نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی نامه به کودکی که زاده شد - آمنه موسایی
3.7
101 رای
مرتبسازی: پیشفرض
Atefeh_asgari
۱۴۰۴/۰۴/۱۳
13
داستان نامه ی به کودکی که زاده شد داستان زیاد جذب کننده ای نبوداولش از خوزستان دختر موفر کوچک و عشقی زیاد گفت و شروعش عالی بود اما دیگه قویی ادامه پیدا نکرد داستان پسری که عاشق فامیل دورش شده بود دختری که چندین سال ازش کوچکتر بودبراش کتاب میخرید ولی هیچوقت بهش ابراز علاقه نکردتا دختر بزرگ شدو با همکلاسی دانشگاهش ازدواج کردبعد از چندسال زندگی مشترک همسرش به دختر خیانت میکرد و دختر میدونست این چندمین بار بودو از سرلج و لجبازی میخواست بچه دار شودکه همسرش به کسی نگوید بخاطر بچه دار نشدنش طللاقش داده همش به دکتر های مختلف میرفت عمل میکرد و اخرش با تخمک اهدایی باردار شد اولا ادم وقتی میبینه زندگی سمی هستش جدا میشه وقتی خیانت چندین باره همسرش رو میبینه یه زن اینقد غرور داره که جدا میشه نه اینکه برای ترحم تازه فرزندی به دنیا بیاره دوم اینکه مراکز ناباروری با دیدن شناسنامه نمونه میگیرن نه اینکه یکی از راه برسه و نمونه بده سوم اینکه یکی از بزرگترین گناه هاس فرزند کسی دیگه را بگی از کسی دیگه اساخرش چیشد با مردن و گذاشتن یه بچه ی کوچک توی دنیا بی مادر مرد و ترحم ابراهیم را خریداگه جدا شده بود زندگی بهتر شروع کرده بود مطمئنن بچه دار میشد و زندگیش اینجوری پیش نمیرفت زیاد کتاب قویی نبود ممنون ازکتابراه
کتاب صوتی نامه به کودکی که زاده شد نوشتهی آمنه موسایی داستان مرد جوانی است که عاشق پسر عموزادهی بسیار جوان ترش شده. دخترک که مانتی» نام دارد از همان سن کم خودش را در دل جوان جا داده و این عشق تا سالهای بعد نیز ماندگار شده است...
دربارهی کتاب صوتی نامه به کودکی که زاده شد آمنه موسایی داستانش در کتاب صوتی نامه به کودکی که زاده شد را از یک تابستان گرم و آتشین در جنوب آغاز میکند از زمین و هوا آتش میبارد و جوانی که برای سر زدن به اقوامش از شهر به روستا آمده با جسمی که از شدت گرما رنجور و نزار شده خود را به خانهی پسر عمویش میرساند. اول از همه به آن جا میرود چرا که هم رسم و رسوم این گونه میخواهد و هم خودش بسیار پسر عمو را دوست دارد و در این مدت طولانی دلتنگش شده.
دربارهی کتاب صوتی نامه به کودکی که زاده شد آمنه موسایی داستانش در کتاب صوتی نامه به کودکی که زاده شد را از یک تابستان گرم و آتشین در جنوب آغاز میکند از زمین و هوا آتش میبارد و جوانی که برای سر زدن به اقوامش از شهر به روستا آمده با جسمی که از شدت گرما رنجور و نزار شده خود را به خانهی پسر عمویش میرساند. اول از همه به آن جا میرود چرا که هم رسم و رسوم این گونه میخواهد و هم خودش بسیار پسر عمو را دوست دارد و در این مدت طولانی دلتنگش شده.
یک ستاره دادم اونم برای زحمت گوینده ها. (البته گوینده ی محترم خانم چند جا جمله ای رو تا نصفه میخوند و دوباره از اول شروع میکرد که بعید میدونم جز داستان باشه و بنظرم باید این بخشای اضافه حذف میشد) شاید سلیقه ای باشه اما من اصلا از داستانش خوشم نیومد، شروع قوی و ادامه ی افتضاح، اینکه چقدر باید آدمی ضعیف و بدبخت باشه که وقتی یکی نمیخوادش بخواد با بچه زندگی رو حفظ کنه! اگر واقعا دوستت داشته باشه بدون بچه هم پایبند بهت میمونه، تازه اینکه چقدر باید کسی نادان و بی احساس باشه که برای به چشم اومدن خودش پیش شوهری که حالا دیگه با یکی دیگست، یا حالا فوقش محکم کردن پایه های زندگیش بخواد یه شخص دیگه رو به دنیا بیاره و تازه اونم بچه ای که قراره یتیم بشه!
با تشکر از همه عواملی که زحمت کشیدن، کتاب دید جدیدی رو ایجاد میکرد، وقتی آدم جایی با لجاجت به چیزی که صلاحش در اون نیست اصرار میکنه، چقدر از بیرون احمق به نظر میرسه، درسته که موضوع خیانت برای هیچکس قابل هضم نیست اما موندن و از بین رفتن پرده حرمت بین زوجین که انقدر شخصیت و عزت نفس طرف مقابل رو داغون کنه بزرگترین اشتباهه و این خودخواهی محضه که وقتی خودت از شرایطی راضی نیستی یک انسان بی گناه هم به این زندگی بیاری. واقعا تحصیلات هیچ نقشی در درک این دختر نداشت و خیلی جاها خدا با به بن بست رسوندن ما میخواد بهمون نشون بده که اصرارمون غلطه و این ما هستیم که خودمونو به نفهمی میزنیم
کتاب نامه به کودکی که زاده شد. روایتی از کلاف سر در گم و بسیار گره که به آسانی باز نخواهد شد است. داستان افرادی ظاهرا سالم و گاه تحصیل کرده و مدرک گرفته از این دانشگاه و آن دانشکده هستند و از درون هیولایی سرکش و مهار ناشدنی دارند. بسیارند افرادی در جامعه امروزه که بیماری های جنسی دارند از متجاوز گرفته تا آشنایی های کودکی که در بغل گرفته او را ازخودبیخود می کند افرادی که با سن وسال بالا مثلا بین ۵۰تا۷۰ ساله در خیابان با آهن پاره ای بنام خودرو دنبال دختر ۱۴ ساله است و ناموس مردم برای ایشان هیچ نیست. ممنونم از کتابراه
خطر اسپویل: زیادی تخیلی بود. یعنی در ذهنم نمیگنجه یه نفر انقدر احمق باشه که برای اثبات مقصر بودن طرف مقابل این کارا رو بکنه. خودش رو به کشتن بده و یه بچه بدون خانواده ایجاد کنه.
تازه فرد دیگهای که مثلا در داستان فرد عاقلی هم هست در این راه کمکش کنه.
منو بیشتر یاد دوران نوجوونیم مینداخت که تا با خانوادم به مشکل میخوردم دلم میخواست خودمو بکشم و هی مینشستم تصور میکردم که وقتی مردم اعضای خانوادم ناراحتن و میگن کاش این کارو نمیکردیم، کاش اون کارو انجام نمیدادیم.
تازه فرد دیگهای که مثلا در داستان فرد عاقلی هم هست در این راه کمکش کنه.
منو بیشتر یاد دوران نوجوونیم مینداخت که تا با خانوادم به مشکل میخوردم دلم میخواست خودمو بکشم و هی مینشستم تصور میکردم که وقتی مردم اعضای خانوادم ناراحتن و میگن کاش این کارو نمیکردیم، کاش اون کارو انجام نمیدادیم.
با درود و تبریک خدمت خانم آمنه موسایی، کتاب نامه به کودکی که زاده شد از منظر من خط داستانی زیبا و بی نقصی دارد، علی الخصوص که شرایط و موقعیتهای زندگی مانتی دختر داستان آرام آرام آشکار میشود. خدمت خوانندگان گرامی به ویژه خانمها عرض میکنم که شخصیتی همچون مانتی در زندگی واقعی بسیار است، و این ناشی از حجب و حیایی بانوی زیبایی است که دست تقدیر او را بیوه کرده و طعم جدایی را برای بار دوم در زندگی آغشته به لجبازی خود و همسرش را نمیپسندد. و با فرزندآوری سعی در ترمیم رابطه با همسرش دارد.
اینکه که یه خانم بخاطر شوهر هوس باز به جای جداشدن و ساختن یه زندگی دست به حمله انتحاری علیه خودش بزنه در حالی که هم تحصیل کرده است و هم جایگاه اجتماعی داره برام قابل قبول نبود، و بدتر یه پزشک که اتفاقا نام دار و عاشق هست در این مسیر کمکش کنه!!! پایان داستان هم جالب نبود چون خیلی کم پیش میاد ظالم به سزای عملش برسه یا دچار عذاب وجدان بشه اونجور که ابراهیم شد.
کتاب خوبی بود کتاب در مورد پسری هست که عاشق می شود و و در ادامه دختر که مانتو نام دارد داستان خودش و اتفاق هایی که می افتد رو بیان می کنند آخر داستان فکر کنم معشوقه دختر می ماند و همسر دختر که می میرد و جون اسم هر دوتاشون ابراهیم بود آخرش زیاد مشخص نشد که کدوم ابراهیم مرد بهتر بود اسم هاشون رو متقاوت نام گذاری می کردند و مخاطب را دچار گمراهی نمیکردند
کتاب خوبی بود فقط برای یکبار خوندن راستش من دوست نداشتم که به خاطر ثابت کردن خود و لجبازی مانتی از زندگی خودش بگذره ولیکن ناخودآگاه هم یاد خودم افتادم که خیلی جاها خسته و ناراحت بودم میخواستم همه چی رو تموم کنم ولی ادامه دادم ادامه دادن نشانه شجاعته باید همه ادامه بدیم به زندگی هر روز تا روز آخر ممنون از کتابراه
متن کتاب ضعیف بود موضوع کتاب هم همینطور
یه زن برای حرف مردم و اثبات به مردم که من نازا نیستم یه بچه بی گناه رو بی این دنیا بیاره بعدم خودش بمیره. در طول داستان حرفهای اضافی زیاد بود بیشتر از حد بعضی قسمتها توضیح داده شده بود و بعضی جاها که باید توضیح بیشتر میداشت خیلی گذرا رد میشد
یه زن برای حرف مردم و اثبات به مردم که من نازا نیستم یه بچه بی گناه رو بی این دنیا بیاره بعدم خودش بمیره. در طول داستان حرفهای اضافی زیاد بود بیشتر از حد بعضی قسمتها توضیح داده شده بود و بعضی جاها که باید توضیح بیشتر میداشت خیلی گذرا رد میشد