معرفی و دانلود کتاب ایوب خان

معرفی کتاب ایوب خان

کتاب ایوب خان، متشکل از هفت نمایشنامه به‌ قلم امیر دژاکام است که همگی با روش «قصه‌ در قصه» نوشته شده‌اند. این کتاب که دنباله‌ی شماری از آثار پیشین نویسنده می‌باشد، هنرهای نمایشی سنتی را به شیوه‌ای معاصر بازآفرینی کرده است. سادگی زبان و برخورداری از ایهام، ویژگی‌های حاکم بر نمایشنامه‌های کتاب پیش روست.

درباره‌ی کتاب ایوب‌ خان

امیر دژاکام که سابقه‌ی درخشانی در حوزه‌ی سینما و تئاتر دارد، در کتاب ایوب‌ خان، هفت نمونه از نمایش‌نامه‌هایش را گرد هم آورده است. این کتاب با هدف‌ بازآفرینی هنرهای نمایشی سنتی به شیوه‌ای معاصر، در ادامه‌ی کتاب‌های «نصرت خانم»، «غزل کفر» و «عروسی چاه» نوشته شده. عنوان‌ مجموعه‌ی پیش رو، وام‌دار اولین اثر مجموعه است. این مجموعه با پیروی از روش قصه در قصه به رشته‌ی تحریر درآمده و ملهم از تعزیه، نقالی و نمایش تخت حوضی است. زبان این آثار هم ساده و روان است و در عین حال، ایهام دارد.

شایان ذکر است که امیر دژاکام، شیوه‌ی بیانی و فرم جدیدی را در کتاب ایوب‌ خان به کار برده که بر اساس آن، یک موضوع واحد را از دیدگاه‌های مختلف مورد بررسی قرار می‌دهد. او ماهیت درک کردن را محور نگارش آثار مجموعه‌ی پیش رو قرار داده و در تلاش برای القای این پیام است که درک متقابل، کمک می‌کند تا جامعه‌ی بهتری بسازیم.

نویسنده که همواره با ساختارشکنی، بنیان‌های اجتماعی و فرهنگی را به چالش کشیده، از زبان صریح و برنده‌اش در نمایش‌نامه‌ی ایوب‌ خان استفاده کرده تا ماجرای شخصیتی را روایت کند که از عیاران زمانه است و مردم تلاش می‌کنند تا به بهانه‌های مختلف از او کمک بگیرند. در نهایت، رفتارهای عیارانه و پهلوانه‌ی این شخصیت، کنار فعالیت‌های اجتماعی و شخصی او قرار می‌گیرد و تصویری همه‌جانبه‌ از زیست او ارائه می‌دهد.

«شیشه»، «کشتی یونانی»، «رومئو و ژولیت»، «مکبث»، «هیاهوی بسیار برای هیچ» و «ساکن کمپ پناهندگان»، عناوین دیگر نمایش‌نامه‌های موجود در این کتاب‌‌اند. «شیشه»، مونودرامی است که برای شخصیتی به‌نام رها نوشته شده؛ نابغه‌ای که به استرالیا مهاجرت می‌کند و با رویدادهای ناگواری مواجه می‌شود. کشتی یونانی، حول محور عشق میان دو شخصیت می‌چرخد که یکی از آن‌ها پریناز نام دارد و از دیگری با عنوان مرد جوان یاد می‌شود. این نمایش‌نامه‌ی هجده پرده‌ای، زیست اجتماعی و تفکر حاکم بر ساختار فکری زنان را در مواجهه با مردان به تصویر کشیده و جامعه‌ی مدرن را با نگاهی انتقادی به چالش می‌کشد.

نمایش‌نامه‌های رومئو و ژولیت و مکبث، همان‌طور که انتظار می‌رود، اقتباسی از نمایش‌نامه‌های مشهور شکسپیراند. هیاهی بسیار برای هیچ، یک لال‌بازی است که برای یک شخصیت مرد نوشته شده و در نهایت، نمایش‌نامه‌ی ساکن کمپ پناهندگان، روایتی از زندگی مردی الکلی است که در کمپ پناهندگان زندگی می‌کند.

در مجموع می‌توان از کتاب ایوب‌ خان، به‌عنوان مجموعه‌ای قابل‌تأمل درباره‌ی زندگی و ساختار فکری ایرانیان نام برد که نگرش انتقادی نویسنده بر آن حاکم است. این کتاب توسط انتشارات نیستان در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.

کتاب ایوب‌ خان برای چه کسانی مناسب است؟

دوستداران ادبیات نمایشی، از مطالعه‌ی کتاب ایوب‌ خان لذت خواهند برد.

با امیر دژاکام بیشتر آشنا شویم

امیر دژاکام، هنرپیشه، کارگردان، مدرس و نویسنده‌ی ایرانی است که در سال 1341 متولد شده و با فیلم‌های «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند» و «آزاد به قید شرط» به جشنواره‌ی فیلم فجر راه یافته است. این هنرمند تاکنون اجراهای متعددی روی صحنه برده، نمایش‌نامه‌های برجسته‌ای نوشته و تدریس در دانشگاه‌های آزاد اسلامی، سوره و دانشگاه هنر را در کارنامه دارد. داوری جشنواره‌های کشوری، استانی و منطقه‌ای، همایش سراسری تئاتر خیابانی، طنز و دانشجویی و ساخت سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی، از دیگر فعالیت‌های اوست.

از افتخارات امیر دژاکام هم می‌توان به کسب عنوان استاد نمونه‌ی دانشکده‌ی هنر و معماری در سال 1395 اشاره کرد. کتاب‌های «نصرت خانوم»، «یک نامه‌ی عاشقانه‌ی سانسورشده» و «غزل کفر» شماری از برجسته‌ترین آثار او هستند.

در بخشی از کتاب ایوب خان می‌خوانیم

برو اسدالله جنی رو بزن، بکش، انتقام خواهرت رو بگیر بیا این‌جا بهت بغل بدم. خیلی حالم بد بود. داشتم می‌رفتم که دیدم علی ترکه داره با ایوب‌خان حرف می‌زنه وایستادم حرف زدن‌شون تموم بشه، چون شما که ایوب‌خان و نمی‌شناسین، زورگو، زورگیر. اگه من رو تو اون حال می‌دید جفت گوشامو می‌کند. ایوب‌خان رفت، رفتم پهلو علی ترکه. علی ترکه بهم گفت: انگشت کن، گفتم چی‌کار کنم؟ گفت: انگشت کن تو حلقت بیار بالا. استفراغ که کردم، عرقه تأثیر خودش رو گذاشت زورم زیاد شد. هر جور بود خودم رو رسوندم دم بازار. خودم رو کشوندم رو پشت بوم. می‌دونستم اسدالله شبا از کجا رد می‌شه. یه لونه زنبور نشونه کرده بودم که لونه رو بزنم خراب کنم زنبورا بیان بیرون و بریزن سر اسدالله جنی. از دور دیدم اسدالله داره زیر چراغای کوچه آروم‌آروم می‌آد.

با خودم گفتم حالا وقتشه چوب رو کردم تو لونه زنبورا، زنبورا رو ورشور کردم. زنبورا ریختن بیرون. یهو دیدم رمضون گاریچی و خرش اومدن و اسدالله نیست. نگاه کردم دیدم اصلاً اسدالله جنی نبود. دویدم رفتم ته کوچه، رو پشت بوم دیدم رمضون داد می‌زد، خرش عرعر می‌کرد. رو پشت بوم دویدم، این‌ور دویدم، اون‌ور، اصلاً اسدالله جنی در کار نبود. غیب شد. من خیال کردم اسدالله جنیه یا اسدالله ظاهر شد که من این‌ کار رو بکنم تا این بلا سر رمضون بیاد. از رو پشت بوم اومدم پایین رفتم تو چهارسو مسگرا دیدم اسدالله وسط چهارسو وایستاده. دویدم طرفش نه گذاشتم نه برداشتم با کله رفتم تو صورتش. حقش بود. از شانس گند من سلطان‌خانم تو چهارسو بود. گفت: چرا می‌زنیش؟ گفتم چون خواهرمو کشته یا دزدیده یا گمش کرده یا، اصلاً به شما چه سلطان‌خانم.

این کثافت زندگی‌شو مدیون مادر منه. اگه به خاطر مادرم نبود امشب می‌کشتمش، می‌برنم زندان اعدامم می‌کنن. مادرم تنها و بی‌کس می‌شه. تف تو صورت نامردت. حقت بود کثافت، برو دعا کن من عرق گیرم نیاد وگرنه دوباره می‌آم می‌زنمت.

فهرست مطالب کتاب

ایوب‌خان
شیشه
کشتی یونانی
رومئو و ژولیت
مکبث
هیاهوی بسیار برای هیچ
«یک لال بازی»
ساکن کمپ پناهندگان