. جا داره اینجا از اپلیکیشن بسیار خوب کتابراه و پشتیبانی محترم شون تشکر کنم برای این داستانهای ایرانی عالی که رایگان در اختیار مشتاقان قرار دادند. به خصوص این داستان و داستانهای صادق هدایت و گلشیری. تا به حال بالغ پنجاه هزار جلدکتاب تاریخی رمان روانشناسی و... خواندم ولی این داستان جزء بهترینها بود. زندگی یه زن ایرانی معمولی و خیلی واقعی. در واقع زندگی واقعی ایرانی. یه زن که شوهری معتاد خلافکار و زورگو داشته و هزار بلا به سرش میاورده رو اینقدر با جزئیات و زیبا از زبان خود زن نوشته که ادم جیگرش حال میاد از رفتار و گفتارهای زن. زنی که مثل اکثر زنان این گونه از شوهرشون متنفرن ولی حامی و پشتیبان و پول ندارن تا جدا بشن و مجبوربه ادامه زندگی نکبتی هستن. این داستان زنی رو به تصویر کشیده که با آزاد شدن از بند شوهرپست و منحرفش زندگی خوبی برای خودش درست میکنه. بهترینها تقدیم نویسنده خوب این داستان ودست اندرکاران کتابراه.
کتاب سیاه و صورتی
داستان جالبی بود از عذابها و رنجهای که بعضی بانوان تحمل میکنن
داستان یه زنی بود که بعد از ۱۰ سال همسر سابقه ش و میبینه
و یاد اوردی میکنه اتفاقات گذشته را
چه کتکها چ فقرها و چه گرسنگیهای کشید و وقتی به مادر همسرش میگفت میگفت مرده دیگه تحمل کن تحمل کن تحمل کن
ولی گاهی نباید تحمل کرد در مقابل ظلم
این زن هم همینکارو کرد و دیگه خسته شده بود همسرشا لو داد و رویه پایه خودش وایساد
بچه هارا بزرگ کرد شوهر داد و وقتی شوهرش با پشیمونی برگشت قبولش نکرد و جلوش وایساد
داستان جالبی بود از عذابها و رنجهای که بعضی بانوان تحمل میکنن
داستان یه زنی بود که بعد از ۱۰ سال همسر سابقه ش و میبینه
و یاد اوردی میکنه اتفاقات گذشته را
چه کتکها چ فقرها و چه گرسنگیهای کشید و وقتی به مادر همسرش میگفت میگفت مرده دیگه تحمل کن تحمل کن تحمل کن
ولی گاهی نباید تحمل کرد در مقابل ظلم
این زن هم همینکارو کرد و دیگه خسته شده بود همسرشا لو داد و رویه پایه خودش وایساد
بچه هارا بزرگ کرد شوهر داد و وقتی شوهرش با پشیمونی برگشت قبولش نکرد و جلوش وایساد