معرفی و دانلود کتاب آخرین کلمه‌ها

معرفی کتاب آخرین کلمه‌ها

شاید اگر لوک در روزی که آن نوجوان به قتل رسید اطراف هیل حضور نداشت و ناخواسته به شاهد قتل تبدیل نمی‌شد، حالا گروگان‌ها زنده بودند و کامیلا نیز زندگی سه نفره و خوشبخت خود را ادامه می‌داد، اما کتاب آخرین کلمه‌ها، شخصیت‌های خود را در بدترین شرایط ممکن قرار داده و آن‌ها که آدم‌هایی معمولی هستند را به قاتل و کارآگاه تبدیل کرده است. این داستان جیلیان مک آلیستر نیز همچون آثار قبلی او با استقبال مواجه شده و جزو پرفروش‌ترین آثار نیویورک‌تایمز است.

درباره‌ی کتاب آخرین کلمه‌ها

لوک گروگان‌گیر است. این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد. تمام رسانه‌ها، پلیس، سامانه‌های تشخیص هویت و... این موضوع را که لوک با یک اسلحه در آن ساختمان ایستاده و چند نفری را گروگان گرفته، تأیید می‌کنند. حالا از نظر همه‌ی مردم، لوک یک خطر بزرگ اجتماعی محسوب می‌شود؛ البته همه به‌جز کامیلا. او همچنان نمی‌تواند باور کند انسان محترم و موقری که دوستش دارد و پدر فرزندش است، یک آدم‌ربای بی‌رحم باشد، اما کشته شدن گروگان‌ها به دست لوک و ثبت تمام این لحظات در دوربین‌های مداربسته، برای کامیلا هیچ جای دفاعی باقی نگذاشته و ناچار است جنایتی را که شوهرش مرتکب شده بپذیرد. کتاب آخرین کلمه‌ها (famous last words) نوشته‌ی جیلیان مک آلیستر (Gillian McAllister) ما را به ساختمانی می‌برد که لوک در آنجا مشغول نابودی زندگی خود، همسر و فرزندش است و آینده‌ی خانواده را به‌طورکلی ویران می‌کند.

در این میان مردی به نام نیال نیز وجود دارد؛ او برخلاف اغلب نیروهای پلیس و همکارانش که فکر می‌کنند گروگان‌گیری لوک ناشی از جنون آنی و دیوانگی است، اطمینان دارد پشت این ماجرا باند مخوف و شبکه‌ای جنایتکار حضور دارند و نباید به همین سادگی از این ماجرا گذشت. البته دیگر این حدس و گمان‌ها فایده‌ای ندارند. حالا هفت سال از روزی که لوک، سه آدم بی‌گناه را به گلوله بست و خود از صحنه‌ی جرم گریخت، می‌گذرد.

کامیلا بیشتر از هر فرد دیگری در این ماجرا آسیب دیده و می‌خواهد حداقل حقیقت را برای خود روشن کند. او لوک را آن‌قدر می‌شناسد که بداند بیهوده دست به خشونت نمی‌زند. خوشبختانه جیلیان مک آلیستر کامیلا را تنها نگذاشته و نیال را که هنوز بابت کشته شدن گروگان‌های لوک عذاب وجدان دارد، در کشف رموز این پرونده با او همراه کرده است. علاوه بر این‌ها لوک نیز همسرش را به‌کلی رها نکرده و می‌خواهد کار غلط خود را حداقل برای همسرش توجیه کند. برای لوک مهم نیست که دستگاه قضایی و پلیس و مردم درباره‌اش چطور فکر می‌کنند؛ برای او فقط نظر کامیلا مهم است. لوک می‌خواهد همسرش را در جریان مخمصه‌ای که سال‌هاست در آن گرفتار شده، قرار بدهد. او یک یادداشت برای کامیلا فرستاده. همه چیز در این متن به‌صورت معمایی نوشته شده اما امکان ندارد لوک پس از این‌همه سال غیبت و فرار، متنی بی‌معنا را برای همسر خود بفرستد؛ پس کامیلا باید این نامه را رمزگشایی کند تا بسیاری از ابهامات و ناگفته‌های این پرونده برملا شود.

رمان تریلر آخرین کلمه‌ها به‌مرور ما را در جریان بخشی از حقیقت قرار می‌دهد. دلیل تمام این اتفاقات مردی ثروتمند به نام الکساندر هیل است که خود نیز اکنون کشته شده. خانواده‌ی هیل، لوک را مقصر مرگ الکساندر می‌دانند. تهدیدهای بی‌امان و هشدارهایی که از طرف آن‌ها به سمت لوک می‌رسید، او را در موقعیتی قرار داده است که دست به کاری هولناک بزند و خود را برای همیشه به فردی منفور تبدیل کند. حالا باید با کامیلا و نیال همراه شویم تا شاید بتوانیم با کمک سرنخ‌هایی که لوک از خود برای کامیلا می‌فرستد، جزئیات این پرونده را فاش و مجرمان اصلی این جنایت را پیدا کنیم.

داستان روانشناحتی آخرین کلمه‌ها با ترجمه‌ی الهام قدوسی در نشر خلوت منتشر شده است.

نکوداشت‌های کتاب آخرین کلمه‌ها

• من یک داستان‌نویس هستم و اغلب اوقات می‌توانم انتهای ماجرا را حدس بزنم، اما پیچش‌های داستانی و غافل‌گیری‌هایی که در طول این کتاب روایت شده‌اند موجب شد تا خود نیز شگفت‌زده شوم. جیلیان مک آلیستر اثری درخشان را بازگو کرده که در عشق و لطافت کم‌نظیر است. (جودی پیکو)
• رمان آخرین کلمه‌ها جذاب، نفس‌گیر و هیجان‌انگیز است. (لیزا جوئل)
• جیلیان مک آلیستر شاهکاری جدید را خلق کرده و تمام قطعات پازل داستان را با دقت و هوشمندی در کنار هم قرار داده است. (بوک لیست)
• داستان آخرین کلمه‌ها گیرایی بخصوص دارد. من بیشتر از شخصیت‌های داستان به دنبال کشف حقیقت و برملا شدن رازها بودم. (سوفی هانا)

کتاب آخرین کلمه‌ها برای چه کسانی مناسب است؟

داستان معمایی آخرین کلمه‌ها وظیفه‌ای دشوار را بر دوش ما نهاده است. جیلیان مک آلیستر از ما می‌خواهد به کامیلا و نیال کمک کنیم تا آن دو نفر، راز بزرگی را که در پس پرونده‌ی گروگان‌گیری لوک قرار دارد فاش و لوک را پیدا کنند. اگر راز و رمز این پرونده‌ی آدم‌ربایی مشخص شود، حقایقی آشکار خواهند شد که قطعاً از روبه‌رو شدن با آن‌ها وحشت‌زده می‌شویم. درنهایت این کتاب برای علاقه‌مندان به ژانر جنایی و روانشناسی جذاب است.

در بخشی از کتاب آخرین کلمه‌ها می‌خوانیم

نیال فیلم را متوقف کرد، عقب زد و دوباره تماشا کرد تا شاید از حرکت ابتدای فیلم سر در بیاورد، اما نتوانست. دوباره فیلم را تماشا کرد.

او درخواستی مبنی بر بررسی هویت گروگان‌ها از طریق ادارۀ راهنمایی و رانندگی نوشت، با این حال می‌دانست تشخیص هویت افراد با چهره‌های پوشیده شده، غیرممکن است.

برای بار سوم و سپس بار چهارم نیز فیلم را پخش کرد.

دی‌شام در لحظۀ ورود ساکت بود و همین، نیال را نگران می‌کرد. او هیچ کار خاصی انجام نمی‌داد و صرفاً اسلحه را به سوی گروگان‌ها نشانه می‌گرفت و فریاد می‌زد. بارها و بارها فریاد زد، گویی می‌خواست با استفاده از اسلحه‌ای که گروگان‌ها آن را نمی‌دیدند، آن‌ها را مدیریت کند و در کمال تعجب، برای مدیریت آن‌ها از هیچ جملۀ امری و گفتاری استفاده نمی‌کرد.

نیال خطاب به میدستون گفت: «باشه، بسپارش به من.»

هر لحظه، به تعداد نیروهای پلیس افزوده می‌شد. گروهی از افسران یونیفورم‌پوش در اطراف محل مورد نظر، به تحقیق و جست‌وجو می‌پرداختند. آن‌ها مسئول برقراری امنیت در داخل و خارج نوار امنیتی بودند. اولین اقدام، تخلیۀ خانه‌ها و ساختمان‌های صنعتی نزدیک به محل حادثه بود. آن‌ها به مردم هشدار می‌دادند حتی‌الامکان به پشت ساختمان‌ها رفته تا در تیررس اسلحه قرار نگیرند.

یکی از افسران پلیس که مسئولیت نظارت بر یکی از لپ‌تاپ‌ها را بر عهده داشت، دستش را بالا برد و فریاد زد: «هویت یکی از گروگان‌ها مشخص شد.» سپس از ون پیاده شد. میدستون به این طرف و آن طرف نگاهی انداخت. نیال در سکوت گوش می‌داد. افسر پلیس فوراً به سمت میدستون دوید و گفت: «ایزابل لوئیس، چهل و دو ساله. همسرش، جرج لوئیس باهاش تماس گرفته.»

میدستون فوراً گفت: «جرج لوئیس؟» جرج لوئیس یکی از نیروهای پلیس بود.