نقد، بررسی و نظرات کتاب آخرین پرواز - جولی کلارک
4.4
287 رای
مرتبسازی: جدیدترین
فاطمه علیزاده
۱۴۰۳/۲/۱۷
00
شاید موضوع عوض کردن و جابجا کردن موقعیت زندگی تکراری باشد اما این کتاب به خوبی و کاملا جذاب داستان را پیش میبرد به خصوص که به مشکلات زنان توجه میکند
قسمتای آخر کتاب رو با سرعتی چندین برابر صفحات اولیه خوندم، خیلی کنجکاوم کرده بود که ببینم سرنوشت شون چطور شده و در نهایت به کجا میرسن. اولین بار بود که کتابی با این موضوع میخوندم و اگه شما هم یه زمانی با خودتون گفتین " کاش میتونستم جامو با یکی دیگه عوض کنم "، میتونین شرایط مشابهی رو توی این کتاب ببینید! نقشهای اصلی کتاب 2 خانم هستن که توی فرودگاه هویت و لباسهاشون رو باهم عوض میکنن تا برای فرار از مشکلات شون بتونن جای همدیگه زندگی کنن. یکی از اونها قربانی خشونت خانگی و یکی دیگه بخاطر یه اشتباه هدف و مسیر زندگیش تغییر کرده بود. کتاب واقعا کشش زیادی داشت و من تو یه نصف روز تمومش کردم، هر لحظه تمام احساسات کاراکتر رو حس میکردم، اون ترس، هیجان و شادیش. من با تموم شدن سختی هاشون نفس راحت میکشیدم. خیلی قشنگ بود، و اگر تا آخرین صفحهاش رو نخونید نمیشه پایانش رو حدس زد.
داستان جالبی در مورد ایوا و کلره که هرکدوم مشکلات خودشون دارن ایوا از ترس پلیس و صاحبکارش و کلر همچون برنامه سفرش عوض میشه از ترس شوهر مشخصاتش با ایوا عوض میکنه اما هواپیمای ایوا سقوط میکنه اینجا نشون میده افرادی مثل شوهر کلر در جامعه کنونی هنوز هم با خانمهایی مثل کلر با خشونت رفتار میکنن و البته کلر در آخر موفق به طلاق میشه و اما بازم نشون میده که هر گردی گردو نیس
متاسفانه بر خلاف تصور کتاب ضعیفی بود ایده خوبی بود اما خیلی زیاده گویی داشت. آغاز خوب اما پایان بی سر و ته! شوهرش یکی از پر قدرت ترین دولتمردان آمریکا با خانواده پر نفوذی هست که ازش فرار میکنه بعد یک دفعه برمیگرده که باهاش درگیر بشه؟! ان قدرت و نفوذی که این قدر ازش میترسید کجا رفت؟
۱ به عنوان یک رمان معمایی و جنایی اومدم سراغش و خوندم، کلا همش منتظر این بودم که کتاب جون بگیره که به آخر کتاب رسیدم
۲ داستانش اصلا کشش نداشت اصلا انگار یک چیز این کتاب کم بود (کلمهای براش پیدا نمیکنم) مثلا همه چیزها خیلی راحت جفت و جور میشدن و البته از نظر من!
۳ انتشارات نون بیشتر سانسور شده این انتشارات بهتره.
۲ داستانش اصلا کشش نداشت اصلا انگار یک چیز این کتاب کم بود (کلمهای براش پیدا نمیکنم) مثلا همه چیزها خیلی راحت جفت و جور میشدن و البته از نظر من!
۳ انتشارات نون بیشتر سانسور شده این انتشارات بهتره.
میشه گفت کتاب جذابی بود، یعنی خواننده رو مجبور میکرد که زودتر داستان رو ببره جلو از نظر موضوع هم خوب بود. ولی از طرفی گیج کننده هم بود به خاطر اینکه مدام فصلها بین داستان اول و دوم جابجا میشد. توصیف شخصیتها کامل نبود که باعث میشد درست ارتباط نگیری. آخر داستان هم خیلی خلاصه و تند و نامفهوم تموم شد. که کلی سوال تو ذهن آدم جا میذاشت، انکار پایان باز داشت. و یه سوال: درسته که ایوا صندلیش رو تغییر داده بود و در واقع صندلی کلر خالی بود ولی تعداد مسافرای هواپیما که به هر حال مشخص بود، پس لزومی نداشت این ابهام رو بوجود بیارن که اصلا سوار نشده.
جولی کلارک در این کتاب به بیان داستان دو زن جوان میپردازد، آنها از زندگی فعلی خود خسته و آزردهاند، با تمام وجود آرزو میکنند که شخص دیگری بودند و زندگی دیگری داشتند، مسیری که طی کردهاند تا به اینجا برسند را توضیح میدهد، احساسات و هیجانات سرکوب شده، آرزوها و حمایتهایی که از دست رفته، میشود گفت یک نوع رمان روانشناختی هم هست، درسهایی که از دردهایمان میگیریم، تاثیر کودکی، مسائلی که باید درکشان کنیم تا از بند چیزهایی رها شویم..، جولی کلارک اینها را خیلی خوب بیان کرده، احساس میکنم این رمان از دل دورانی تاریک از زندگی آمده، از روزهای وحشتناکی که گذشتهاند، اینها را در این کتاب درک کردم، هجوم آدرنالین در رگهایم را احساس کردم و با خواندنش احساس آرامش کردم.
من این کتاب از نشر نون و ترجمه پریا خوارزمی خوندم، حس میکنم اون ترجمه بهتر بود،
و همینطور سخن مترجم هم یکم ذهنم نسبت به داستان بد بین کرد، اختلاف صفحات کتابها هم حدود پنجاه صفحه به نظر میرسه که نمیدونم علت چیه و برام جالبه.
من این کتاب از نشر نون و ترجمه پریا خوارزمی خوندم، حس میکنم اون ترجمه بهتر بود،
و همینطور سخن مترجم هم یکم ذهنم نسبت به داستان بد بین کرد، اختلاف صفحات کتابها هم حدود پنجاه صفحه به نظر میرسه که نمیدونم علت چیه و برام جالبه.
یک کتاب زیبا و هیجان انگیز که مطمئنا تا چند وقت در یاد شما زنده خواهد ماند وقتی هر فصل رو تموم میکنید مشتاقید تا فصل بعدی رو شروع کنید و با شگفتیهای بیشتری روبه رو بشید اما اینکه برای روری چه اتفاقی افتاد برام مبهم موند از ویژگیهای مثبت این کتاب ارتباط برقرار کردن سریع با شخصیتها و درک احساس و عواطف اونهاست ممنون بابت مترجمی عالیه خانم رحمتی
سلام به همه عزیزان و طرفداران کتاب داستان جولی کلارک در مجموع خوب بود اما اگه در پایان بعضی نکات رعایت میشد جزو بهترین کتب این ژانر میشد، که متاسفانه اینطور نیست. در ابتدا و در طول داستان شما شنونده یک داستان فمنیستی بسیار زیبا هستین اما در پایان کتاب که باید شخصیتهای بی ربط به هم مرتبط بشن این کار به شیوهای بسیار بد انجام شد. دنیل که رابط کلر و ایوا بود به صورت بسیار غیر واقعی این دو نفر رو به هم پیوند داده بود و کل داستان به خاطر همین پیوند نامناسب از چشم من افتاد. اما از حق نباید گذشت، کتاب قشنگی بود. در پایان از زحمات بچههای کتابراه ممنونم.
دوستان این کتاب عالی بود و ترجمه هم خیلی خوب و روان بود.
نقد کتاب: داستان در مورد زنی به اسم کلر هست که شوهرش (روری کوک) اورا کتک میزند کلر دنبال بهانه هست تا روری را ترک کند تا اینکه بالاخره فرصت یک سفر پیش میآید همه چیز مرتب است تا اینکه یکهو برنامه سفر عوض میشود. کلر بخاطر ترسی که از شوهرش دارد (چون روری بر اساس یک جعبه فهمیده که کلر قصد فرار داشته) تصمیم میگیرد که به خانه بر نگردد در فرودگاه با زنی به اسم ایوا آشنا میشود و تمام مشخصاتش را با او عوض میکند کلر کمی بعد خبردار میشود که هواپیمای ایوا سقوط کرده کلر از این فرصت استفاده کرده و دسته کلید ایوا را برمیدارد و به خانهی ایوا میرود.
ایوا زنی بود که بطور ناخواسته از دانشگاه اخراج شد و به کار ساخت و فروش مواد افتاد و او حالا هم از فردی به نام فیش که صاحب کارش هست میترسد و هم از یک مامور که از ایوا خواسته تا با پلیس همکاری کند او هم به همین خاطر مشخصاتش را با کلر عوض میکند.
کلر با کمک همکارش که صدای ضبط کرده روری را برایش میفرستد جرئت پیدا میکند که برگردد و دست روری را رو کند. او در تلویزیون در مورد شوهرش و کارهایی که کرده صحبت میکند.
بعد از این قضیه همه چیز تمام میشود و کلر طلاق میگیرد و برمیگردد تا در شهر ایوا زندگی کند. چون از زندگی در یک شهر شلوغ خسته شده.
ایوای بیچاره هم در قضیه سقوط هواپیما جان باخت.
نقد کتاب: داستان در مورد زنی به اسم کلر هست که شوهرش (روری کوک) اورا کتک میزند کلر دنبال بهانه هست تا روری را ترک کند تا اینکه بالاخره فرصت یک سفر پیش میآید همه چیز مرتب است تا اینکه یکهو برنامه سفر عوض میشود. کلر بخاطر ترسی که از شوهرش دارد (چون روری بر اساس یک جعبه فهمیده که کلر قصد فرار داشته) تصمیم میگیرد که به خانه بر نگردد در فرودگاه با زنی به اسم ایوا آشنا میشود و تمام مشخصاتش را با او عوض میکند کلر کمی بعد خبردار میشود که هواپیمای ایوا سقوط کرده کلر از این فرصت استفاده کرده و دسته کلید ایوا را برمیدارد و به خانهی ایوا میرود.
ایوا زنی بود که بطور ناخواسته از دانشگاه اخراج شد و به کار ساخت و فروش مواد افتاد و او حالا هم از فردی به نام فیش که صاحب کارش هست میترسد و هم از یک مامور که از ایوا خواسته تا با پلیس همکاری کند او هم به همین خاطر مشخصاتش را با کلر عوض میکند.
کلر با کمک همکارش که صدای ضبط کرده روری را برایش میفرستد جرئت پیدا میکند که برگردد و دست روری را رو کند. او در تلویزیون در مورد شوهرش و کارهایی که کرده صحبت میکند.
بعد از این قضیه همه چیز تمام میشود و کلر طلاق میگیرد و برمیگردد تا در شهر ایوا زندگی کند. چون از زندگی در یک شهر شلوغ خسته شده.
ایوای بیچاره هم در قضیه سقوط هواپیما جان باخت.