معرفی و دانلود کتاب خانم مرکل: قتل در اوکرمارک

معرفی کتاب خانم مرکل: قتل در اوکرمارک

کارآگاه آنگلا مرکل! کتاب خانم مرکل: قتل در اوکرمارک نوشته‌ی داوید زافیر، داستانی خلاقانه و طنزآمیز در مورد صدراعظم پیشین آلمان است که دوران بازنشستگی‌اش را در روستایی آرام می‌گذراند. اما او به این سبک زندگی عادت ندارد و کمی کسل و بی‌حوصله است. تا اینکه در قصرِ روستا قتلی رخ می‌دهد. خانم مرکل هیجان‌زده می‌شود و می‌خواهد راز این جنایت را کشف کند. این کتاب در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های نشریه‌ی اشپیگل قرار گرفته است.

درباره‌ی کتاب خانم مرکل: قتل در اوکرمارک

شش هفته پس از اتمام دوران صدراعظمی، آنگلا مرکل تصمیم می‌گیرد به قولی که به همسرش، آخیم (یواخیم) داده عمل کند. آن دو به همراه سگشان پوتین و محافظشان مایک به ناحیه‌ی اوکرمارک و روستای کلاین فرویدِن‌شتادت نقل‌مکان می‌کنند تا زندگی بی‌سروصدا و آرامی را بگذرانند. جایی زیبا و دنج، به دور از قیل‌وقال و سروصدای برلین. اما آنگلا که سال‌ها شغل مهمی داشته و درگیر کارهای بزرگی بوده، در این روستا احساس کسالت و بی‌حوصلگی می‌کند. او به‌جز آشپزی، پختن کیک میوه، کتاب خواندن و قدم زدن دور دریاچه کار زیادی برای انجام دادن ندارد. با این وجود نمی‌خواهد قولی که به آخیم داده را زیر پا بگذارد و از آنجا برود. چراکه سال‌ها آخیم برای او فداکاری و با او همراهی کرده بود و حالا آنگلا باید آن را جبران کند. یکی از روزها که فرقی با روزهای دیگر ندارد، آنگلا، آخیم، مایک و پوتین همراه با هم برای قدم زدن به دریاچه می‌روند. در حین برگشت، وقتی از میان جنگل عبور می‌کنند مرد اسب‌سواری را می‌بینند که کلاه‌خود دارد و خود را شبیه شوالیه‌های قرون‌وسطی کرده. مرد با ظاهر دیوانه‌اش به آن‌ها می‌گوید که امشب در قصر روستا یک مهمانی برگزار می‌شود و از آن‌ها هم دعوت می‌کند. آنگلا فکر می‌کند این اولین اتفاق هیجان‌انگیز در شش هفته‌ی گذشته است و برخلاف میل همسرش دعوت را می‌پذیرد. اما جشن هم ساده و یکنواخت است و بدون هیچ هیجانی پیش می‌رود. آنگلا و همراهانش تصمیم می‌گیرند در قصر بگردند که ناگهان با جنازه‌ای در سیاهچاله‌ی آنجا مواجه می‌شوند. جنازه‌ی همان مرد شوالیه. خانم مرکل تصمیم می‌گیرد شواهد را بررسی و راز این جنایت را کشف کند...

داوید زافیر (David Safier) در داستان خانم مرکل: قتل در اوکرمارک (Miss Merkel: Mord in der Uckermark) روایتی کمدی و خیالی را از زندگی آنگلا مرکل ارائه می‌کند. خانم مرکل در این داستان، دائم با خود در حال کلنجار است و دلش برای دوران شلوغ گذشته تنگ شده. او حتی به فرصت‌های دیگر هم پشت پا می‌زند تا نسبت به قولی که به شوهرش داده وفادار بماند، اما غمگین و بی‌حوصله است. جنایت قصر او را به وجد می‌آورد و حالا او می‌خواهد با کمک همسرش، سگش و محافظشان آن را حل کند. این جنایت دست‌کمی از چالش‌هایی که در طول دوران سیاسی داشته ندارد. او باید همانند آن مشکلات، از پس ‌این مسأله هم برآید و آن را به سرانجام برساند. داستان طنزی هوشمندانه و دل‌نشین دارد و دائماً به اتفاقات سیاسی گذشته و حال دنیا و دوران صدراعظمی مرکل ارجاع می‌دهد. زافیر با هر چیزی شوخی می‌کند (با کت‌های رنگی مرکل یا اسم پوتین) و موفق می‌شود یک داستان جذاب جنایی خلق کند.

کتاب خانم مرکل: قتل در اوکرمارک، ایده‌ی جذاب و بامزه‌ای دارد که باعث شد خیلی زود موردتوجه مخاطبان قرار گیرد. این کتاب مدت‌ها در لیست پرفروش‌ترین آثار نشریه‌ی اشپیگل بود و به زبان‌های زیادی ترجمه شده. ترجمه‌ی فارسی این کتاب را حسین تهرانی برعهده داشته و نشر کتاب کوله‌پشتی آن را به چاپ رسانده است.

کتاب خانم مرکل: قتل در اوکرمارک برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به دنبال داستان‌هایی کمدی و جنایی هستید، این کتاب می‌تواند انتخاب خوبی برای مطالعه باشد.

با داوید زافیر بیشتر آشنا شویم

داوید زافیر (متولد 1966) فیلم‌نامه‌نویس و داستان‌نویس آلمانی است. او بیشتر با سریال معروف «برلین، برلین» شناخته می‌شود که به خاطر آن توانست جایزه‌ی اِمی را هم به دست آورد. زافیر چندین رمان و داستان برای کودکان و بزرگ‌سالان نوشته است. «کارمای بد» و «مسیح مرا دوست دارد» از معروف‌ترین رمان‌های او به شمار می‌روند که بسیار پرفروش بوده‌اند و بیشتر از دو میلیون جلد از آن‌ها در سرتاسر دنیا به فروش رفته. او به خاطر کتاب «بیست‌وهشت روز تمام» برنده‌ی جایزه‌ی ادبی بوکسته‌هوده بوله شده است.

در بخشی از کتاب خانم مرکل: قتل در اوکرمارک می‌خوانیم

آن‌ها باید از کنار کلیسای سنت‌ پتری رد می‌شدند و بعد از روستا بیرون می‌رفتند. قصر باوگنویتس در جاده‌ی روستایی تقریباً کم‌رفت‌وآمدی، روی تپه‌ی کوچکی قرار داشت. این قصر در قرن هفدهم ساخته شده بود و دیوارهای سفیدش زیر نور خورشید اواخر بعدازظهر می‌درخشیدند، بیش از آن‌ها، سقف‌های قرمزش. درحالی‌که آنگلا داشت همراه آخیم و مایک و بسیاری دیگر، از ورودی پردارودرخت آن سمت قصر بالا می‌رفت، تراکتوری از کنارش رد شد. چهار کشاورز و آن میوه‌فروش زن، همه خشمگین و اخم‌آلود سوار تراکتور بودند. و وقتی تراکتور کاملاً از او سبقت گرفت، علتش را فهمید؛ پشت تراکتور بنری نصب بود که روی آن نوشته شده بود: املاک ما را نفروشید!

طبیعتاً آنگلا در پرونده‌های سازمان اطلاعات و امنیت آلمان خوانده بود که فرایهر با مشکلات مادی دست‌وپنجه نرم می‌کرد. قصر فقط به لطف کمک‌های مالی‌ای که فرایهر دریافت کرده بود، این‌چنین می‌درخشید. هتلی که قرار بود مخارج جاری را تأمین کند، به‌قدری کمبود داشت که در این فاصله تعطیل شده بود. میزان کسری‌هایش را نمی‌شد با تاکستان و املاکی که به کشاورزان اجاره داده شده بود، جبران کرد. فرایهر به نشریات محلی همیشه تضمین می‌داد که قصر و املاکش را به فروش نخواهد رساند و می‌خواهد از سنت چندصدساله‌ی خانواده‌اش در اوکرمارک محافظت کند. ولی یک ماه پیش، پیشنهاد خرید اغواکننده‌ای از یک شرکت آمریکایی تولیدکننده‌ی خودروهای برقی دریافت کرده بود که می‌خواست املاک کشاورزی را به هفدمین اقامتگاه مسکونی خودش تبدیل کند، و همچنین یک زمین گلف بسازد.